چكیده
گرچه از جمله وظایف مهم پیامبران الهی انذار و تبشیر بوده، اما همواره «انذار» بسیار مؤثرتر و كارآمدتر از «تبشیر» است. «ترس» در همه عرصه های زندگی نسبت به «شوق» نیرویی بسیار كارآمدتر میباشد. در خصوص امور معنوی نیز چنین است؛ «ترس» از عقوبت و جهنم بسیار تأثیرگذارتر است از شوق به پاداش های بهشتی.
برخلاف برخی یافته های علم روانشناسی و توصیه های بعضی متخصصان علوم تربیتی غربی، كه به طور مطلق ترس را نكوهش كرده، آن را گناهی بزرگ میدانند، در آموزه های قرآنی ترس نقشی سازنده در زندگی انسان ایفا میكند. در آیات بسیاری بر انگیزه ترس از خدا از طریق یادآوری بلاها و عذابها تأكید شده و مردم از طریق ایجاد بیم و ترس به سوی عمل صالح رهنمون میشوند.
این نوشتار به تفصیل به موضوع ترس از خدا و نقش سازنده آن در زندگی پرداخته است.
نقش تربیتی ترس از خدا در رفتار انسان
گرچه دعوت پیامبران الهی هم شامل بشارت به رضوان و بهشت الهی بود و هم بیم دادن از كیفر گناهان و عصیان خداوند، اما عمومی ترین، مؤثرترین و كارسازترین شیوه تربیتی پیامبران الهی، بیم دادن از عذاب الهی بوده است و ترس از عذاب الهی بهترین و مؤثرترین محرك برای اطاعت از فرامین الهی و رهایی از غفلت و وسوسه های شیطانی و غلبه بر هوای نفس است. با تحقیقات و روشهای علمی روانشناختی و نیز با تجربههای عادی ما ثابت شده است كه عامل محرك انسان در بیشتر كارها ترس است. می توان گفت در نود درصد موارد، ترس موجب تحریك و تلاش انسان میشود و ده درصد رفتار ما از وعده پاداش یا جلب منفعت ناشی می گردد. آنچه موجب تلاش بیشتر دانش آموزان در تحصیلاتشان می شود، ترس از شكست و مردود شدن است. آنان اگر از مردود شدن و تنبیه و سرزنش پدر و مادر و دیگران نمی ترسیدند، درس نمی خواندند. بسیار اندك اند دانش آموزانی كه تلاش آنان ناشی از ترس نیست و عشق به علم باعث تلاش و كوشش آنان برای فراگیری علم می گردد. بر این اساس، پدر و مادر برای اینكه فرزندشان را به درس خواندن تشویق كنند، آنان را از عواقب مردود گشتن و شكست در تحصیل علم می ترسانند.
در امور معنوی نیز ما معتقدیم كه خداوند افزون بر جهنم، بهشت نیز دارد و رحمت خداوند بس گسترده و مقدم بر غضب اوست [یا من سبقت رحمته غضبه]،2 همچنین اندكی از بندگان رهیافته به عالی ترین مراتب معرفت و كمال، در سودای نیل به قرب الهی و رضوان الهی هستند و از این رو، بشارت به رضوان الهی و جوار او محرك اصلی آنان برای گزینش طریق درستی و سعادت است، اما در بیشتر مردم ترس از عقوبت الهی موجب انجام وظایف و عبادات میگردد. اگر ترس از عقوبت نبود، اندكی از مردم به امید ثواب و پاداش الهی، كه به مؤمنان راستین وعده داده شده است، به عبادات و تكالیف خود میپرداختند. آنجا كه وعده فرمود: «وَعَدَاللّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاكِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَكْبَرُ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» (توبه: 72)؛ خداوند به مردان و زنان مؤمن بوستانهایی وعده داده است كه از زیر [درختان] آنها جویها روان است، در آنها جاویدانند و نیز مسكنهای خوش و پاكیزه در بهشتهای پاینده، و خشنودی خدا از همه برتر و بزرگتر است. این است رستگاری و كامیابی بزرگ.
البته در برخی از رفتارها، تنها امید به پاداش محرك است؛ زیرا عقوبتی برای ترك آنها در نظر گرفته نشده است. در این رفتار، امید به پاداش، كه مطلوب انسان است تأثیر مستقیمی در انجام آنها دارد و در این میان، ترس از محرومیت از آن پاداش نیز به صورت غیرمستقیم محرك انسان میگردد. برای خداباوران و معتقدان به جهان آخرت، ترس از سختیهای شب اول قبر و عذاب جهنم محرك اصلی انجام تكالیف و وظایف است. اما كسانی كه به عالی ترین مدارج معرفت دست یافته اند، بزرگترین نگرانیشان حرمان از توجه و عنایت خداوند است. این حرمان عذاب بزرگی است كه اغلب انسانها از آن غافلند و تنها راه یافتگان به معرفت ناب توحیدی كه قدر و ارزش جوار معبود را میشناسند، به آن واقفند و باور دارند كه حرمان از گفتوگوی معبود، چنان سنگین و گران است كه عذاب گرفتارشدن به آتش جهنم در برابر آن ناچیز مینماید.
