اسلام و تکفیر

حربه تکفیر

در شماره های پیشین حربه تکفیر و پیامدهای سوء و ریشه های آن را مورد بررسی قرار دادیم روشن شد که جواتهام و تکفیر در جامعه بسان سم مهلکی است که آن را از درون دچار آشفتگی و تفرقه و نفاق نموده و به پرتگاه هلاکت سوق می دهد. و نیز روشن شد که دشمنان اسلام از اشامخ این جو برای استقرار سلطه شوم و پلید خود بر ممالک اسلامی بیشترین استفاده را نموده اند. اینک دراین نوشتار برآنیم که دیدگاه اسلام و راه حل پیشنهادی آن را برای رفع این مشکل مورد بحث و بررسی قرار دهیم.

جواتهام و تکفیر در جامعه بیانگر نوعی رابطه سوء در برخورد و معاشرت است رابطه ای که در آن بدبینی و بدگمانی حق دو کینه و … جایگزین اخوت و یگانگی عطوفت و مهربانی گشته و رابطه بین افکار و آراء در جامعه بر بدترین پایه ها استوار است به جای اینکه بر منطق و استدلال تکیه شود تا روح تفاهم و حقیقت جویی زنده گردد به چماق تکفیر و اتهام برای کوبیدن طرف مقابل و اشباع روح تفوق طلبی روی آورده می شود. بنابراین قبل از آنکه موضع صریح اسلام را در رابطه با جو تکفیر بیان کنیم نخست باید روابط اجتماعی اسلام را بصورت گذرا مورد بررسی قرار داده تا ببینیم رابطه بین افراد جامعه بر چه اصولی استوار است؟

آیا در تعالیم اسلام زمینه ای برای بروز و ظهور یک چنین جوی در جامعه اسلامی وجود دارد یا نه؟

و بدیگر بیان میزان مخالفت اسلام باین مساله تا چه اندازه است؟ آیا مخالفت اصولی و زیربنایی است؟

اسلام و روابط اجتماعی : بدون تردید هیچ مذهب و مسلکی پیوند میان افراد جامعه را به اندازه اسلام اهمیت نداده و با احکام و قوانین خود حلقه های اجتماعی را بقدر اسلام مستحکم ننموده است. از این رو قرآن پیوندهای اجتماعی را بعنوان یکی از نعمت‌های بزرگ الهی یاد کرد و می گوید:

[واذکروا نعمه الله علیکم اذکنتم اعداء فالف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخوانا]. 1 بیاد آورید نعمت های خداوند را به شما زمانی که دشمنان یکدیگر بودید پس خداوند میان دل‌های شما الفت ایجاد کرد و شما در سایه نعمت های او برادر گشتید.

و در جای دیگر بعنوان معجزه ای از معجزات پیامبر[ص] از آن یاد می نماید:

[هوالذی ایدک بنصره و بالمومنین والف لین قلوبهم]…. 2 . [خداوند است که با یاری خود و مومنان تو را تایید کرد و میان دل‌های ایشان الفت افکند].

و در مقابل پراکندگی و نفاق و درگیری‌های داخلی را در ردیف عذاب‌های آسمانی قرار داده :

[قل هوالقادر علی ان یبعث علیکم عذابا من فوقکم اومن تحت ارجلکم اوبلبسکم شیعا وبذیق بعضکم باس بعض] . 3 بگو خداوند قادر است که از آسمان و زمین بر شما عذاب فرو فرستد و یا لباس اختلاف و پراکندگی بر شما بپوشاند و بدست یکدیگر شکنجه شوید.

اسلام در یک کلام رابطه بین افراد مسلمان را همان رابطه اخوت و برادری می داند که از نزدیکترین و مستحکم ترین روابط خویشاوندی است. و می فرماید:

[انما المومنون اخوه]… 4 . [همانا مومنان برادران یکدیگرند].

امام صادق ( ع ) می فرماید:

[المسلم اخوالمسلم هو عینه ومراته ودلیله لایخونه ولایخدعه ولایظلمه ولایکذبه و لایغتابه] 5 . [مسلمان برادر مسلمان است چشم و آئینه و راهنمای او است نسبت به او خیانت و نیرنگ و ستم نکند و او را تکذیب ننماید و از او غیبت نکند].

این ارزشمندترین ره آوردهایی است که اسلام برای جهان بشریت به ارمغان آورده و از پیروان خود خواسته که با یکدیگر همچون برادر زندگی کنند البته برادری در اسلام فقط جنبه عاطفی ندارد بلکه پیمانی است پایدار و ناگسستنی که ریشه در ایمان شخص دارد و از عمق جان بر می خیزد و تمام ابعاد زندگی فردی واجتماعی امت را فرا می گیرد و سایر اصول روابط اجتماعی همچون محبت و دوستی تعاون و همکاری مساوات و برابری و …از همین اصل اخوت سرچشمه می گیرد. و هر مسلمانی موظف است که در راه حفظ و اجرای آن تلاش و کوشش نماید.

امام صادق[ع] می فرماید:

…بحق علی المسلمین الاجتهاد فی التواصل والتعاوون علی اتعاطف و المواساه لا هل الحاجه وتعاطف بعضهم عی بعض حتی تکونوا کماامرکم الله عزوجل رحماء بینهم]… 6 . [بر مسلمانان لازم است کوشش کنند تا دل‌های خود را به یکدیگر نزدیک سازند و از تعاون آمیخته به محبت فروگزار ننمایند نسبت به نیازمندان مواسات نمایند و نسبت به یکدیگر ابراز عاطفه کنند تا مصداق گفتار خدا[رحماء بینهم] گردند].

این اصول تنها بعنوان یک وظیفه و دستور بیان نشده بلکه برای بثمر رساندن آن طرح‌های جامعی نیز ریخته شده است از طرفی تمامی علل و اسبابی که منجر به تحکیم وحدت و مودت و اعتماد متقابل و … می گردد مانند حسن ظن به یکدیگر اصلاح ذات البین کوشش در انجام حاجات یکدیگر تا مصافحه و معانقه و تزاور (دید و بازدید) و امثال آن را بسیار ستوده و اجر و پاداش‌های فراوانی مقرر نموده است و از طرفی کلیه عوامل و مسائلی که به اصول این رابطه خدشه وارد ساخته و موجب تفرقه و نفاق و پراکندگی گردد. همانند: غیبت تهمت سخن چینی تمسخر عیب جویی برتری طلبی سوءظن و مانند آن بشدت از آن نهی شده و بر آن کیفر و عقوبت مقرر گردیده است.

