چکیده:
شناخت چهره های ادب، كه توان علمی و زبان ادبی خویش را وقف راه حق و دفاع از «آل اللّه» كرده اند، بر ما فرض است و شخصیت آنان برای شاعران و ادیبان ما، بویژه نسل جوان، الگوست.
از این رهگذر، در این شماره، با چهره ابوالاسود دوئلی، شاعر نامدار شیعه و موالی خورشید ولایت و مدافع حریم اهل بیت آشنا می شویم.
شناخت اجمالی
ابوالاسود دوئلی، از چهره های معروف شیعی است كه نامش در كتابهای حدیث و شعر و ادب، فراوان به چشم می خورد. وی از بزرگان اصحاب امام علی(ع) و امام حسن و امام حسین و امام سجاد (علیهم السلام) و از شاعران مبرّز شیعه در قرن اول هجری بود.
اهل یمن بود و در جاهلیت به دنیا آمد. وقتی حضرت رسول(ص) به نبوّت مبعوث شد، كودكی سه چهار ساله بود. آنگاه كه پیامبر اسلام، حضرت امیر(ع) را در یك مأموریت به یمن فرستاد، آنجا با حضرت علی(ع) آشنا شد و با شعر خود او را ستود. تا پایان عمر 85 ساله خویش، پیوسته مدافع اهل بیت(ع) و یاری گر حق و ستایشگر خاندان نور و طهارت ماند. درگذشت او را در سال 69 هجری در بصره نوشته اند.
گرچه در باره زادگاه او، سال تولدش، زمان مسلمان شدنش، نقلهای متفاوتی است، اما آنچه برای ما مهم است، شخصیت فكری و روحی و حمایتگری او از «آل اللّه» و به كار گرفتن زبان شعری و ادبی در مسیر هدف والا و احیاء حق و جلوه های برجسته او در زمینه علوم ادبی و شعر است. ابوالفرج اصفهانی او را تابعی، فقیه، شاعر، محدث، امیر، نحوی، زاهد و … پیش از هر چیز یكی از چهره های شیعه می شمارد.
ابوالأسود دوئلی، بخش آخر عمر خود را در مدینه گذراند و سپس به بصره كوچ كرد و در ایام جنگ صفّین، در ركاب امیرالمؤمنین با شورشیان بر ضد حق جنگید و در جنگ نهروان هم حضور داشت.
محبت مولی
از ویژگیهای بارز ابوالأسود، دلدادگی او نسبت به خاندان وحی، بخصوص امیر قافله عشق علی(ع) بود. این شیفتگی زبانزد خاص و عام بود. خود او نیز، هر جا كه مناسبتی پیش می آمد، با زبان فصیح و بیان قوی و قدرت ادبی كه داشت، این عشق و ولا را آشكار می كرد و هراسی هم نداشت.
روزی «زیاد بن ابیه» در مورد حب علی(ع) از او پرسید. بی درنگ پاسخ داد: «محبت علی(ع) در قلبم روزافزون است، همچنانكه محبت معاویه در دل تو رو به افزایش است. من با حبّ علی، خدا و بهشت را می طلبم، تو با محبت معاویه، دنبال دنیا و جلوه های آنی».
نقل شده كه در دوران بصره، همسایگانش هواداران عثمان بودند و او را می آزردند و گاهی شبها به طرف خانه او سنگ پرتاب می كردند. صبح كه می شد، ابوالأسود از آنان شكایت می كرد. می گفتند: ما نبودیم و نیستیم، بلكه این خداست كه تو را سنگباران می كند. می گفت: دروغ می گویید، اگر خدا سنگباران كند، خطا نمی زند، این شمایید كه خطا می زنید و به هدف نمی خورد.
یك بار هم در پاسخ به طعنه های «بنی قشیر» كه او را بر «علی دوستی»اش ملامت می كردند، شعری سرود، با این مضمون:
«فرومایگان بنی قشیر می گویند: تو پیوسته علی را از یاد نمی بری. آری، من بشدت به محمد، عباس، حمزه و وصیّ عشق می ورزم. چون خدا آنان را دوست دارد، دوستشان دارم و هنگام رستاخیز با همین محبت خواهم آمد. اگر محبت اینان، رشد و حق باشد، به حق رسیده ام و اگر گمراهی باشد، من خطا نكرده ام».
گفتند: ابوالأسود! با این سخن آخر، به شك افتاده ای!
پاسخ داد: مگر كلام خدا را نشنیده اید كه فرموده است: «ما یا شما بر هدایت یا در گمراهی آشكار هستیم»، آیا خدا شك كرده كه چنین فرموده است؟
از معروفترین صحنه های ولاء و علی دوستی او ماجرای «شهد مزعفر» است. روزی معاویه هدایایی برای ابوالأسود فرستاد كه مقداری عسل یا حلوا نیز با آنها بود. دختر ابوالأسود پرسید: پدر! این هدیه از كجاست؟ گفت: اینها را معاویه فرستاده است تا ما را نسبت به دین و مراممان فریب دهد.
دخترش فی البداهه این دو بیت را سرود:
ابالشهد المزعفر یابن حربٍ نبیع علیك احسابا و دینا؟
معاذالله، كیف یكون هذا و مولانا امیرالمؤمنینا!
ای پسر حرب! آیا می خواهی به خاطر عسل زعفرانی، حسب و شرافت خانوادگی و دین خود را به تو بفروشیم؟ پناه بر خدا! چگونه این شدنی است؟ در حالی كه مولا و سرور ما امیرالمؤمنین است!…