خداوند درباره تأثیر مشاهده نظام حكیمانه حاكم بر عالم و ارتباط آن با نظام تشریع و نقش آن در برانگیختن ترس از عقوبت مخالفت با تكالیف الهی و مخالفت با مقررات تشریعی خود چنین میفرماید:«إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لِّأُوْلِی الألْبَابِ الَّذِینَ یَذْكُرُونَ اللّهَ قِیَاما وَقُعُودا وَعَلَیَ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَكَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ» (آل عمران: 190ـ191)؛ همانا در آفرینش آسمانها و زمین و در پی یكدیگر آمدن شب و روز خردمندان را نشانه هاست، همان كسان كه ایستاده و نشسته و بر پهلوها خفته خدای را یاد میكنند و در آفرینش آسمانها و زمین می اندیشند [و گویند:] پروردگارا، این را به گزاف و بیهوده نیافریدی، تو پاكی [از اینكه كاری به گزاف و بیهوده كنی] پس ما را از عذاب آتش دوزخ نگاه دار.
وقتی انسان به آفریده های خداوند مینگرد، و بخصوص در شب، كه آرامش و سكون همه جا گسترده شده، به آسمان و ستارگانی كه به زیبایی به جلوه گری میپردازند خیره میشود، مسحور و مبهوت جلال و شكوه خداوندی میگردد. او پیش خود می اندیشد كه این نظام شكوهمند و حكیمانه نمیتواند بی هدف و به گزاف آفریده شده باشد. بی تردید این نظام دارای حساب، كتاب، قانون و هدف است. آنگاه در پی تأمّل در عظمت آفرینش پدیده های پیرامون خویش، به خود مینگرد و به این حقیقت اعتراف میكند كه نظام حاكم بر وجود و رفتار او به عنوان جزئی از نظام آفرینش، حكیمانه و از روی حساب و كتاب و دارای هدف است. بنابراین، او در حوزه رفتار اختیاری خود و در قبال نظام تشریع الهی مسئول است و باید پاسخگوی رفتار خود باشد. اگر وی با نظام و مقررات تشریعی خداوند مخالفت كند و در چارچوب مسیری كه خداوند برای زندگی او ترسیم كرده گام برندارد و به اخلال در قوانین الهی بپردازد، كیفر و مجازات میشود.
اهمیت ترس از خدا و عذاب های اخروی
چنانكه گفتیم، برخلاف برخی از تحقیقات روانشناختی كه به طور مطلق ترس را مورد نكوهش قرار میدهد و آن را گناه بزرگی معرفی میكند، ترس در جای خود مهم، سازنده و دارای نقش اساسی در زندگی انسان است. البته انسان نباید در حالت ترس افراط داشته باشد و از هر چیزی و هركسی بترسد. از منظر تعالیم دینی ما ترس از غیر خدا نكوهیده است. از این رو، اگر دشمنان ملتی را تهدید به برخورد نظامی و حتی حمله اتمی كردند، آن ملت نباید بترسد و صحنه را خالی كند، بلكه باید با توكل بر خدا در برابر دشمنان بایستد و به یاری و امدادهای الهی ایمان داشته باشد. اما ترس از خداوند فضیلت بزرگی است و انسان باید از خداوند متعال كه حاكم هستی است و همه مقدرات عالم به اذن و اراده او رقم میخورند بترسد. او باید از اینكه براساس نظام حكیمانه خداوند بر عالم، در صورت سرپیچی از دستورات خداوند، سرنوشت او به انحطاط و گرفتار آمدن در آتش جهنم منتهی گردد بترسد. زیانهای دنیوی موقتی هستند و بالاخره به پایان میرسند و آن زیانها حداكثر در طول زندگی دنیوی انسان را گرفتار خویش میسازند، اما عذابهای اخروی ابدی و جاودانه اند و انسان معصیت كار را گریزی از آنها نیست. اینجاست كه عقل به انسان حكم میكند كه فكر خود را صرفا معطوف به خطرات و زیانهای موقتی دنیا نكند، و بیش از هرچیز به خطرات و زیانهای ابدی آخرت بیندیشد و درصدد نجات از آنها برآید. انسان باید همیشه ترس از گرفتار شدن به عذابهای اخروی را در دل خود زنده بدارد. البته انسان باید در حالت ترس از خدا و عذابهای الهی، جانب اعتدال را رعایت كند و ترس او چندان تشدید نگردد كه به ناامیدی از رحمت الهی بینجامد و در نتیجه، شدت آن ترس، راه توبه را به روی خویش مسدود ببیند و امیدی به مغفرت و آمرزش الهی نداشته باشد.