در دستورات اسلام کمتر گناهی به پایه ایجاد عداوت و تفرقه میان مردم می رسد همانطور که کمتر کار و عمل نیکی به پایه ایجاد الفت و مهربانی در میان مردم می رسد. بعنوان نمونه[سحر] در اسلام حرام و برخی از روایات هم ردیف کفر آورده شده ولی در روایتی امام صادق[ع] سخن چینی را از بزرگترین نوع سحر (از نظر تاثیر) شمرده و نقش ویرانگر سخن چینی در پیوندهای اجتماعی را اینگونه بیان می کند:

[ان من اکبرالسحرالنمیمه یفرق بهابین المتحابین و یجلب العداوه ععلی المتصافیین و یسفک بهاالدعاء و یهدم بهاالدور ویکشف باالستور والنمام اشرمن وطی ءالارض بقدم].7 [مهمترین سحر (از نظر تاثیر در تفرقه افکنی) سخن چینی است که میان دوستان ایجاد تفرقه و جلب عداوت می کند و خون‌ها بواسطه آن ریخته می شود و خانه ها ویران می گردد و اسرار و رازهای مردم فاش خواهد شد. سخن چین بدترین کسی است که قدم بروی زمین گذارده است].

و در همین رابطه[ع] برای کوبیدن افکار اقلیت تفرقه افکن خوارج چنین می فرماید:

والرمواالسوادالا عظم فان یذالله علی الجماعه وایاکم والفره . 8 [به جمعیت‌های بزرگ به پیوندید و از پراکندگی بپرهیزید زیرا دست خداوند با جماعت است].

تا بدینجا اشاره ای به گذرا به موضع اسلام در رابطه با پیوندهای اجتماعی طبیعی است در نظامی که رابطه بین افراد براساس اخوت و برادری پایه ریزی شود جواتهام و تکفیر که بدترین نوع رابطه و برخورد است مردود و با اصول اولیه روابط اجتماعی اسم سازگار نیست.

اسلام و برخورد اندیشه ها: علاوه بر این در خصوص رابطه بین آراء و اندیشه های گوناگون در جامعه اسلامی که سر منشا اصلی اتهامات و تکفیرها است اسلام نظر خاصی داشته و اصول و مبانی ویژه ای جهت سالم سازی رابطه اندیشه ها ارائه می دهد که با وجود این اصول و مبانی زمینه ای برای جواتهام و تکفیرها و نسبت‌های ناروا باقی نمی ماند.

اسلام بهمان اندازه که به دانش و تحقیق ارزش داده و همواره انسان‌ها را دعوت به تدبر و تفکر و نتیجه گیری فکری می نماید بیش از آن سعی دارد که محیطی سالم برای برخورد صحیح افکار و اندیشه ها در جامعه فراهم آورد تا در سایه آن تبادل افکار و نظریات صورت پذیرفته و اندیشه ها بارور گشته و دست یابی به حق و حقیقت که هدف اصلی است آماده تر گردد.

اصول و مبانی ارزشی اسلام در این رابطه بدین قرار است:

حق جویی : حق مقدس‌ترین واژه ها است در اسلام حق اساسی ترین معیارهای ارزش قرار گرفته ارزش دهنده همه چیز حق است و ارزش هر چیز به اندازه نزدیکی آن به حق است لا شخصیت شخصیتها به حق سنجیده می شود بیش از هر چیز بحق سفارش گشته و از حق جو ستایش بعمل آمده حق گمشده مومن است گر چه از دهان منافق بیرون آید حق خواهی و تواضع در برابر آن از نشانه های ایمان است حق را بگوی گر چه به ضرر تو باشد حق را بپذیر گر چه خوشایند تو نیست و تکذیب حق در ردیف افتراء به خدا است

من اظلم ممن افتری علی الله کذبااوکذب بالحق لماجائه… . 9 [چه کسی را می توان ظالم تراز تکذیب کننده خداوند و تکذیب کننده حق بر شمرد].

بنابراین از نظر اسلام هیچ چیز نباید مانع از حق جویی و حق گویی و حق پذیری انسان گردد.

این اساسی ترین اصل در این باب است و نقش مهم و اصلی را در سالم سازی محیط اندیشه و فکر در جامعه به عهده دارد. اگر همه انسان‌ها با تمامی اختلافات فکری و نظری که یک امر طبیعی در هر جامعه ای است هدف آنان رسیدن بحق و حقیقت باشد. نه تنها موجب برخورد نامطلوب و بروز جواتهام نمی گردد بلکه در رشد و تکامل جامعه سهم بسزایی دارد. حق جویی و حقیقت طلبی زاینده و ارزش دهنده به اصولی است که در ذیل می آید. بدین معنی که چون امکان رسیده به حق و حقیقت بودن رعایت این اصول میسر نیست از این رو این اصول مورد ارزش خاص قرار گرفته است.

1- گزینش بهترین : قرآن کریم در این رابطه می فرماید:

[بندگان مرا بشارت ده آنهایی که به سخنان این و آن بدون در نظر گرفتن گوینده و و خصوصیات او گوش فرا می دهند و با نیروی عقل و خرد بهترین آنها را بر می گزینند و هیچگونه تعصب و لجاجتی در کار آنها نیست آنان جویای حقند و تشنه حقیقت]… . 10 بنابراین با ارزش دادن به این اصل مسلمان نباید هرگز درباره آراء و افکار خود بدون اینکه بررسی لازم را بناید تعصب ورزد و نظریه خود را از نظریات دیگران برتر بداند این سخن تنها در مورد اصول دین نیست بله همه مسائل فکری را در بر می گیرد و انسان مسلمان باید با سعه صدر تمام به دور از زدن اتهام و تکفیر به شنیدن نظریات گوناگون و گزینش بهترین آنها بپردازد.

[فبشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه].

اسلام آنچه را که مانع از تفکر و تعقل انسان گردد بعنوان یک ضد ارزش در مسائل فکری بدان نگریسته است لذا از پیروان خود می خواهد که عقل خویش را از هرگونه قید و بند بی جا وا رهانند و هرگز از کسی کورکورانه تقلید نکنند. سرزنش صریح قرآن از کسانی که بخاطر تقلید از پدران و نیاکانشان آئین بت پرستی را برگزیده اند گویای این واقعیت است که شارع مقدس اسلام هرگونه تقلید متکی بر نادانی را نفی و با آن به مبارزه برخواسته است.