عامل ترس از خدا و بلاها نقش محوری و اساسی در پذیرش دعوت انبیا و ایمان مردم به خدا داشته است. هیچگاه بدون عامل خوف و خشیت از خدا، زمینهای برای پذیرش سخنان انبیای الهی فراهم نبوده است. از این رو، خداوند میفرماید: «إِنَّمَا تُنذِرُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالغَیْبِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ…» (فاطر: 18)؛ [تو] تنها كسانی را كه از پروردگارشان در نهان میترسند و نماز برپا میدارند هشدار و بیم میدهی.
اگر خوف و خشیت در اقوام پیامبران الهی نمی بود، نه فقط سخنان پیامبران، بلكه معجزات آنان نیز در آنها اثر نمیگذاشت. تا آنجا كه در واكنش به سخنان پیامبران، آنها را مسخره میكردند و معجزه آنها را سحر و جادو تلقّی كرده، با این اتهام، شانه از زیر بار پذیرش دعوت فرستادگان خدا خالی میكردند. قرآن در این باره میفرماید: «وَلَوْ فَتَحْنَا عَلَیْهِم بَابا مِنَ السَّمَاء فَظَلُّواْ فِیهِ یَعْرُجُونَ لَقَالُواْ إِنَّمَا سُكِّرَتْ أَبْصَارُنَا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ» (حجر: 14ـ15)؛ و اگر دری از آسمان بر آنان بگشاییم تا پیوسته در آن بالا روند [و قدرت و معجزات ما را بنگرند]؛ هر آینه گویند: چشمان ما را پوششی برنهاده اند [ما را چشم بندی كرده اند] بلكه ما گروهی جادو زده ایم.
حقیقت خشیت از خداوند
چنان كه گفته شد، خوف و ترس عبارت است از: نگرانی و بیم از خسارت و زیانی كه متوجه انسان میگردد. «خشیت» یكی از گونه های خوف و به معنای ترس از جلال و عظمت دیگری همراه با احساس حقارت و كوچكی است. برخی برآنند كه خشیت از خوف شدیدتر است و این كلمه از «شجرة خاشیة» به معنای درختی كه به كلی خشكیده است گرفته شده و «خوف» به معنای نقصان و از «ناقة خوفاء» گرفته شده كه به معنای شتر مریضی است كه هنوز از بین نرفته است. خشیت در صورتی به كار میرود كه آنچه انسان از آن میترسد، دارای عظمت و شكوه باشد.3 در مورد خداوند، خشیتْ ترس بنده از عظمت و جلال كبریای خداوندی است.
برخی برآنند كه كاربرد «خشیت» با «خوف» متفاوت است و «خوف» در جایی استعمال میشود كه ترس از خطر و ضرر باشد و «خشیت» به حالت از خودباختگی، حقارت و كوچكی همراه با بیم در برابر عظمت و جلال دیگری كه ممكن است با ترس از خطر و ضرر نیز همراه نباشد، اطلاق میگردد. اما در قرآن و روایات گاهی واژه «خوف» به معنای خشیت به كار رفته و بالعكس، گاهی واژه «خشیت» به معنای «خوف» به كار رفته است. برای نمونه، خداوند میفرماید: «وَیُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلاَئِكَةُ مِنْ خِیفَتِهِ…» (رعد: 13)؛ و رعد با ستایش او و فرشتگان از بیمش او را به پاكی یاد میكنند.
روشن است كه در آیه فوق، «خیفته» كه از مشتقات «خوف» است به معنای خشیت به كار رفته است؛ چه اینكه عذاب الهی متوجه فرشتگان نمیگردد تا آنان از آن ترس داشته باشند. به آنان، چون انسان و جن، تكلیف اختیاری متوجه نگردیده تا در صورت مخالفت كیفر شوند و طبیعت و فطرت وجودی آنها بر عبادت و ستایش خداست و ممكن نیست لحظه ای از آن تخلف و تخطی داشته باشند. پس، ترس آنان ناشی از درك ابهت و عظمت و جلال خداوند است. البته در برخی از آیات، خشیت و خوف در همان معنای اصطلاحی و رایج در ادبیات دینی به كار رفته اند. برای نمونه، خداوند میفرماید: «لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَّرَأَیْتَهُ خَاشِعا مُتَصَدِّعا مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّرُونَ» (حشر: 21)؛ اگر این قرآن را بر كوهی فرو میفرستادیم هر آینه آن را از بیم خدا ترسان و شكافته میدیدی.
در این آیه، «خشیت» به معنای رایج خودش به كار رفته است؛ چه اینكه ترس از عذاب الهی در مورد كوه صدق نمیكند. وقتی انسان در برابر شخصیت بزرگی قرار میگیرد و تحت تأثیر ابهت و عظمت او واقع میشود، حالت خشیت، انفعال، خودباختگی و كوچكی در او پدید می آید. هرقدر عظمت و شكوه كسی كه انسان با او روبه رو میگردد فزونتر باشد، حالت خشیت در انسان تشدید میگردد. برای نمونه، كسی كه به محضر مراجع تقلید و مقام معظم رهبری بار مییابد، بدون آنكه خطری را احساس كند و ترسی از آنها داشته باشد، متناسب با معرفتی كه از آنان دارد، احساس خردی و كوچكی میكند و تحت تأثیر شخصیت بزرگ آنان زانوان تواضع بر زمین می نهد و توان ابراز وجود و حتی سخن گفتن از او گرفته میشود. با توجه به عظمت و شأن والای امام معصوم (علیها السلام) كه قابل مقایسه با مقام و منزلت مراجع تقلید نیست، تا آنجا كه آن بزرگواران خود را خاك پای پیشوایان معصوم (علیها السلام) به حساب میآورند، اگر كسی توفیق باریابی به محضر امام معصوم (علیها السلام) را پیدا كند، تحت تأثیر عظمت و شكوه وی چه حالتی خواهد داشت؟ تازه امامان معصوم (علیهما السلام) مخلوق و بنده خدا هستند و هیچگاه عظمت و شكوه آنان به مرتبه عظمت و شكوه خداوند نمیرسد. حال تصور كنید كسانی را كه معرفت كامل به مقام و عظمت خداوند دارند، وقتی با آن موجود نامحدود و نامتناهی و دارای قدرت مطلق مواجه میگردند و در برابر عظمت بی نهایت او قرار میگیرند، چنان احساس خشیت و ذلتی به آنها دست میدهد كه نزدیك است قالب تهی كنند. خداوند درباره تجلی عظمت خویش بر حضرت موسی (علیها السلام) و واكنش آن حضرت میفرماید: «وَلَمَّا جَاء مُوسَی لِمِیقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنظُرْ إِلَیْكَ قَالَ لَن تَرَانِی وَلَـكِنِ انظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكّا وَخَرَّ موسَی صَعِقا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَیْكَ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ» (اعراف: 143)؛ و چون موسی به وعده گاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، گفت: پروردگارا [خود را] به من بنمای تا به تو بنگرم. گفت: هرگز مرا نخواهی دید، ولیكن به این كوه بنگر، پس اگر در جای خود قرار و آرام داشت مرا خواهی دید. و چون پروردگارش بر آن كوه تجلّی كرد، آن را خرد و پراكنده ساخت و موسی مدهوش بیفتاد و چون به خود آمد، گفت: [بار خدایا]، تو پاك و منزهی [از اینكه با چشم دیده شوی] به تو بازگشتم و من نخستین باوردارنده ام.
ما وقتی به سیره و حالات رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و ائمّه اطهار (علیهما السلام) مینگریم، درمی یابیم كه آنان در مقام مناجات و راز و نیاز و مواجهه با عظمت و جلال الهی، حد اعلای خشیت را به ظهور میرساندند تا آنجا كه گاهی از خشیت خدا بیهوش میگردیدند. در اینباره روایات فراوانی وارد شده است. از جمله درباره امام سجاد (علیها السلام)، وارد شده: «كان علی بن الحسین (علیها السلام) إذا حضرت الصلاة إقشعرّ جلده و أصفرّ لونه و ارتعدّ كالسفعة»؛4 امام سجاد (علیها السلام) همواره چنان بود كه به هنگام رسیدن وقت نماز پوست بدنش به لرزه میافتاد و رنگش زرد میگشت و چون شاخه نخل به خود میلرزید.
همچنین در روایتی درباره امام حسن مجتبی (علیها السلام) آمده است: «همانا امام حسن مجتبی (علیها السلام) چنان بود كه وقتی وضو میگرفت بندبند وجودش به لرزه میافتاد و رنگش زرد میگشت. در اینباره از حضرت سؤال شد آن حضرت فرمود: هركس كه در پیشگاه پروردگار عرش قرار گیرد، شایسته است كه رنگش زرد گردد و بندبند وجودش به لرزه افتد.»5
بی تردید آن حالت خشیت ناشی از ترس از گناه و عذاب الهی نبود، بلكه ناشی از درك عظمت الهی و تجلی جلال معبود در آن حضرات بود كه به عالی ترین مراتب معرفت الهی نایل آمده بودند و كسانی با آن معرفت متعالی وقتی با عظمت و جلال الهی روبه رو میگردند، از شدت خشوع و خشیت به خود می لرزند و دهشت آنان را فرا میگیرد.
نقش باورداشت تدبیر و حاكمیت مطلق خداوند در خوف و خشیت از او
بی شك تدبیر و اختیار عالم در اختیار خالق هستی است و سود و زیان هر موجودی به دست خداست. آنچه در عالم دنیا و آخرت رخ میدهد، به اراده و مشیت الهی بستگی دارد. این اعتقاد و حقیقت در بسیاری از آیات قرآن مورد تأكید قرار گرفته است. برای نمونه، به سه آیه اشاره میكنیم:
1. «وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ الله كِتَابا مُؤَجَّلاً…»(آلعمران: 145)؛ و هیچ كس جز به فرمان خدا نمیرد؛ سرنوشتی است تعیین شده… .