2- آزاد اندیشی :

[…قالوا نتبع ماالفینا علیه آبائنااولوکان آبائهم لایعقلون شیئا ولایهتدون] . 11 و آنگاه که ایشان را به تبعیت خداوند فرا می خوانیم : گویند پیروی می کنیم از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم. گر چه پدرانشان از عقل نهی بوده و راه را در نیابند!

و می گوید هیچ کسی حق ندارد مطلبی را بدون استدلال و برهان بپذیرد و از این و آن تقلید نماید. امام صادق[ع] می فرماید:

[من دخل هذاالدین بالرال اخرجه منه الرجال ومن دخل هذا الدین بالکتاب والسنه تزول الجبال ولایزول] . 12 [هر کس با تقلید از مردم به دین داخل شود همان مردم او را از دین بیرون خواهند کرد. و هر کس بر مبنای کتاب و سنت دین را بپذیرد کوه‌ها می لرزند ولی او برجای خود استوار خواهد ماند].

3- تحقیق و مسائل : ارزش تحقیق و نقش آن در مسائل فکری و سالم سازی محیط و روابط اندیشه ها با یکدیگر بر کسی پوشیده نیست آشنایی با تاریخ دانش و فرهنگ بشری این حقیقت را به ما می فهماند که علت اساسی خط‌ها و دوگانگی ها و نظریات غیر علمی و منطقی به این مساله برگشت می کند که بسیاری از افراد پیرامون مسائل جستجو و کند و کاو لازم را نکرده و در نتیجه به توجیهات نارسا و غیر منطبق با علم روی می آورند و افکار دیگران را متهم می نمایند به همین دلیل اسلام با پافشاری تمام از پیروان خود می طلبد که انسان‌هایی حق جو و واقع بین باشند و شایعات و پندارها و اندیشه های سخیف را ملاک قضاوت قرار ندهند:

[ولاتقف مالیس لک به علم ان السمع

والبصر والفواد کل اولئک کان عنه مسئولا]. 13

[هرگز آنچه علم و اطمینان نداری دنبال مکن که در پیشگاه خداوند چشم و گوش و دل همه مسئولند].

4-احترام متقابل اندیشه ها: وقتی در جامعه ای حق جویی انتخاب احسن (انتخاب بهترین اندیشه ها) و تحقیق آزاد اندیشی و … مورد ارزش قرار گیرد طبیعی است که در کنار این ها باید احترام متقابل به اندیشه های افراد نیز از ارزش و مقام والایی برخوردار باشد چون در غیر این صورت رسیدن به آن ارزش‌ها غیرممکن و یا مشکل بنظر می رسد.

لذا در اسلام خود این روحیه (احترام به اندیشه دیگران) ستوده شده و می فرماید:[فبشر عبادی الذین یستمعو القول فیتبعون احسنه]… و پیامبر گرامی اسلام که عقل کل است آن قدر به سخن و فکر دیگران احترام می گذاشت و گوش فرا می داد که از طرف بعضی از نادانان مورد سرزنش قرار گرفته تا بدانجا که به حضرتش می گفتند:[هو اذن] او گوش است!! و قرآن هم در پاسخ آن می فرماید:

قل اذن خیرلکم 14 .[بگو نیکو گوشی است برای شما].

5- سعه صدر: آن کسی می تواند به سخن دیگران احترام گذارده و گوش فرا دهد که خود تحمل شنیدن سخن مخالف را داشته باشد و با سعه صدر به افکار و آراء و عقائد دیگران نظر کند.

اسلام بالاترین سعه صدر را در مقابل آراء و اندیشه های مخالف از خود نشان داده و نه تنها سخن مخالف را می شنود بلکه خود به بهترین وجه ممکن به نقل آن می پردازد در بسیاری از موارد قرآن کریم سخن مشرکین و مخالفین انبیا و استدلال‌های آنان را نیز ذکر نموده از جمله این آیه شریفه :

[و قالوا ماهی الاحیواتناالذنیا نموت و نحیا و مایهلکناالا الدهر]…. 15 [و کافران گفتند که زندگی جز همین نشاه دنیا چیز دیگر نیست می میریم و زنده می شویم کسی جز روزگار ما را نمی راند].

و بقول استاد مطهری:

[اگر مادیین و غیرخداپرستان افکاری داشته اند و استدلال‌هایی کرده اند همان است که در کتب مذهبی آمده و بر زبان ائمه[ع] جاری شده و بدین وسیله به ثبت رسیده و الا خودشان کتبی مکتوب نداشته اند]…. 16

اسلام مسلمانان را به داشتن سعه صدر توصیه می نماید و بیش از همه برای رهبران فکری و مذهبی آن را لازم می داند اولین خواسته حضرت موسی بعد از ابلاغ رسالت بوی شرح صدر است :

[رب اشرح لی صدری و یسرلی امری] . 17 [خداوندا شرح صدرم عنایت فرما و امر مرا بر من آسان بنما].

و در حدیث آمده است :

[آله الریاسه سعه الصدر]…. 18 [شرح صدر وسیله موفقیت در ریاست است] .

این سعه صدر را در فقه و برخوردها فقهاء با نظریات مخالف بخوبی می توان دید بعنوان نمونه[شیخ اعظم انصاری (ره)] نسبت به نظریه مخالف رای خود آنچنان با سعه صدر می نگرد که وقتی نظریه مخالف را نقل می کند بهتر از خود صاحب اندیشه به بیان و استدلال می پردازد بگونه ای که انسان گمان می کند نظر خود شیخ هم همین است. سپس به نقد و بررسی آن می پردازد.

و علاوه بر اصولی که تاکنون بیان کردیم اینکه دراسلام فقط به علم و دانش به طور مطلق ارزش داده نشده بلکه همواره آن را در کنار عناوین دیگری گذاشته و به آن ارزش داده است مانند:[علم توام با حلم] علم همراه با تزکیه و تهذیب نفس علمی که راس آن تواضع و فروتنی است علمی که غرض از آن فهمیدن باشد و … بی جهت نبوده و در خصوص بحث ما که [سعی اسلام در سالم سازی محیط اندیشه ها است] نقش بسزایی دارد چرا که هر یک از این عناوین بگونه ای محیط اندیشه را سالم و از برخوردهای غیر صحیح با افکار و اندیشه های مختلف جلوگیری می نماید. و در این مورد به همین اندازه اکتفا می نمائیم و بسیار واضح است در محیطی که به این چنین اصولی برای رسیده به حق ارزش داده می شود دیگر جایی برای متهم نمودن افکار و آراء باقی نمی ماند.

این نمونه ای از دستوراتی که اسلام برای سالم سازی محیط و برخورد آراء و افکار با یکدیگر برای ما بیان نموده است و در همین رابطه علاوه براین دو گام مهم و اساسی دیگر نیز برداشته است.

1- زدودن موانع : در این رابطه اسلام کلیه عواملی را که ممکن است مانع از بوجود آمدن چنین جو سالمی شود با آن به مبارزه برخاسته مانند:[هی از تکیه بر ظن و گمان به جای علم و یقین] [نهی از دخالت میل‌ها و هواهای نفسانی در شناخت حق] [نهی از سنت گرایی] [نهی از شخصیت گرایی] [نهی از مرء و جدال] که برای دوری از اطاله کلام به مهمترین مانع که مان مراء و جدال باشد می پردازیم.

ستیزه جویی در بحث : بحث و گفتگو (مناظره) در موضوعات عقیدتی علمی اجتماعی سیاسی اخلاقی یکی از مسائل مورد ابتلاء است و کمتر کسی است که گرفتار آن نباشد و در عین حال یکی از دام‌های بزرگ شیطان برای ایجاد تفرقه و نفاق در محیط فکری جامعه و از لغزشگاه‌های مهم انسان است. و بدتر از آن وقتی است که این بحث ها از حالت مناظره و بگو مگوهای رو در رو و متقابل خارج گشته و به روزنامه ها و مجامع عمومی کشانیده شود. زیرا در این صورت قدرت دفاع و مقابله از طرف مقابل محدود گشته و طبعا بر جو تشنج و اتهامات و شایعات افزوده می گردد.

از این رو در اسلام بطور کلی آن دسته از بحث‌ها و مناظراتی که جنبه حقیقت جویی در آن نباشد تحت مراء و جدال بشدت از آن نهی شده است.

شهید ثانی می گوید:

[بدان ای عزیز که اگر مناظره را به این قصد انجام دادی که به طرف مقابل پیروز گردی و او را در پاسخگویی عاجز کنی و مباهاتی نمایی و فضل خود را بر دیگران ظاهرسازی یک چنین مناظره ای سرچشمه همه اخلاق‌هایی است که در نزد خداوند تعالی ناپسند است ولی در نزد دشمن خدا شیطان لعین پسندیده است]… .

سپس برای این گونه مناظرات دوازده تا آفت بر می شمرد مانند: کینه توزی، حسد، قطع روابط، گرفتار شدن به سخنان ناروا، عیب جویی، کبر و غرور، خودستایی، نفاق و دورویی، خوشحالی از شکست دیگران و …

پیداست وقتی روح حاکم بر مناظرات و گفتگوهای علمی توفق طلبی باشد نه حقیقت جویی این آفات را هم بدنبال دارد. و حرمت شرعی آن هم مسلم است زیرا علاوه بر روایات متعددی که از آن نهی کرده ایذاء و اهانت و تحقیر غیر و تزکیه نفس و هر یک از این آفت‌ها که ذکر شد خود به تنهایی برای اثبات حرمت کافی است. و روایاتی که از مراء و جدال نهی نموده بسیار است .از جمله پیامبر اکرم[ص] می فرماید:

[لایستکمل عبد حقیقه الایمان حتی یعدع المراء وان کان محقا]. 20 [هیچکس حقیقت ایمان را تکمیل نمی کند مگرا ینکه ترک جدال نماید هر چند حق با او باشد].

و نیز علی ابن ابیطالب می فرماید:

[یا کمیل ایاک والمراء فانک تغری بنفسک ع السفهاءاذا فعلت و تفسد الاخاء]. 21 [ای کمیل از مجادله بپرهیز که بدست خود جاهلان را بر ضد خود می شورانی و برادری را نابود می سازی]…

و در قرآن کریم از جدال نهی شده مگر اینکه بصورت احسن انجام گیرد.[شهید ثانی (ره)] برای مناظره هشت شرط ذکر می کند از جمله :

[غرض از مناظره اثبات حق باشد نه اثبات حقانیت خود. باید در جستجوی حق همچون کسی باشد که گمشده ای دارد و به دنبالش در جستجو است که هر جا و در دست هر کس گمشده خود را یافت خوشحال و سپاسگزار باشد بنابراین طرف مقابل مناظره را رفیق راه و یار و مددکار خویش بداند نه آنکه او را دشمن خود پندارد]… 22

بنابراین از آنجا که مراء و جدال محیط سالم برخورد اندیشه ها را که مورد توجه اسلام است آلوده می نماید بیش از سایر عوامل مورد نهی و مذمت قرار گرفته است.

2- کیفیت ارائه اندیشه : از طرف دیگر کیفیت ارائه اندیشه را که خود نقش مهمی در بسیاری از اتهامات و سوء ظن ها دارد اسلام مورد توجه خویش قرار داده و دستورات بسیار ارزنده ای در این زمینه صادر نموده از جمله :

سنجش ظرفیت‌ها از آنجا که استعدادها و ظرفیت‌های اشخاص متفاوت است باید آن کس که فری و اندیشه ای را ارائه می دهد سعی کند میزان فهم و درک شنونده را در نظر گرفته و مطابق آن سخن بگوید و در غیر این صورت یا صاحب اندیشه متهم می شود و یا اینکه در شنونده تاثیر سوء می گذارد.

بنابراین هر مطلبی را در هر جا و برای هر کسی نباید مطرح نمود در حدیث آمده است:[که اگر از آنچه در قلب سلمان بود ابی ذر مطلع می شد که کافر می شد]. لذا اسلام این مساله را بسیار مورد توجه قرار داده است پیامبر گرامی اسلام می فرماید:

[اناامرنا معاشهرالانبیاءان تکلم الناس بقدر عقولهم…] . 22 [ما پیامبران فرمان داریم که با مردم به اندازه خردهای ایشان سخن بگوئیم] .

و در روایت از علی[ع] آمده :

[اتحبون ان یکذب الله و رسوله؟ حدثوالناس بمایعرفون وامسکوا عماینکرون]… 24 . [آیا دوست دارید که خدا و فرستاده خدا مورد تکذیب واقع شوند با مردمان از چیزهایی سخن گوئید که می توانند بفهمند و از سخن گفتن درباره چیزهایی که نمی توانند بفهمند خودداری کنید].