2. خداوند حتی ایمان آوردن بنده خویش را به خود نسبت میدهد و میفرماید كه كسی بدون اذن و اراده من نمیتواند ایمان آورد: «وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَیَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لاَیَعْقِلُونَ»(یونس: 100)؛ و هیچ كس جز به اجازه خدا ایمان نمی آورد، و [خداوند] پلیدی را بر كسانی می نهد كه نمی اندیشند.
3. «وَاتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّا یَخْلُقُونَ شَیْئا وَهُمْ یُخْلَقُونَ وَلَا یَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرّا وَلَا نَفْعا وَلَا یَمْلِكُونَ مَوْتا وَلَا حَیَاةً وَلَانُشُورا»(فرقان: 3)؛ و [مشركان] به جای او [خدای یكتا] خدایانی گرفتند كه هیچ چیز نمی آفرینند و خود آفریده شده اند، و زیان و سودی برای خویشتن در توان و اختیار ندارند و نه مرگی را در اختیار دارند و نه حیاتی و نه رستاخیزی را.
البته معرفت انسان ها نسبت به تدبیر و حاكمیت الهی بر جهان هستی و جهان آخرت متفاوت است. در این بین كسانی باوری به قیامت ندارند تا اعتقادی به عذاب های آن و تدبیر الهی در صحنه قیامت داشته باشند. از این رو، پیامبران الهی در آغاز دعوتشان با این دشواری روبه رو بودند كه مردم نوعا اعتقادی به معاد و قیامت نداشتند و سخنان آنان درباره حیات مجدد انسان و قیامت مورد انكار آنان قرار میگرفت. گاهی آنان را متهم به دیوانگی میكردند. آنان از روی تعجب به همدیگر میگفتند:
«وَقَالَ الَّذِینَ كَفَرُوا هَلْ نَدُلُّكُمْ عَلَی رَجُلٍ یُنَبِّئُكُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ أَفْتَرَی عَلَی اللَّهِ كَذِبا أَم بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِی الْعَذَابِ وَالضَّلَالِ الْبَعِیدِ» (سبأ: 7ـ8)؛ و كسانی كه كافر شدند گویند: آیا شما را به مردی راه نماییم كه خبر میدهد كه چون [در خاك ] پاره پاره و ریز ریز شدید هر آینه در آفرینش نو درخواهید آمد؟! آیا بر خدا دروغی بربافته یا او را دیوانگی است؟ [نه،] بلكه كسانی كه به جهان واپسین ایمان ندارند در عذاب و گمراهی دور [از حق] اند.
نقش توجه به حوادث و بلاهای طبیعی در هدایت ابتدایی انسان ها
طبیعی است وقتی مخاطبان پیامبران در آغاز دعوتشان اعتقادی به معاد و قیامت نداشتند، ترساندن آنان از عذابهای الهی در آخرت اثری نداشت و بدین وسیله، به دین حق رهنمود نمیشدند. پس با توجه به آنكه آنان به خداوند به عنوان خالق هستی اعتقاد داشته اند و چه بسا بر این باور نیز بودند كه خداوند كارگردان و مدبر این جهان است، بایسته بود آنان را از بلاها و گرفتاری های دنیا، كه هر از چند گاهی انسانها بدانها مبتلا میگردند، بترسانند و به آنان هشدار دهند كه اگر به خداوند ایمان نیاورید و مسیر هدایت را نجویید، خداوند بر شما عذاب و بلا فرو میفرستد، چنانكه بر اقوام گذشته نیز عذاب فرستاد و حرث و نسل آنان را نابود گرداند. بدین طریق خوف از خدا در دل آنان پدید می آمد و دلشان نرم میشد، رفته رفته به انذارها و هشدارهای رسولان الهی گوش میدادند و عقاید توحیدی را می پذیرفتند، و در نهایت به این باور میرسیدند كه این عالم سرسری و از روی گزاف آفریده نشده است و انسانها در برابر رفتار خود مسئول هستند و روزی به حساب اعمال آنها رسیدگی خواهد شد.
در پیرامون ما پیوسته حوادث و اتفاقات ناگواری رخ میدهد و بیماریها، بلاهای طبیعی و مرگ همه را تهدید میكنند. فراوان شاهد بوده ایم كه كسانی در سلامتی كامل به سر میبردند، اما ناگهان بیمار گردیدند و برای همیشه در بستر بیماری افتادند و یا مرگ آنان فرا رسید. پس با توجه به اینكه این خطرات و بلاها پیوسته ما را تهدید میكنند و در پس آنها اراده و مشیت الهی قرار دارد، جا دارد كه انسان هرچند اعتقادی به قیامت نداشته باشد و ترس از عذابهای الهی تأثیری در او نبخشد، به جهت این بلاها و رخدادهای طبیعی از خداوند بترسد و بلاها و خطرهای دنیوی او را به تأمّل و تصحیح رفتار خویش وادارند و موجب گردند كه از طغیان و سرپیچی خدا دست بردارد و به اطاعت و پیروی خالصانه از فرامین الهی بپردازد.