2- رعایت شیوه های مختلف : همانگونه که ظرفیت‌ها و استعدادها متفاوت است روحیات افراد نیز متفاوت است بعضی روحیه افراد نیز متفاوت است بعضی روحیه استدلال و برهان منطقی باشد بعضی بر عکس روحیه عاطفی و موعظه پذیری دارند. باید برای اینان مطلب را در قالب موعظه و پند و اندرز بیان کرد. و بعضی دیگر روحیه[جر و بحث] در آنها شکوفا است از این راه باید اندیشه را به آنان ارائه داد. بنابراین رعایت این روحیات نقش مهمی در سلامت محیط اندیشه ها دارد. لذا قرآن کریم در مقام دعوت می فرماید:

[ادع الی سبیل ربک بالحکمه والموعظه الحسنه وجادلهم بالتی هی احسن] . [با حکمت و موعظه نیکو و جدال احسن بسوی خدایت دعوت کن].

با اینکه همه را به یک چیز دعوت می نماید لکن همه را به یک شیوه نمی خواند.

3- بصیرت و آگاهی : آن کس که فری و نظری را ارائه می دهد باید خود تسلیم آن فکر گردیده و بصیرت کامل نسبت به آنچه ارائه می دهد داشته باشد. در غیر این صورت نه در مقام ارائه بخوبی می تواند ارائه دهد و نه در مقام دفاع می تواند خوب از عهده برآید در نتیجه موجب بروز ایرادها و اتهامات می شود. لذا قرآن کریم دعوت به توحید را بر پایه بصیرت و آگاهی کامل دعوت کنندگان استوار ساخته و می فرماید:

[قل هذه ادعوا الی الله ععلی بصیره انا و من اتبنی] . 25. بگو روش من و پیروانم همین است که مردم را بخدا با بینایی و بصیرت دعوت کنم.

تا بدین جا بخوبی روشن شد که برخورد اسلام با مساله جو تکفیر و [اتهام] در جامعه یک برخورد ریشه ای و اصولی است. چون وقتی که در نظام کامل و جامعی همچون اسلام که روابط بین افراد جامعه را بر پایه اصولی همچون اخوت و برادری تعاون و همکاری و … بنا نهاده و علاوه در خصوص سالم سازی رابطه افکار و اندیشه ها در جامعه که محیط اصلی (منشا اصلی) بروز اتهامات و تکفیرها است نهایت دقت را مبذول داشته طبیعی است در یک چنین نظامی جا برای بروز اتهام و تکفیر باقی نمی ماند و اگر در جوامع اسلامی این پدیده شوم وجود داشته و دارد بخاطر جدایی مسلمانان از این تعالیم ارزشمند بوده است.

تا بدینجا موضع اسلام را در رابطه با تکفیر و تفسیق و نسبت‌های ناروا از راه تطبیق و مقایسه با روح تعالیم اسلام بیان کردیم ولی بر آن دسته از کسانی که موضع اسلام را در هر مساله و موضوعی در امر و نهی صریح جستجو می کنند لازم است که برخی از آیات و روایات و فتاوای علماء مذاهب در این متذکر شویم خوشبختانه در متون اسلامی ما آیات بویژه خوشبختانه در متون اسلامی ما آیات بویژه روایات و فتاوی در این زمینه بسیار است به برخی از آنها اشاره می کنیم.

موضع صریح اسلام : با توجه به متون اسلامی این مطلب بدست می آید که اگر کسی شهادتین گفت و ادعای مسلمانی داشت نمی توان او را تکفیر کرد در منابع اصلی فریقین روایات زیادی در این زمینه داریم که در این روایات تکفیر مورد نکوهش قرار گرفته و از آن منع شده است و حتی در برخی از روایات تکفیر کننده خود کافر قلمداد شده است. که ما در ذیل به برخی از آیات و روایات اشاره می کنیم.

خداوند تبارک و تعالی می فرماید:

[ولاتقوا لمن القی الیکم السلام لست مومنا]. 26 به کسانی که اظهار اسلام می کنند نگوئید مسلمان نیستند.

در شان نزول این آیه آمده که :

[پیامبرگرامی اسلام [ص] اسامه ابن زید را بسوی یهودیانی که در یکی از روستاهای فدک زندگی می کردند فرستاد تا آنها را به اسلام و یا قبول شرائط ذمه دعوت کند یکی از یهودیان بنام[مرداس] به استقبال مسلمانان شتافت در حالیکه به یگانگی خدا و نبوت پیامبر[ص] گواهی می داد ولی اسامه به گمان اینکه این یهودی اسلامش زبانی است او را کشت و اموالش را به غنیمت گرفت خبر که به پیامبر[ص] رسید سخت از این جریان ناراحت شد و فرمود تو مسلمانی را کشتی؟ اسامه عرض کرد این مرد از ترس جان و برای حفظ اموالش اظهار اسلام کرد. پیامبر[ص] فرمود:[فهلا شققت قلبه] تو که از درون او آگاه نبودی چه می دانی! شاید براستی مسلمان شده باشد]. 27

روایتی به همین مضمون در صحیح بخاری و مسلم آمده است. اسامه بن زید میگوید: [رسول خدا[ص] ما را به[حرقه] فرستاد صبحگاه را مردم آنجا مواج شدیم و چون آنها را شکست دادیم من و شخصی از انصار یکی از آنها و تعقیب کردیم همین که بر او دست یافتیم گفت:[لااله الالله] انصاری از او دست برداشت ولی من با نیزه بر او تاختم و او را کشتم چون برگشتیم جریان به پیامبر[ص] رسیده بود حضرت فرمود: اسامه تو او را کشتی پس از اینکه به یکتایی خدا شهادت داد. عرض کردم او می خواست با این گفتار از کشته شدن نجات پیدا کند. حضرت مکرر می فرمود با اینکه[لااله الاالله] گفت او را کشتی؟! آنقدر تکرار شده که من آرزو کردم ای کاش قبلا مسلمان نشده بودم 28.

تلقی اسامه از برخورد رسول خدا این است که تمام اعمال او از نماز و روزه و جهاد و …این گناه را جبران نمی کند می ترسد که گناهش بخشوده نشود. از این رو آرزو می کند که ای کاش مسلمان شدنش پس از این حادثه بود.

مفاد آیه و روایت این است که اگر کسی اظهار اسلام کند (یعنی شهادتین بگوید) مسلمان است و نمی شود او را تکفیر کرد. تنها اگر ما همین آیه و روایت را داشتیم برای منع از تکفیر و احترام اهل مذاهب و فرق اسلامی به یکدیگر کافی بود چون در صورتی که شخصی شهادتین را پناهگاه خود قرار دهد این قدر احترام دارد. بدون تردید کسانی که بدون این انگیزه شهادتین گفته و می گویند از احترام والاتر و بالاتری باید برخوردار باشند و عناد و دشمنی و سب و لعن و طرد و تفسیق و تکفیر آنها جایز نخواهد بود. و حال آنکه این گونه روایات بلکه صریح تر از اینها از طریق فریقین بسیار داریم از جمله رسول خدا[ص] فرمودند:

[من کفر مومنا صار کافرا29 هرکسی مومنی را تکفیر کند خود کافر می شود]. و امام باقر[ ع] می فرماید:

[ماشهد رجل علی رجل بکفر قطان کان شهد به علی کافر صدق وان مومنا رجع الکفرالیه فایاکم والطعن علی المومنین] . 30 [هیچ کس بکفر کسی شهادت نمی دهد جز آنکه یکی از آن دو سزاور کفر است اگر شهادت نسبت به مومن بوده خودش کافر می شود پس پرهیز کنید از طعن زدن بر مومنین]

و به همین مضمون در کنز العمال آمده که رسول خدا فرمود:

[ایماامرء قال لا خیه کافر فقد باء بهااحدهماان کان قال والا رجعت علیه] . 31 [هر کس به برادر دینی خود کافر خطاب کند یکی از آن دو سزاوار کفر است. اگر او کافر بوده راست گفته و اگر دروغ گفته باشد خودش کافر می شود].

و از جمله از امام صادق [ع] است که می فرماید:

ملعون ملعون من رمی مومنا بکفر و من رمی مومنا بکفر فهو کقتله 32 ملعون است ملعون است هر کسی مومنی را متهم بکفر کند و هر کس چنین اتهامی وارد کند مثل این است که او را کشته است.

و نیز به همین مضمون در کنز العمال آمده رسول خدا فرمود:

[اذا قال الرجل لا خیه کافر فهو کقتله و لعن المومن کقتله] 33 هر کسی به برادر دین خود کافر خطاب کند مثل این است که او را کشته است. و همچنین لعن مومن مثل کشتن او است. اگر به گذشته برگردیم و تاریخ مسلمانان و مذاهب اسلامی را مورد مطالعه قرار دهیم می یابیم که چه بسا تفسیق و تکفیری که باعث کشته شدن بی گناهی یا بی گناهانی شده.

در روایت داریم که روز قیامت فردی را می آورند که اعمال خود را در دنیا خوب انجام داده ولی در موقع حسابرسی در پرونده عمل خود گناهی عظیم را مشاهده می کند و وقتی اعتراض می کند گفته می شود که این سهم تو است از خون فلانی می گوید من دستم به خون کسی آلوده نشده است. جواب می رسد که جمله ای را درباره فلانی از مردم شنیدی و سپس به نقل آن پرداختی و همان کلام درباره امو موثر افتاد و سرانجام به قتل وی انجامید بنابراین تو با گفتن آن حرف در قتلش شریک هستی34.

با توجه به روایات فریقین که برخی از آنها را ذکر کردیم به این نتیجه می رسیم که تفسیق ها و تکفیرها سب و لعن ها و بغض های جاهلانه و جنگ های فرقه ای که در میان مسلمانان و مذاهب اسلامی از صدر اسلام تاکنون رواج داشته ناروا و حرام و بر خلاف صریح مبانی اسلام و روایات فریقین بوده است با توجه به این آیات و روایات بسیار جرات می خواهد که مسلمانی مسلمان دیگر را به انگیزه عدم گرایش قلبی به اصول و معتقدات دینی و یا نیک و بد دانستن اعمال بعضی از سحابه و حتی بالاتر اختلاف مواضع در زمینه مسائل سیاسی و یا اقتصادی و برداشت‌های علمی از اسلام متهم به تفسیق و تکفیر و گرایش‌های انحرافی از اسلام نماید.

ولی متاسفانه پیروان اسلام بر اثر جهل به مبانی و اصول رفتار و ناهنجاری با هم داشته دارند. و این رفتار غیر منطقی باعث تفرقه و پراکندگی و شعبه شعبه شدن مسلمانان گشته بطوری که ره شعبه و گروه گروه دیگر را دشمن خود دانسته و سب و لعن و تکفیر می کند.

روایات غیرمستقیم : علاوه بر این روایات که بطور صریح و مستقیم مسلمانان را تکفیر یکدیگر باز می دارد و مضرات و اثرات منفی آن را متذکر می شود عناوین دیگری هم داریم که حرمت آنها از نظر اسلام مسلم است و تکفیر از مصادیق بارز هر یک از عناوین بشمار می آید. مانند: هتک شخصیت مومن، تهمت بمومن، سب و لعن مومن، تحقیر مومن اهانت و آزار و اذیت مومن، استهزاء مومن، هجو مومن، سرزنش کردن مومن، عیب جویی مومن، دشمنی با مسلمانان و … داریم که همگی غیرمستقیم بر حرمت مساله مورد بحث دلالت دارند که به برخی از آنها به طور اجمال اشاره می کنیم.

هتک شخصیت مومن : آبرو و حیثیت یک فرد مسلمان بسان جان و مال او در اسلام محترم است پیامبر گرامی اسلام[ص] می فرماید:

ان الله حرم علی المسلم دمه و ماله و عرضه وان یظن به سوالظن35 [خداوند بر هر مسلمانی جان و مال و عرض مسلمان دیگر و بدگمانی درباره او را حرام کرده است]. کسی که مرتکب این عمل شود گناه کبیره ای انجام داده که وعده عذاب بر آن داده شده است. خلاصه هتک عرض مومن بهر نحوی که باشد جایز نیست خواه بوسیله استهزاء و مسخره کرده باشد و خواه بوسیله سرزنش و سبک شمردن و یا اهانت و یا لعن و تکفیر که بارزترین نمونه هتک شخصیت است.

قال الصادق(ع) [من روی علی مومن روایه یرید بها شینه و هدم مرونه لیسقط من اعین الناس اخرجه اله من ولایته الی ولایه الشیطان فلا یقبله الشیطان] . 36 [امام صادق[ ع] می فرماید: کسی که به منظور عیب جویی و آبرو ریزی مومنی سخنی بگوید تا او را از نظر مردم ساقط کند خداوند وی را از ولایت خود بسوی ولایت شیطان بیرون می راند و شیطان هم او را نمی پذیرد].