نمونهای از عذابهای الهی كفر پیشه گان و جفاكاران
در آیات قرآن فراوان به انگیزه های دنیایی ترس از خدا اشاره شده و از طریق یادآوری بلاها و عذابهای نازل گشته بر اقوام پیشین و ایجاد بیم و ترس در مردم، تلاش شده آنان به راه خداوند هدایت گردند.
خداوند در آیه 17ـ29 سوره «قلم»، تكذیب كنندگان رسالت رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و كسانی كه او را با تهمت جنون می آزردند تهدید میكند و به آنها وعده عذاب میدهد و میفرماید: «ما آنها [اهل مكه] را بیازمودیم [به آنها نعمت دادیم ولی كفر ورزیدند] چنانكه صاحبان آن بوستان را آزمودیم؛ آنگاه كه سوگند خوردند كه هر آینه بامداد و پگاه [پنهان از مستمندان] میوه آن را خواهیم چید، و استثنا نكردند [نگفتند انشاءاللّه]. پس شبانگاه كه خفته بودند، آفتی از سوی پروردگارت بر گرد آن [بوستان] بگردید. پس مانند باغی شد كه میوه آن چیده و بریده باشند [یا همچون شبِ سیاه شد]. پس بامدادان یكدیگر را ندا دادند: اگر میوه چین هستید، پگاه به كشتزار خود درآیید. پس به راه افتادند و با هم آهسته میگفتند: امروز مبادا بینوایی در آن [بوستان] بر شما درآید، و پگاه برفتند بدین آهنگ كه بر [چیدن و] منع درویشان توانایند. پس چون آن را [خشك و سوخته] دیدند گفتند: هر آینه ما گمراهیم [ما راه را گم كرده ایم، نه] بلكه ما ناكام شده ایم. بهترینشان [به خرد و میانه روی] گفت: آیا شما را نگفتم: چرا خدا را به پاكی یاد نمیكنید؟ گفتند: پاك است پروردگار ما، همانا ما ستمكار بوده ایم.
در تفسیر قمی از امام كاظم (علیها السلام) در ذیل آیه «إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ كَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ» روایت شده كه حضرت فرمود: «اهل مكه به گرسنگی مبتلا شدند، همانگونه كه صاحبان آن باغ مبتلا شدند و آن باغ در ناحیه یمن و نُه میلی صنعا قرار داشت و به آن رضوان میگفتند.»6
جریان آن باغ، بنابر نقل ابن عباس از این قرار است كه پیرمردی باغی داشت و هیچ میوه ای از آن باغ را به خانه اش نمی آورد، مگر آنكه از آن حق هر صاحب حقی را میداد. پس از آنكه از دنیا رفت، فرزندانش كه پنج پسر بودند، آن باغ را به ارث بردند. آن باغ در همان سال كه پدرشان از دنیا رفت، بیش از سال های قبل محصول آورد. جوانان پس از نماز عصر به سوی باغ روانه شدند، میوه و رزقی فراوان دیدند كه تا آن روز و در حیات پدرشان چنان محصولی در آن باغ ندیده بودند. وقتی آن محصول فراوان را دیدند طاغی و یاغی شدند و به یكدیگر گفتند: پدر ما پیر و خرفت شده بود و عقلش را از دست داده بود. بیایید با یكدیگر قرار بگذاریم كه امسال به هیچ یك از فقرا چیزی از این میوه ها ندهیم، تا اموالمان زیاد شود. آنگاه سال های بعد روش پدر را دنبال كنیم. چهار نفر از برادران قبول كردند و پنجمین آنها خشمگین شد و او همان بود كه بعد از سوخته شدن باغ گفت: «أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ لَوْلَا تُسَبِّحُونَ»؛ آیا شما را نگفتم، چرا خدا را به پاكی یاد نمیكنید؟… او كه اتفاقا از جهت سن و سال از همه كوچكتر ولی عاقلتر بود به بقیه گفت: از خدا بترسید و راه پدر را پیش بگیرید تا سالم بمانید و سود ببرید. برادران خشمگین شدند و او را سخت كتك زدند. وقتی آن برادر یقین كرد كه برادران قصد كشتن او را دارند، تسلیم آنان شد و به اكراه و بدون رضایت درونی رأی آنان را تصویب كرد. از آنجا به خانه های خود برگشته، هم سوگند شدند كه صبح زود میوه بچینند و در این سوگند خود، انشاءاللّه نگفتند. خداوند متعال به جهت این جرمشان مبتلایشان ساخت و بین آنان و آن رزق حایل شد؛ رزقی كه ایام برداشتش بسیار نزدیك بود و حتی یك دانه نیز عاید آنان نگردید… .
برادران وقتی صبح برخاستند، یكدیگر را صدا زدند كه زودتر به باغ برویم و تا كسی خبر نشده میوه ها را بچینیم. آنان به طرف باغ روانه شدند… همه فكر آنان به اجرای این نقشه معطوف بود كه چگونه میوه ها را بچینند و هیچ یك از فقرا خبردار نشود. خاطر جمع بودند كه میوه ها را خواهند چید و اصلاً احتمال نمیدادند كه میوه ای و باغی در كار نباشد، و عذاب خدا و خشم او ایشان را گرفته باشد. وقتی دیدند كه چه بلایی بر آنان نازل شده، گفتند: «هر آینه ما گمراهیم، بلكه ما ناكام شده ایم.» آری، خداوند متعال از آن رزق محرومشان كرد و این به جهت جرمی بود كه مرتكب شدند و خدا به آنان ظلم نكرد.7
شاید تا پیش از این، باور اینكه باغی به یكباره و خودبه خود آتش بگیرد و نابود شود برای ما مشكل بود، اما شواهدی كه از گوشه و كنار جهان به ما میرسد مبنی بر اینكه رعد و برق و خشكسالی موجب گردید هزاران هكتار جنگل و یا باغها و مزرعه های مردم در آتش بسوزد و خاكستر شود، این باور را برای ما آسان كرده است. كشورهایی كه در رفاه قرار دارند و بهره مند از جنگل ها و زمین های حاصل خیز و آباد هستند، اگر به خود مشغول شوند و خداوند را فراموش كنند و به فساد و طغیان در زمین بپردازند، ممكن است خداوند بلا و آتشی بفرستد و سرزمین های آنان را بسوزاند.
مؤمن و بیم از لغزش و انحطاط و گرفتار شدن به عذاب الهی
روشن شد كه حتی كسانی كه قیامت را باور ندارند، نگران آن هستند كه امكانات و نعمت های مادی را از دست بدهند و به جهت خطرهای دنیوی و بلاهایی چون زلزله، جنگ، خشكسالی و سایر حوادث و بلایای طبیعی از خداوند میترسند. همچنین از آن میترسند كه در چشم مردم ذلیل و خوار گردند و آبروی آنان بریزد؛ چه اینكه برای انسانهای محترم و باشخصیت عزت، آبرو و محترم بودن در چشم دیگران چه بسا از ثروت های مادی ارزشمندتر باشد و با توجه به اعتقاد به تدبیر الهی بر امور دنیا، از آن ترس دارند كه خداوند آنان را ذلیل و خوار گرداند و آبرویشان را بریزد. اما كسانی كه آخرت و قیامت را باور دارند، انگیزه آنان برای ترس از خدا قوی تر است. آنان از آن بیم دارند كه خداوند آنان را به عذابهای ابدی آخرت گرفتار گرداند. بی تردید این ترس بسیار شدیدتر و قویتر از ترس از حرمان از نعمتهای محدود دنیوی است. حتی كسانی كه در سلامت نفس به سر میبرند و رفتارشان تاكنون سالم و پسندیده بوده و درصدد اطاعت خداوند برآمده اند، نگران آنند كه نكند در آینده دچار لغزش شوند و به فرجام بد گرفتار گردند؛ زیرا چون انسان هرچند مؤمن و صالح باشد، نمیتواند به اعمال آینده خویش امیدوار باشد و بر این باور باشد كه شیطان با وسوسه های خود او را نمی فریبد. فراوان بودند كسانی كه از مراتب عالی كمال و علم برخوردار گشتند، اما در نهایت بر اثر انحطاط و انحراف از مسیر خداوند با فرجامی زشت و بد از دنیا رفتند. نمونه آن افراد، كه قرآن از او سخن میگوید بلعم باعورا است. وی دارای كمالات و علم فراوان بود و حتی بنابر برخی از روایات8 اسم اعظم نیز میدانست. اما چون پیرو هوا و هوس گشت و به لذت های مادی دل بست و به دشمنی و مخالفت با حضرت موسی (علیها السلام) پرداخت، خداوند فضائل معنوی را از او گرفت و او را به ضلالت و گمراهی ابدی و دوزخ خویش گرفتار ساخت. خداوند درباره او میفرماید: «و بر آنان خبر آنكس [بلعم باعورا] را برخوان كه آیت های خویش را به وی دادیم و او از آنها بیرون رفت. پس شیطان در پی او افتاد تا از گمراهان گشت. و اگر میخواستیم هر آینه او را بدان ها [با آن آیت ها به جایگاهی بلند] برمیداشتیم، ولیكن او به زمین [دنیا و مال و جاه آن] چسبید و كام و خواهشِ دل خود را پیروی كرد. پس داستان او چون داستان سگ است، اگر بر او بتازی زبان از دهان بیرون آرد [از نفس نفس زدن به علت عطش یا رنج] یا واگذاریش باز زبان از دهان آویخته دارد. این است داستان گروهی كه آیات ما را دروغ انگاشتند. پس این داستان را [بر آنان ] بازگو، شاید بیندیشند.9
وقتی انسان بر این باور باشد كه هیچكس نمیتواند از وسوسه های شیطان ایمن باشد و حتی برخی از امامزادگان و پیغمبرزادگان در دام شیطان افتادند و شیطان آنان را فریب داد و فاسد ساخت، نگران عاقبت خویش خواهد بود و از احتمال لغزش از مسیر حق و گرفتار شدن به عذاب الهی و حرمان از نعمت های اخروی میترسد. انسان مؤمن و وارسته حتی اگر مطمئن گردد كه به عذاب الهی گرفتار نمیشود، از اینكه از نعمت های بهشتی محروم گردد و بالاتر از آن، از حرمان از توجه و مهر خداوند به او و بی آبرو گشتن در نزد خداوند سخت بیمناك است. اولیای خدا كه به تدبیر و مالكیت خدا بر سراسر هستی ایمان داشتند و اراده و مشیت الهی را جاری در همه شئون عالم میدانستند، پیوسته از قهر الهی بیم داشتند و پیوسته از ترس عذاب و حرمان از توجه خداوند میگریستند. وقتی آن برگزیدگان و پاكان از بندگان خدا، كه جز در مسیر بندگی خدا گام ننهادند و لحظه لحظه عمرشان در راه تعالی و ترویج آیین الهی و گسترش ایمان به خدا در بین بندگان خداوند سپری گشت، چنان از عذابهای الهی میترسیدند و گریه و زاری و ناله سر میدادند، حال ما كه خود را به گناهانی آلوده ایم كه برای آنها وعده عذاب داده شده چگونه باید باشد؟ آیا اگر نیك بنگریم، معنای رفتار كسی كه در پیشگاه خداوندی كه همه هستی اش از اوست، عصیان میكند و به مخالفت با فرامین او میپردازد، سركشی و گردن كشی نیست؟ البته انسان معتقد به بندگی خدا، در هنگام گناه از این مسئله غافل است و توجه ندارد كه چه میكند. اما اگر او با توجه در آستانه ارتكاب گناه قرار گیرد و انجام كاری را كه خداوند آن را حرام و ممنوع دانسته است، به مثابه بی اعتنایی به فرمان خدا و تخلف از بندگی خدا به حساب آورد، زشتی آن عمل كاملاً در نظرش نمایان میگردد و در صورتی كه كاملاً دل و جان خویش را به گناهان و فساد نیالوده باشد، متذكر میشود و از گناه باز میایستد.
اگر انسان از خودش قدرتی میداشت و مالك چشم، زبان و سایر اندام خویش میبود، باز مخالفت با خداوند بسیار زشت و ناپسند بود. حال، وقتی بر این باور است كه همه هستی او از خداست و او با چشمی كه خدا داده و با گوش و زبانی كه خداوند در اختیار او قرار داده گناه میكند و به تمرّد و تخلف از فرمان مالك خود میپردازد، جا دارد كه برای همیشه از شرم و خجالت در پیشگاه خداوند سرافكنده گردد. اما افسوس كه پرداختن به امور دنیا و گرفتاری ها انسان را غافل میسازد.
سحرگاهان، كه انسان فارغ از گرفتاریها و اشتغالات روزانه و در فضایی آرام و خلوت میتواند به راز و نیاز و عبادت خدا بپردازد، فرصت ارزشمندی برای توجه به خویشتن و رفتارهای ناپسندی است كه از انسان سرزده است. فرصت مناسبی برای اندیشیدن در عاقبت گناهانی است كه گرچه انسان توجه ندارد، اما ارتكاب آنها اعلان جنگ با خداست. تمركز بر آثار گناه و زشتی آن و توجه به اینكه گناه اعلان جنگ با خداست، چنان احساس شرم و خجالتی را در انسان برمی انگیزد كه در آن حال انسان آرزو میكند كه در زمین فرو رود و همچنین باعث ترس از عذاب الهی میشود. البته انسان باید مواظب باشد كه این ترس باعث یأس از رحمت الهی نگردد؛ چه اینكه یأس از رحمت الهی خود گناه بزرگی است. انسان در هر حال باید به خداوند امید داشته باشد و بر این باور باشد كه میتواند عنایت و توجه خداوند را به سوی خود جلب كند و با توفیق الهی به اصلاح نفس و جبران رفتارهای زشت خود بپردازد.
پی نوشت
* این مجموعه بازنویسی درس اخلاق استاد در دفتر مقام معظّم رهبری، قم، سال 1388 میباشد.
2ـ محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 94، ب 40، ص 239، ح 9.
3ـ سعید الخوری الشرتوی، اقرب الموارد، ج 1، ص 277.
4ـ محدث نوری، مستدرك الوسائل، ج 1، ب 47، ص 355، ح 4213.
5ـ محمّدباقر مجلسی، همان، ج 43، ب 16، ص 339، ح 13.
6ـ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج 2، ص 382.
7ـ همان، ج 2، ص 381ـ382.
8ـ همان، ج 1، ص 248.
9ـ اعراف: 175ـ176.