چه سخنی بدتر از تکفیر که شخصیت اعتقادی و معنوی او را لکه دار می نماید.

اتهام بمومن : تهمت یعنی دیگران را به آنچه در آنها نیست نسبت دادن در اسلام از این عمل بشدت نهی شده و جزء گناهان کبیره بشمار آمده است. اتهامات و نسبت‌های ناروا انواع و اقسام دارد که در هر صورت اتهام به بی دینی از بدترین نوع آن است که روایات تهمت شامل آن است.

قال النبی[ص] من بهت مومنااومومنه او قال فیه مالیس فیه اقامه الله عزوجل یوم القیامه علی تل من نار حتی یخرج مما قال فیه. 37 کسی که به مردم یا زن مومن بهتان وارد سازد و یا چیزی بگوید که در او نیست خداوند او را در روز قیامت بر تلی از آتش نگه می دارد. تا از عهده آنچه گفته بر آید.

قال الصادق(ع) : من اتهم اخاه فی دینه فلا حرمه بینهما و من عامل اخاه بمثل ما عامل فهوبری مما ینتحل 38 .[ هر کس برادر دینی خود را تهمت زند احترامی بین آن دو بجا نماند و هر که با برادر دینی خود مانند سایر مردم برخورد کند او از آنچه خود را بدان بسته (مذهب) برکنار شده است].

سب و لعن مومن : نسبت‌های زشت و ناروا به یکدیگر دادن و کلمات ناگوار به یکدیگر گفتن از قبیل:[خائن، فاسق، فاجر، ملعون … بالاتر از همه مشرک، کافر، مرتد و … و مانند اینها که متضمن تحقیر مسلمانان باشد حرام است. و روایات زیادی بشدت از آن نهی کرده است.

قال الباقر(ع) :[سباب المومن فسوق و قتاله کفر ماله کحرمه دمه] 39 دشنام دادن به مومن فسق و جنگ با او کفر و مال او بسان خونش ارزش دارد. [و لعن المومن کقتله] 40 (لعنت کردن بر مومن همچون کشتن او است).

فتاوای علماء به عدم جواز تکفیر مسلمان : در اینجا اجمالی از فتاوای ائمه مذاهب و علماء بزرگ اسلام را می آوریم تا روشن شود که جو تکفیر و اتهام در بین جوامع اسلامی هیچ گونه مبنای اسلامی ندارد. چون نه با روح تعالیم حیاتبخش اسلام سازگار است و نه با آیات و روایات و نه با نظرات و فتاوای علماء اسلام.

علماء شیعه : در مذهب شیعه عالمان بزرگی همچون[شیخ صدوق (ره)] در هدایه 41 و [شیخ مفید (ره)] در اوائل المقالات و[محقق (ره)] در شرایع و صاحب جواهر در جواهرالکلام 42 . و[آیه الله حکیم (ره)] در مستمسک 43 و [آملی (ره)] در مصباح الهدی. 44 و[علامه مجلسی (ره)] در بحارالانوار. 45 و [حاج آقارضا همدانی (ره)] در مصباح الفقیه می گویند: کسی که شهادتین را اظهار کند مسلمان است و احکام اجتماعی حقوقی جزایی اسلام بر آنان مترتب می شود.

بعنوان نمونه: [شیخ صدوق (ره)] در کتاب هدایه می فرماید:

[الاسلام هوالاقرار بالشهادتین و هوالذی یحقن به الدماء والا موال و من قال لااله الا محمد رسول الله(ص) فقد حقن مانه ودمه. اسلام عبارت است از گواهی دادن به شهادتین و بوسیله آن جان و مال از تعرض مصون می ماند و هرکس بگوید لا اله الا الله محمد رسول الله[ص] جان و مالش محفوظ خواهد ماند]. 6

بدون شک با وجود این فتاوا اجازه نمی دهند که گوینده شهادتین تکفیر گردد.

علماء تسنن : فتوای اشعری: احمدابن زاهر سرخی که از شاگردان بزرگ[امام ابی الحسن اشعری] است می گوید: نزدیک وفات ایشان بود که در منزل من در بغداد بودند و بمن دستور داد تا همه یاران و شاگردان او را در کنار وی جمع کنم وقتی همه جمع شدند آنها را مورد خطاب قرار داد و گفت :

اشهدوا علی لااکفرا حدا من اهله القبله بذنب الانهم یشیرون الی معبود واحد والاسلام یشملهم و یعمهم]. 46 شما گواه باشید که من هیچ کس از اهل قبله را بخاطر ارتکاب گناه تکفیر نمی کنم زیرا همه آنها بسوی یک معبود (در عبادت) اشاره می کنند و اسلام شامل آنان است و عموم آنان را در بر می گیرد.

فتوای شافعی:[شیخ الاسلام مخزومی] در [الرساله] تصریح کرده که اهل اهواء کافر نیستند و من حتی یک نفر از آنان را بخاطر گناهی تکفیر نمی کنم. [لااکفراهل الاهواء بذنب] و در جای دیگر می گوید:

لا اکفر احدا من اهل القبلة بذنب هیچ کس از اهل قبله را تکفیر نمی کنم. 47

و حتی بالاتر فرقه شافعیه بر عدم کفر خوارج اتفاق نظر دارند اگر طائفه خوارج که ریختن خون مسلمانان را حلال و اموال آنان را مباح دانسته و صحابه پیامبر[ص] را تکفیر نموده مسلمان باشند حساب پیروان بقیه مذاهب روشن است [ابن عابدین] در کتاب [ردالمختار] با کمال قاطعیت به مسلمان بودن افرادی که از روی اجتهاد صحابه را لعن می کنند حکم کرده و صریحا می گوید:

تکفیر این افراد مخالف اجتماع فقهاء است و با آنچه در نوشته های فقهی خود آورده اند منافات دارد و سخنانی که در تکفیر ایشان رسیده از ناحیه فقهاء نیست بلکه از طرف دیگران بوده لذا فاقد ارزش است. 48

فتوای ابی حنیفه و… قال ابن حزم:[وذهب طائفه الی انه لایکفر ولا یفسق مسلم بقول قاله فی اعتقاداوفتیا.. وهذا قول ابن ابی لیلی وابی حنیفه والشافعی و سفیان الثوری و داودابن علی و هو قول کل من عرفنا له قولا فی هذه

المسئله من الصحابه ولا نعلم فیه خلافا فی ذالک]… 49 .

ابن حزم که از پیشوایان ظاهریه است می گوید: جمعی از علماء بر آنند که مسلمان را بواسطه اعتقاد یا فتوای بر خلاف مشهور نمی توان تکفیر یا تفسیق کرد و همی نظریه ابن ابی لیلی (معاصر ابن حنیفه) و ابوحنیفه شافعی سفیان ثوری (فقیه معاصر ابین حنیفه) و داود ابن علی (امام ظاهریه) و هر کس را که ما از صحابه درانی نظر دیدیم و مخالفی در این مسئله نیافتیم.

وقتی که از[شیخ الاسلام تقی الدین سبکی] در مورد تکفیر اهل هوی و بدعت 50 سوال می شود وی در جواب می نویسد:

[بدان ای برادر اقدام و اظهارنظر درباره تکفیر اهل ایمان کار سخت و مشکلی است. و هر کس در قلب خود ایمان داشته باشد برای او کار بزرگ و خطرناکی است که اهل هوی و بدعت را تکفیر نماید با وجود اینکه آنان لااله الاالله محمدرسول الله[ص] می گویند و تکفیر کردن دیگران کار هولناک و خطر عظیمی دارد]… 51

و در جای دیگر در رابطه باغلات و بدعت گذاران و اهل هوی و متکلمین و فلاسفه از او سوال می کنند او در جواب می گوید:

[بدان هرکس از خداوند عزوجل بترسند هرگز جرات نمی کند به تکفیر کسی که لااله الاالله و محمدرسول الله[ص] می گوید زبان بگشاید… و در ادامه می گوید هرگز کسی حکم به تکفیر کسی نمی کند مگر اینکه خود از اصول دین بیرون رود و منکر شهادتین باشد و بالاخره از دین اسلام خارج شود].

اوزاعی می گوید:

[به خدا سوگند اگر پاره پاره شوم زبان به تکفیر احدی از اهل شهادتین نمی گشایم]. 52.

از حسن بصری درباره اهل اهواء سئوال شد وی گفت :

[همه اهل توحید از امت پیامبر[ص] هستند و حتما داخل بهشت خواهند شد]. 53

زهری، سفیان ثوری، سعید ابن مسیب و … همگی به حرمت تکفیر مسلمان و عداوت آنها فتوای داده اند.

اکنون که بی پایه گی اتهام و تکفیر ثابت شد و مخالفت اسلام از هر جهت با این موضوع به وضوح روشن گردید بر همه مسلمانان بویژه علماء اسلام که حافظ دستوارت و تعالیم آنند لازم است که با تمام توان برای زدودن این لکه ننگ و وصله ناچسب از دامن جوامع اسلامی اقدام نمایند بویژه با توجه به ریشه های این موضوع که مهم آنها را در شماره های پیشین برشمردیم در جهت ریشه کن نمودن این پدیده شوم برآیند و مسلمانان را که سالها از این ناحیه رنج‌ها و مشقت‌ها، جدائی‌ها و کدورت‌ها دیده اند برای همیشه آسوده خاطر نمایند. و با تکیه بر اصول اسلامی در اعتقادات و فروع روابط اجتماعی پیوندهای اخوت و برادری اسلام را دوباره مستحکم نموده و مسلمانان را از هر فرقه و نژاد به اعتصام به حبل الله دعوت نمایند و از این طلیعه الهی که در ایران اسلامی دمیده قدردانی نموده و الهام بگیرند که می توان کینه ها و کدورت‌های بی جا را کنار گذاشت و همه در صف واحد همچون ید واحد بر گرد وجود اسلام حلقه زنند و تار و پود استعمار و ایادی آنان را از بین ببرند به امید آنکه در سایه این نعمت الهی اتحاد و یگانگی همه مسلمانان حاصل گردد و مسلمانان در سایه اتحاد و برادری اسلامی دوباره مجد و عظمت خود را بیابند.

والسلام

مراجع

پاورقی ها

  1. آل عمران .99.

2. انفال .64.

3. انعام .65.

4. حجرات /11

5. اصول کافی باب اخوه المومنینی بعضهم لبعض روایت 5.

6.  وسائل ج 8.552.

7. احتجاج 82/2.

8. نهج البلاغه خطبه 127.

9. عنکبوت .69.

10. زمر.20.

11. بقره .166.

12. نظام تربیتی اسلام .166 باقر شریف قرشی .

13.اسراء.39.

14. توبه .61.

15. جاثیه .24.

16. پیرامون انقلاب اسلامی .

17. طه .25.

18. میزان الحکمه ج .4 به نقل از بحارالانوار ج .75 .357.

19. تعلیم و تعلم از دیدگاه شهید ثانی و امام خمینی .98.

20. سفینه البحار ماده مرء.

21. همان مدرک .

22. تعلیم و تعلم از دیدگاه شهید ثانی و امام خمینی .92 96.

23. الحیاه .ج 1.146 به نقل از بحارالانوار ج 2.69.

24. همان به نقل از غیبت نعمایی .36.

25. یوسف .108.

26. نساء.94.

27. مجمع البیان ج 3.95.

28. الفصول المهمه به نقل از صحیح بخاری صحیح مسلم .

29. موطا مالک .

30. اصول کافی ج 2.360.

31. کنزالعمال 8272.635. به نقل از صحیح مسلم و روایت 8266 8273 8278 8282 و 8281 8270 بر این مضمون دلالت دارند.

32. سفینه البحار ماده کفر.

33. کنزالعمال 8264.635.

34. بحارالانوار ج 7.86 چاپ بیروت .

35. محجه البیضاء ج 5.268.

36. اصول کافی ج 2.358.

37. بحارالانوار ج 16.170 و[کنزالعمال] ج .566.

38. اصول کافی ج 2.361.

39. اصول کافی ج 2.360. و[کنزالعمال] ج 2.592.

40. کنزالعمال ج 3.616.8181.

41. جوامع الفقیهه .47.

42. جواهر ج 6.58.

43. مستمسک العروه ج 2.123.

44. مصباح الهدی ج 1.361.

45. بحارالانوار ج 68.

46. فصول المهمه .29.

47. همان مدرک .

48. همان مدرک .67.

49. همان مدرک .29.

50. منظور از اهل اهواء و بدع به زعم برخی از اهل سنت در درجه اول شیعه می باشد که ما اینجا در مقام ابطال این اندیشه نیستیم ولی در هر صورت با اینکه به نظر برخی از اینان شیعه اهل بدعت است!! تکفیر او را جایز نمی دانند.

51. فصول المهمه به نقل از طبقات شعرانی .

52و53. همان مدرک .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *