اعتبار سنجی استخاره با قرآن

چکیده:

این مقاله به بررسى سندى و دلالى روایات مؤید استخاره با قرآن مى‌پردازد و با نگاهى مجموعى به روایات وارد شده در مقام شک و تردید، این نتیجه به دست مى‌آید که استخاره با قرآن و نتیجه آن، به هیچ وجه قابل انتساب به شارع نیست و تنها فایده‌اش، مشخص کردن یکى از دو طرف تردید در موارد بدون ترجیح است. این نقش را هر راه غیر شرعى دیگر نیز مى‌تواند ایفا کند، اما به رجاء اینکه ممکن است این راه از طرف شارع پیشنهاد شده باشد، مى‌توان از آن بهره‌مند گردید.

مقدمه
بدون تردید خداوند از لطایف امور و غوامض احوال آگاه است؛ اما انسانِ محدود به زمان و مكان، به حقیقت بسیارى از كارهاى خویش جاهل و ناآشنا است و چون نگران آینده خویش است، همواره به دنبال راهى است تا از نتیجه كارهاى خود آگاه شود. در منابع اسلامى توصیه‌هایى در این زمینه وجود دارد؛ از جمله اندیشیدن درباره عاقبت كار، مشورت با افراد آگاه، طلب خیر كردن از خدا و توكل به او، و … .
یكى از پرطرفدارترین روش‌ها براى تشخیص در تردیدها، استخاره با قرآن است كه در تصمیم‌گیرى‌هاى مهم تأثیر بسزایى دارد. چه بسیار تصمیمات مهمى كه متأثر از استخاره با قرآن، منقلب و چه بسیار كارهاى خیرى كه در اثر استخاره با قرآن، ترك مى‌شوند. آیا مى‌توان خیرى را كه خداوند براى انسان مقدر مى‌كند، فهمید؟ آیا خداوند راهى براى بندگان قرار داده است تا در هر كارى نظر خدا را به صورت جزئى، جویا شوند و طبق آن عمل كنند؟ و آیا قرآن راه مناسبى براى این تشخیص است؟ آیا در دو راهى‌ها مى‌توان سختى تصمیم‌گیرى را با استخاره آسان كرد؟ بهترین راه براى یافتن جواب، مراجعه به شرع و جویا شدن نظر شارع است كه آیا استخاره با قرآن به گونه‌اى كه اكنون رواج یافته است، مورد تأیید شارع است یا خیر؟
از این رو ابتدا به روایاتى اشاره خواهیم كرد كه به استخاره، در معانى‌اى غیر از معناى شایع آن، توصیه كرده‌اند؛ سپس به روایاتى خواهیم پرداخت كه تأییدى بر استخاره با قرآن به شمار مى‌آیند و اعتبار و دلالت آنها را در كنار دیگر روایات بررسى خواهیم كرد.

معناى استخاره
معناى لغوى
استخاره در لغت به معناى «طلب خیر كردن» است، و كسى یا چیزى كه از آن طلب خیر مى‌شود به صورت مفعول فعل «استخار» مى‌آید[1] ابن‌ادریس در سرائر مى‌گوید: «استخاره در كلام عرب دعا است.» او به نقل از یونس بن حبیب لغوى مى‌گوید: معناى «استخرت الله» این است كه از خدا خواستم مرا به بهترین چیزى كه قصد مى‌كنم موفق بدارد[2]

معناى اصطلاحى
استخاره در اصطلاح ائمه و اصحاب ایشان نیز به معناى لغوى آن، یعنى طلب خیر است، اما امروزه در معناى فهمیدن خوب و بد یا خیر و شر بودن كارى با استفاده از قرآن یا تسبیح استعمال مى‌شود. البته این معنا را مى‌توان برآمده از معناى لغوى آن دانست؛ به این صورت كه به وسیله استخاره با قرآن یا تسبیح، از خداوند طلب خیر مى‌شود. بنابراین معناى اصطلاحى استخاره معناى عامى است كه به روش‌هاى مختلف انجام مى‌گیرد.
براى بررسى معناى مورد نظر ائمه از استخاره و روشى كه براى آن ارائه فرموده‌اند، باید به بررسى روایاتى بپردازیم كه در آنها لفظ استخاره و توصیه به آن بیان شده است.

توصیه فراوان ائمه به استخاره‌هاى دعایى و ذكرى
در اغلب موارد، استخاره در روایات به معناى طلب خیر از خداوند وارد شده است. در بعضى از روایات در مواردى كه براى سائل شك ایجاد شده است، اذكار یا دعاهایى توصیه شده است، مانند «استخیر الله» و «استخیر الله برحمته» یا دعاهایى با همین مضمون؛ و در برخى دیگر قبل از انجام هر كارى به این طلب خیر امر شده است.

توصیه به استخاره دعایى قبل از انجام هر عمل
دسته اول: روایاتى كه استخاره را در معناى ذكر و دعا به كار برده و اختصاصى به مورد شك ندارند؛ مانند روایات معتبرى كه شیخ صدوق در كتاب من لایحضره الفقیه آورده است:
امام صادق(ع) فرمودند:
هیچ بنده‌اى از خدا هفتاد بار به این صورت استخاره نمى‌كند مگر اینكه خدا به او خیر مى‌دهد؛ بگوید: اى بیناترین ناظر، و اى شنواترین شنوا، و اى سریع‌ترین حساب‌رس، و اى رحیم‌ترین بخشنده، و اى حاكم‌ترین حكم‌كننده، بر محمد و اهل‌بیتش درود فرست و در فلان كار برایم خیر پیش آور[3]
در روایت دیگرى امام صادق(ع) درباره استخاره فرمودند:
انسان در آخر سجده نماز صبح [یا نافله صبح] صد و یك‌بار استخاره كند [استخیر الله بگوید] و حمد خدا گوید و صلوات بر پیامبر و آلش بفرستد، سپس پنجاه‌بار استخاره كند، سپس حمد خدا گوید و صلوات بر پیامبر و آلش فرستد و صد و یك‌ بار را تمام كند[4]
در این دو روایت لفظ استخاره در كلام امام استعمال شده است و در هر دو، دعا و ذكر را به عنوان روش طلب خیر بیان كرده است. روایات دیگرى نیز وجود دارد كه همین معنا در زبان راوى روایت نیز به كار رفته است:
مرازم از امام صادق(ع) روایت كرده است كه فرمودند:
هركس خواست كارى را انجام دهد، ابتدا دو ركعت نماز بخواند، سپس حمد خدا و ثناى او گوید و صلوات بر پیامبر فرستد و بگوید: «خدایا اگر در این كار خیرى براى دین و دنیاى من است، آن را برایم آسان و مقدر كن، و اگر این‌طور نیست، آن را از من دور گردان.» مرازم مى‌گوید پرسیدم: چه سوره‌اى در نماز بخوانم. حضرت فرمود: هر سوره‌اى خواستى؛ اگر خواستى قل هو الله و قل یا ایها الكافرون را بخوان كه قل هو الله معادل ثلث قرآن است[5]
نیز از امام صادق(ع) روایت شده است كه هرگاه مى‌خواستند عبدى یا حیوانى بخرند یا حاجت كوچكى یا كار آسانى داشتند، هفت‌بار استخاره مى‌كردند و اگر امر مهمى بود، صدبار استخاره مى‌كردند[6]

توصیه به استخاره‌هاى دعایى در هنگام شك
دسته دوم: روایاتى كه در موارد شك نسبت به انجام كارى، استخاره به وسیله دعا و نماز را توصیه مى‌كنند؛ مانند روایت معتبر اسحاق بن عمار كه در كتاب من لایحضره الفقیه آمده است:
اسحاق مى‌گوید به امام صادق(ع) عرض كردم: خیلى از اوقات وقتى قصد انجام كارى را مى‌كنم، برایم شك پیش مى‌آید كه انجام دهم یا نه؛ حضرت فرمود:
وقتى این حالت برایت پیش آمد، دو ركعت نماز بخوان و صد و یك مرتبه «استخیر الله» بگو، سپس نگاه كن ببین كدام یك از دو طرف در نظرت مناسب‌تر است، پس همان را انجام بده كه خیر در همان است ان شاءالله، و طلب خیرت را در طلب عافیت قرار بده كه چه‌بسا براى كسى قطع دست و مرگ فرزند و از دست دادن مال، خیر باشد[7]
ابن‌اسباط نیز در روایت موثقى مى‌گوید به امام رضا(ع) گفتم: فدایت شوم راه ما بسیار پراضطراب و خطرناك است؛ نظرت درباره اینكه از خشكى بروم یا دریا چیست؟ حضرت فرمود:
از خشكى برو و توصیه فرمود به مسجد رسول الله(ص) برو و در غیر وقت فریضه دو ركعت نماز بخوان سپس از خدا صد و یك‌بار استخاره كن، سپس ببین اگر خدا دریا را برایت عزم كرد بگو… و اگر به خشكى خارج شدى بگو… [8]
علاوه بر روایاتى كه ذكر شد، روایات فراوان دیگرى در كتب معتبر وجود دارند كه نشان مى‌دهند ائمه(ع) چه قبل از انجام كارهاى مهم و چه در مواقعى كه اصحاب در دوراهى‌ها دچار شك مى‌شدند، آنها را به استخاره به معناى طلب خیر از خدا با دعا و ذكر امر مى‌فرمودند[9]
از مجموع این روایات كه به استخاره به وسیله دعا و ذكر و نماز توصیه كرده‌اند، به دست مى‌آید كه اصطلاح «استخاره» مانند اصطلاح «استغفار»، در زمان ائمه به معناى لغوى و درخواست خیر از خدا به وسیله دعا بوده است. تعدد و شیوع روایات در كتب معتبر شیعه نیز دلالت بر عمومیت عمل به این روایات در میان شیعیان عصر ائمه دارد. حال باید بررسى كرد كه آیا معانى معمول امروزى مانند درخواست پیشگویى عاقبت كار، یا سؤال درباره خیر و شر بودن كارى از خدا به وسیله قرآن، سابقه‌اى در روایات دارد؟ و آیا مى‌توان در مقابل روایات بسیارى كه در مواقع شك، به دعا و نماز سفارش مى‌كنند، مستندى روایى یافت كه استخاره با قرآن را راهى براى رهایى از دودلى در كارها معرفى كند؟ و در نهایت آیا جایز است كه نتیجه استخاره با قرآن را به شرع و خداى متعالى نسبت داد؟

استخاره با قرآن
روشن است كه در تردید بین دو عمل مباح، مى‌توان به هر روش مباحى یك طرف را برگزید. بنابراین اصل در استخاره با قرآن، به این معنا كه روشى باشد براى رهایى از تردید و شك، جواز است. البته جواز استخاره، تنها اصلى است كه مبناى بحث درباره مشروعیت استخاره است. به عبارت دیگر، بحث درباره اعتبار استخاره و جواز انتساب نتیجه آن به شرع، از جواز كلى استخاره آغاز مى‌شود، اما نیاز به بررسى دقیق ادله شرعى در ارتباط با آن دارد كه در ادامه آنها را بررسى خواهیم كرد.

ادله روایى استخاره با قرآن
اولین دلیل استخاره با قرآن، روایت یسع قمى است كه شیخ در تهذیب نقل كرده است. این روایت مهم‌ترین مستند روایى براى این نوع استخاره‌ هاست و شهید اول در ذكرى10 با استناد به آن، استخاره به مصحف را در زمره استخاره‌هاى دیگر قرار داده است.
یسع قمى مى‌گوید: به امام صادق(ع) گفتم خواستم كارى انجام دهم، از خدا استخاره كردم اما در انجام یا ترك آن به نتیجه‌اى نرسیدم؛ پس حضرت فرمود:
از آنجا كه وقتى انسان به نماز مى‌ایستد شیطان از هر وقت دیگر از او دورتر است، ببین در وقت نماز در قلبت چه چیزى است [قلبت به تو چه مى‌گوید] پس همان را انجام بده و قرآن‌ را باز كن، پس اولین چیزى كه در آن دیدى به آن عمل كن ان شاءالله[11]
در این روایت امام به راوى مى‌فرماید قرآن را باز كن و هرچه در نظر اول دیدى به آن عمل كن؛ این توصیه دقیقاً همان چیزى است كه امروزه به عنوان استخاره شایع است.
علاوه بر این روایت، سید بن طاووس در كتاب فتح الابواب روایات دیگرى را نقل كرده است كه روش‌هاى مختلفى را براى تفأل به قرآن ارائه مى‌نمایند و مرحوم مجلسى نیز در بحار، روایات دیگرى بر روایات فتح الابواب افزوده و مجموعه‌اى از روایات مؤید استخاره را یك‌ جا جمع كرده است. در برخى از این روایات، اصطلاح تفأل چه در كلام معصوم و چه در كلام راویان مورد استفاده قرار گرفته است. درباره استعمال «تفأل» به جاى «استخاره» بیشتر سخن خواهیم گفت، اما در اینجا به متن برخى از این روایات مى‌پردازیم:
یكى از روایات را سید بن طاووس از شیخ خطیب مستغفرى نقل كرده است كه در دعواتش گفته است:
وقتى خواستى به قرآن تفأل بزنى، سه‌بار سوره اخلاص را بخوان؛ سپس سه‌بار بر پیامبر(ص) صلوات بفرست؛ پس بگو: «خدایا من به كتاب تو تفأل زدم و بر تو توكل كردم، پس از كتابت آنچه كه پوشیده است از سرّ مخفیت در غیبت به من نشان ده؛» سپس قرآن كامل را باز كن و فالت را از خط اول صفحه اول، بدون اینكه خط‌ها و صفحه‌ها را بشمارى بخوان. این طور از رسول الله(ص) به طور مسند رسیده است[12]
در این روایت علاوه بر اینكه شیخ خطیب (راوى این روایت) عبارت تفأل را در كتابش به كار مى‌برد، در دعایى كه براى قبل از تفأل ذكر و به پیامبر(ص) منسوب شده است، عبارت «انى تفألت بكتابك» آمده است، و در نهایت نیز استخاره با قرآن را با عبارت «خذ الفأل من الخط الاول» بیان كرده است. روش ارائه شده در این روایت، شباهت بسیار زیاد به چیزى دارد كه در حال حاضر به عنوان استخاره به كار مى‌رود.
سید بن طاووس در یك مجموعه سه روایتى، درباره كیفیت تفأل به قرآن مى‌گوید:
… بدر بن یعقوب در حرم امام كاظم(ع) درباره كیفیت تفأل به قرآن بدون نیاز به نماز، سه روایت به من گفت؛ «اول اینكه قرآن را برمى‌دارى و این طور دعا مى‌كنى: خدایا اگر در قضا و قدرت این است كه بر امت پیامبر منت نهى با ظهور ولىّ و پسر نبى‌ات، پس در آن عجله كن و آن را آسان و كامل بگردان و آیه‌اى نشانم بده كه مرا راهنمایى كند بر امرى كه انجام دهم یا نهیى كه ترك كنم یا فال را به هر مسیر ببرى كه در آن عافیت باشد»؛ سپس هفت ورق مى‌شمارى؛ سپس از صفحه دومِ ورق هفتم، شش خط مى‌شمارى و به خط هفتم تفأل مى‌زنى… [13]
در این روایت نیز، هم در كلام راوى یعنى بدر بن یعقوب، عبارت «فى صفة الفأل» آمده است، و هم در دعایى كه ظاهراً منسوب به معصوم است، عبارت «أو ما ترید الفأل فیه» بیان شده است. در روایت دیگرش مى‌گوید:
دعا مى‌خوانى؛ سپس قرآن را باز مى‌كنى و هفت ورق مى‌زنى و تمام الله‌هاى صفحه دومِ ورق هفتم، و صفحه اولِ ورق هشتم را مى‌شمارى؛ سپس به همین تعداد ورق مى‌زنى و از صفحه دوم به بعد به همین تعداد خطوط را مى‌شمارى و به خط آخر تفأل مى‌زنى[14]
در روایت سوم آمده است:
وقتى دعا را خواندى، هشت ورق بشمار؛ سپس در صفحه اولِ ورق هشتم، یازده خط بشمار و به خط یازدهم تفأل بزن. این آن چیزى است كه درباره تفأل به قرآن شنیدیم و ما دقیقاً آنچه شنیدیم نقل كردیم[15]
هیچ‌كدام از این سه روایت كه در كتاب فتح الابواب نقل شده است، سندى ندارند و حتى مشخص نیست كه از كدام معصوم نقل شده‌اند و تنها به نقل بدر بن یعقوب الاعجمى16 مستند است كه آنها را به عنوان روایت براى سید بن طاووس نقل كرده است.
سید بن طاووس در روایت دیگرى مى‌گوید:
در بعضى از كتب شیعیان، مطالبى درباره چگونگى تفأل به قرآن یافته‌ایم و این عین آن عبارت است: چگونگى تفأل به قرآن: نماز جعفر و دعایش را مى‌خوانى؛ سپس قرآن را برمى‌دارى و در ابتدا و نهایت، فرج آل محمد را نیت مى‌كنى؛ سپس مى‌گویى خدایا اگر در قضا و قدرت این است كه فرج ولىّ و حجتت را در این سال و در این ماه برسانى، ابتداى آیه‌اى براى ما از كتابت نشان بده تا این را به ما نشان دهد؛ سپس هفت ورق مى‌شمارد و از پشت ورق هفتم، ده خط مى‌شمارد و نگاه مى‌كند آنچه در خط یازدهم است؛ سپس همین كار را براى خودش انجام مى‌دهد؛ ان شاء الله حاجتش بیان مى‌شود[17]
در هیچ قسمت از این عبارت، اشاره‌اى به نقل آن از معصوم نیست، اما ظاهراً شكل مستند و كامل‌تر آن، همان روایت مفضل بن عمر از امام صادق(ع) است كه با سند مفصلى در بحار روایت شده است و در ادامه مورد بررسى قرار خواهد گرفت.
علامه مجلسى در بحار، تعدادى روایت را علاوه بر آنچه از فتح الابواب سید بن طاووس آورده است، در تأیید استخاره نقل كرده و مى‌گوید:
خط شیخ محمد را یافتم كه نوشته بود به خط شیخ [ظاهراً شیخ طوسى] روایت حسنه‌اى را در تفأل به قرآن دیدم و روایت سوم كتاب ابن‌قولویه را آورده بود كه مى‌گوید: یكى از شیعیان روایت كرد كه نزد امام سجاد بودم، وقتى حضرت نماز صبح مى‌خواندند، صحبت نمى‌كردند تا آفتاب طلوع مى‌كرد. در همان روزى كه فرزند امام (زید) متولد شد، عده‌اى بعد از نماز صبح نزد حضرت آمدند و بشارت فرزند را آوردند. حضرت رو به اصحاب كردند و فرمودند به نظر شما چه اسمى براى این مولود بگذارم؟ هركسى نامى پیشنهاد كرد؛ سپس حضرت به جوانى فرمودند كه قرآن را برایم بیاور. قرآن را آوردند. حضرت آن را بر دامنش نهاد و باز كرد و به اولین حرف صفحه نگاه كرد كه چنین نوشته بود: «خدا برترى بسیار زیادى داد مجاهدان را بر نشسته‌ها»؛ سپس آن را بست و تا سه‌بار باز كرد و اول صفحه را خواند كه چنین بود: «خدا مى‌خرد جان و مال مؤمنین را در مقابل اینكه به آنها بهشت دهد. آنها مى‌جنگند و كشته مى‌شوند در حالى كه این وعده‌اى است بر گردن خدا كه در تورات و انجیل و قرآن آمده و چه كسى وفادارتر از خداست؛ پس بشارت بده به این معامله‌اى كه انجام دادید و این رستگارى بزرگى است»؛ سپس فرمود به خدا او زید است، به خدا او زید است، و او را زید نامید[18]
با دقت در این روایت، درمى‌یابیم كه هیچ دلالتى بر تأیید استخاره به معناى امروزیش ندارد؛ چون هیچ نشانه‌اى بر نام زید در این آیات نیست و برداشت امام از این آیات، مختص به علم امام بوده است. علامه مجلسى در بحار در توضیح این روایت گفته است:
شاید وقتى امام مى‌دانستند آن فرزندش كه در جهاد شهید مى‌شود اسمش زید خواهد بود، به همین دلیل وقتى آیه‌ها دلالت كردند كه او مى‌جنگد و شهید مى‌شود، پس اسمش را زید نهادند و در این عمل اشاره‌اى به جواز سؤال از قرآن براى انجام افعال مى‌باشد[19]
امام در این روایت با علم غیبى كه دارند از آیات قرآن استفاده مى‌كنند و به دلیل خصوصیتى كه امام به وسیله آن به قرآن مراجعه كرده است، حتى جواز این فعل براى كسانى كه چنین علمى را ندارند نیز قابل اشكال است.
مرحوم مجلسى در نقل روایت دیگرى مى‌گوید:
بعضى از معتمدها از شیخ جعفر بحرینى برایم نقل كرده‌اند كه او در كتابى از شیعیان دیده كه به طور مرسل از امام صادق(ع) روایت شده است كه فرمودند: چرا این كار را انجام نمى‌دهید كه هر وقت سختى‌اى بر یكى از شما پیش آمد، قرآن را بردارد با این قصد كه كارى از طرف خدا انجام شود. حمد، اخلاص، آیت‌الكرسى، و عنده مفاتح الغیب، قدر، كافرون و معوذتین را سه‌بار بخواند و توجه كند به قرآن در حالى كه مى‌گوید: «اللَّهُمَّ إِنِّى أَتَوَجَّهُ إِلَیْكَ بِالْقُرْآنِ الْعَظِیمِ مِنْ فَاتِحَتِهِ إِلَى خَاتِمَتِهِ وَ فِیهِ اسْمُكَ الْأَكْبَرُ وَ كَلِمَاتُكَ التَّامَّاتُ یَا سَامِعَ كُلِّ صَوْتً وَ یَا جَامِعَ كُلِّ فَوْتً وَ یَا بَارِى‌ءَ النُّفُوسِ بَعْدَ الْمَوْتِ یَا مَنْ لَا تَغْشَاهُ الظُّلُمَاتُ وَ لَا تَشْتَبِهُ عَلَیْهِ الْأَصْوَاتُ أَسْأَلُكَ أَنْ تَخِیرَ لِى بِمَا أَشْكَلَ عَلَىَّ بِهِ فَإِنَّكَ عَالِمُ بِكُلِّ مَعْلُومً غَیْرُ مُعَلَّمً بِحَقِّ مُحَمَّدً وَ عَلِىًّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ عَلِى بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدً الْبَاقِرِ وَ جَعْفَرً الصَّادِقِ وَ مُوسَى الْكَاظِمِ وَ عَلِىًّ الرِّضَا وَ مُحَمَّدً الْجَوَادِ وَ عَلِىًّ الْهَادِى وَ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِىِّ وَ الْخَلَفِ الْحُجَّةِ مِنْ آلِ مُحَمَّدً عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمُ السَّلَامُ»؛ سپس قرآن را باز كند و اسماء جلاله‌اى كه در صفحه اول است بشمارد و به همان تعداد ورق بزند و به همان تعداد خط‌ها را از صفحه سمت چپ بشمارد و نگاه كند به آخرین سطر و آن را مانند وحیى كه براى كارش به او شده خواهد یافت[20]
علامه مجلسى در روایت دیگرى مى‌گوید:
به خط جد شیخ بهایى دیدم كه از خط شهید نقل كرده بود كه او هم از خط محمد بن احمد نقل كرده بود كه شیخ طوسى خبر داد به ما با اجازه از حسین بن عبیدالله از… . مفضل بن عمر گفت زمانى نزد امام صادق(ع) بودیم؛ صحبت از سوره حمد شد؛ مردى گفت: فدایتان شوم ما خیلى وقت‌ها تصمیم به انجام كارى مى‌گیریم پس قرآن را بر مى‌داریم و تفكر مى‌كنیم در كارمان، سپس در اول وقت قرآن را باز مى‌كنیم و از همان جا براى تصمیم‌مان استفاده مى‌كنیم. حضرت فرمود: خوب كارى مى‌كنید، والله خوب كارى مى‌كنید. گفتم: فدایتان شوم چطور این كار را انجام دهیم؟ فرمودند: وقتى براى كسى از شما حاجتى پیش آمد، نماز جعفر طیار و دعایش را بخواند؛ سپس قرآن را بردارد و فرج آل محمد را در ابتدا و نهایت نیت كند؛ سپس بگوید خدایا اگر در قضا و قدرت این است كه فرج ولىّ و حجتت را در این سال و در این ماه برسانى، آیه‌اى براى ما از كتابت نشان بده تا این را به ما نشان بدهد، سپس هفت ورق مى‌شمارد و از پشت ورق هفتم، ده خط مى‌شمارد و آنچه در خط یازدهم است را نگاه مى‌كند و این بیان مى‌كند حاجتت را؛ سپس همین كار را دوباره براى خودت انجام مى‌دهى[21]
در روایت دیگرى نیز مرحوم مجلسى مى‌گوید:
در یكى از نوشته‌هاى اصحاب چنین یافتم كه گفته بود به خط شیخ یوسف قطیفى این طور نقل شده كه به خط شیخ علامه جمال‌الدین حسن بن مطهر از امام صادق(ع) روایت شده كه فرمود: هر وقت اراده استخاره به قرآن كردى، بعد از بسم الله بگو اگر در قضا و قدرت این است كه بر شیعه آل محمد با فرج ولىّ و حجتت بر خلق، منت نهى، بر ما آیه‌اى از كتابت خارج كن كه به آن بر این مطلب استدلال كنیم؛ سپس قرآن را باز كن و شش ورق بشمار و از ورق هفتم در سطر ششم نگاه كن[22]
محدث نورى نیز در مستدرك، افزون بر آنچه گذشت، دو روایت از رساله مفاتیح الغیب مرحوم مجلسى به این صورت نقل كرده است:
به خط یكى از فضلا این استخاره را دیدم: آیت الكرسى را تا «هُمْ فِیها خالِدُونَ»، و «عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ» را تا «كِتابً مُبِینً» مى‌خواند؛ سپس ده مرتبه بر محمد و آلش صلوات مى‌فرستد سپس مى‌گوید: «اللَّهُمَّ إِنِّى تَوَكَّلْتُ عَلَیْكَ وَ تَفَأَّلْتُ بِكِتَابِكَ فَأَرِنِى مَا هُوَ الْمَكْنُونُ فِى سِرِّكَ الْمَخْزُونُ فِى عِلْمِ غَیْبِكَ بِرَحْمَتِكَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ اللَّهُمَّ أَرِنِى الْحَقَّ حَقّاً حَتَّى أَتَّبِعَهُ وَ أَرِنِى الْبَاطِلَ بَاطِلًا حَتَّى أَجْتَنِبَهُ»؛ سپس قرآن را مى‌گشاید و آنگونه كه گفته شد انجام مى‌دهد[23]
روایت دیگر نیز مانند همین روایت است با تفاوت اندكى در دعاى آن، و سندش نیز به همان شكل سابق یعنى: «به خط یكى از فضلا دیدم…» است.
آنچه بیان كردیم مجموعه روایاتى بود كه از كل منابع روایى در تأیید استخاره با قرآن به دست آمده است. همان‌گونه كه بیان شد، در تعدادى از روایات، اصطلاح تفأل براى مراجعه به قرآن و كسب تكلیف از آن به كار رفته است؛ از این رو براى تحلیل و بررسى دقیق روایات، لازم است پیش از هر چیز، توضیحى مختصر درباره معناى تفأل و نسبت آن با استخاره بیان، و اعتبار و دلالت روایت نهى از تفأل بررسى شود.
معناى لغوى و اصطلاحى تفأل
ابن‌منظور در لسان العرب معناى «فأل» را این‌گونه توضیح مى‌دهد:
انسان مریض باشد و از كسى بشنود كه بگوید اى سالم، یا به دنبال گمشده‌اى باشد و از كسى بشنود كه بگوید اى یابنده، پس بگوید به این تفأل زدم و از این كلام در ذهن خود گمان به بهبودى بیمارى یا یافتن گمشده پیدا كند[24]
از معانى شبیه به هم كه مانند نمونه بالا در استعمال تفأل به كار رفته است، مى‌توان تفأل را این‌گونه معنا كرد كه كسى با دیدن چیزى نسبت به حادثه‌اى كه برایش رخ خواهد داد، برداشت خوب و پیش‌بینى موفقیت كند؛ البته آن‌گونه كه در كتب لغت آمده است عبارت تفأل گاهى براى معناى تطیّر، كه مختص برداشت بد است نیز استعمال مى‌شود.
در بررسى موارد استعمال عبارت «تفأل» در روایات، به مواردى برمى‌خوریم كه تفأل در معناى امروزى استخاره با قرآن به كار رفته است و به جاى اصطلاح استخاره كه امروزه شایع شده است، چه در كلام راوى و چه در كلام منسوب به معصوم، عنوان تفأل آمده است.
براى نمونه، روایت شیخ خطیب مستغفرى با عبارت «وقتى خواستى به قرآن تفأل بزنى…» آغاز مى‌شود؛ علاوه بر این، در دعایى كه براى قبل از تفأل ذكر شده و به پیامبر(ص) منسوب شده است، عبارت «انى تفألت بكتابك» آمده است؛ و در نهایت استخاره با قرآن را با عبارت «خذ الفأل من الخط الاول» به پایان رسانده است.
در روایت دیگر، بدر بن یعقوب در توضیح روایت، عبارت «فى صفه الفأل» را آورده است و در دعایى كه ظاهراً به معصوم منصوب است، عبارت «أو ما ترید الفأل فیه» بیان شده است كه نشان از استعمال كلمه «تفأل» در معناى استخاره‌هاى امروزى دارد.
در بیان بعضى از فقها نیز عبارت تفأل براى استخاره شایع به قرآن استعمال شده است؛ مرحوم كاشف الغطاء وقتى در نكته بیست و دوم از نكاتى كه درباره قرآن آورده است به بیان استخاره با قرآن مى‌پردازد، استحباب آن را این‌گونه بیان مى‌كند:
استخاره با قرآن با گشودنش و ملاحظه اولین چیزى كه نگاه به آن مى‌افتد و تفأل به آن[25]
كاشف الغطاء در این عبارت در ضمن بیان استخاره با قرآن، اصطلاح تفأل را براى آن به كار مى‌برد، كه نشان از هم معنایى آن دو دارد.
علاوه بر اینها، در روایت یسع قمى، كه مهم‌ترین مستند روایى براى استخاره‌هاى قرآنى به شمار مى‌رود، راوى پس از اینكه مى‌گوید از خدا استخاره كردم و براى انجام یا ترك، به نتیجه‌اى نرسیدم، از حضرت صادق(ع) مى‌خواهد كه او را راهنمایى كند و امام نیز او را به باز كردن مصحف توصیه مى‌كند. این نشان مى‌دهد كه مقصود از استخاره، طلب خیر با دعا و ذكر است و رجوع به مصحف، كار دیگرى است كه هرچند در این روایت نام تفأل براى آن برده نشده است، اما از استخاره متفاوت است.

نهى از تفأل به قرآن
تنها روایتى كه كلینى در كافى درباره تفأل به قرآن آورده است، روایتى از امام صادق(ع) است كه از تفأل به قرآن نهى شده است:
تفال به قرآن نزنید[26]
نهى صریح این روایت از طرفى، و وجود روایات دیگرى كه به تفأل توصیه مى‌كنند از طرف دیگر، و نیز سیره بسیارى از علما كه با قرآن استخاره مى‌كردند، باعث شده است كه در توجیه نهى این روایت بحث‌هاى بسیارى درگیرد. عمده این مباحث در تفاوت‌گذارى بین اصطلاح تفأل و استخاره مرسوم است؛ به این‌گونه كه نهى از تفأل در روایت كافى، استخاره‌هاى قرآنى را دربر نمى‌گیرد.

توجیه روایت نهى از تفأل
علما براى حل مشكلى كه بین ظاهر روایت نهى از تفأل با روایات دیگر و شیوع استخاره در میان متشرعه وجود دارد، بین معناى تفأل و استخاره تفاوت گذاشته‌اند؛ شیخ حر عاملى پس از ذكر روایت یسع قمى و روایت كافى، در جمع بین آن‌دو مى‌گوید:
استخاره، طلب و شناخت خیر در ترجیح یك طرف بر طرف دیگر است و تفأل، شناخت عاقبت امور و احوال چیزهاى غیبى است.
مرحوم فیض كاشانى نیز در وافى براى جمع بین روایات مى‌گوید:
اگر روایات صحیح باشند، با تفاوت‌گذارى بین تفأل و استخاره مى‌توان بین آنها جمع كرد؛ تفأل در چیزى است كه واقع خواهد شد و نتیجه‌اش روشن خواهد شد، مانند شفاء یا مرگ مریض، یا پیدا شدن مریض یا عدم آن و بازگشت تفأل به تعجیل در به دست آوردن علم غیب است. این عمل و حكم دادن درباره چنین امورى به طور قطعى براى غیر اهلش مورد نهى قرار گرفته است و تطیّر نیز در امثال آن مورد كراهت است؛ اما استخاره این‌گونه نیست؛ چرا كه آن درخواست شناخت مسیر درست در كارى است كه قصد انجام یا ترك آن را دارد و واگذارى كار به خداوند سبحان و مشورت با او است. همان‌گونه كه امام(ع) در مرفوعه على بن محمد مى‌فرماید این‌گونه با پروردگارت مشورت كن. بین این دو، تفاوت واضحى وجود دارد.
منع از تفأل به قرآن با وجود جواز تفأل به امور دیگر در صورت عدم حكم قطعى، به این دلیل است كه اگر به غیر قرآن تفأل زده شود و خلافش آشكار شود، مشكلى پیش نمى‌آید، اما اگر به قرآن تفأل زده شود و خلافش آشكار شود، موجب سوء ظن به قرآن مى‌شود؛ این در حالى است كه استخاره به قرآن چنین نتیجه‌اى را دربر نخواهد داشت؛ چون حتى اگر در نهایت، نتیجه بدى حاصل شود، ابهام همچنان باقى مى‌ماند؛ چرا كه بنده نمى‌داند خیرش در چه چیز است[27]
علامه مجلسى نیز در بحار براى جمع روایات، ابتدا چیزى شبیه به این نظر را ابراز مى‌دارد و مى‌گوید:
ممكن است مراد، نهى از خبر دادن از كارهاى آینده و نتیجه گرفتن امور مخفى و غیبى باشد نه استخاره.
اما سپس با یادآورى اخبارى كه استنتاج امور غیبى و آینده را نیز جایز مى‌دانند، احتمال دیگرى را ارائه مى‌كند؛ وى مى‌گوید احتمالاً معناى خاصى از تفأل در روایت نهى اراده شده باشد:
ممكن است معناى تفألى كه در روایت از آن نهى شده است، تفأل بلافاصله هنگام قرائت یا هم‌زمان با شنیدن آیه قرآن باشد، آن‌چنان‌كه عادت و دأب عرب چنین تفألى بوده و حتى متبادر از لفظ تفأل نیز همین معنا از تفأل است[28]
ایشان در مرآة العقول معناى اول را به دیگران نسبت مى‌دهد و معناى دوم را اظهر از آن مى‌داند[29]
بعضى از فقها تمایز مذكور بین استخاره و تفأل را نمى‌پذیرند و راه دیگرى را در مواجهه با روایت نهى برمى‌گزینند. صاحب جواهر پس از آنكه نظر مرحوم فیض را نقل مى‌كند، تفاوتى را كه او در معناى تفأل و استخاره بیان كرده است، مورد نقد قرار مى‌دهد:
بنابر اینكه خبر مزبور را صحیح بدانیم، حمل آن بر این معنا اشكال دارد؛ چون عبارت تفأل اگر به معناى استخاره از معناى فهمیدن علم غیب نزدیك‌تر نباشد، لااقل نسبتش به هر دو معنا یكسان است؛ چون بر هر دو معنا صدق مى‌كند[30]
صاحب جواهر سپس مى‌گوید كه عدم صحت روایت، مشكل را آسان مى‌نماید.
این عبارت صاحب جواهر نشان مى‌دهد كه او با استفاده از ضعف سند روایت، مشكل جواز استخاره را حل مى‌كند نه با امكان جمع دلالى آن؛ بنابراین دلالت روایت نهى از تفأل بر منع استخاره را مى‌پذیرد. البته ایشان در ادامه با تفاوت گذاشتن بین تفأل عالمانه و جاهلانه و بین تفأل همراه با قطع به نتیجه و غیر آن، تلاش مى‌كند بین روایات جمع كند، اما ظاهراً هیچ‌یك از این روش‌ها رضایت او را جلب نمى‌كند[30]
در مجموع به نظر مى‌رسد تفاوتى كه مرحوم شیخ حر عاملى و به نوعى مرحوم فیض كاشانى میان تفأل و استخاره بیان كرده‌اند، تفاوت روشن و قابل قبولى نیست؛ چرا كه گشودن مصحف با هدف استخاره (یعنى فهمیدن خیر یا شر بودن كارى در مشورت با خدا)، در مقایسه با گشودن مصحف با هدف فهمیدن عاقبت امر، تمایز روشنى ندارد و هردو دست‌یابى به علمى را مورد توجه دارند كه از علوم غیبى است؛ نهایت چیزى كه مى‌توان گفت این است كه مورد دوم، اعم از مورد اول است و نهى از آن شامل نهى از مورد اول نیز مى‌شود.
معناى قطعیتى كه مرحوم فیض در بیان وجه تفاوت میان تفأل و استخاره بیان كرده است، در تفأل وجود ندارد و فال تنها نشان از امیدوارى است.
در این میان، با وجود اینكه نظر مرحوم مجلسى در بیان تفاوت استخاره و تفأل قابل قبول‌تر است، اما به دلیل عدم ظهور در آن معنا، نمى‌توان آن را به عنوان مبناى جمع دلالى پذیرفت.
فارغ از صحت توجیه‌هاى صورت گرفته درباره روایت نهى، همان‌گونه كه مرحوم فیض و صاحب جواهر اشاره كرده‌اند، توجیهات صورت گرفته در جایى است كه هر دو روایت از اعتبار كافى برخوردار باشند، در حالى كه تمام روایات موجود در این باب دچار ضعف سند هستند. در بخش بعد با نگاهى مجموعى به روایات مرتبط با استخاره قرآنى، به نقد و بررسى آنها خواهیم پرداخت.

تحلیل و بررسى روایات
واضح است كه اصل در امور، عدم انتساب به شارع است و براى استناد آنها به شرع، باید ادله معتبرى یافت. در نگاهى دیگر مى‌توان از اصل جواز استفاده كرد و استخاره با قرآن را طبق اصل برائت، جایز دانست؛ اما باید توجه داشت كه موضوع بحث ما، شرعیت و انتساب استخاره با قرآن به شارع است، نه كلیت جواز آن، هرچند به آن نیز نیم‌نگاهى خواهیم داشت.
پس از بررسى روایات مؤید استخاره‌هاى قرآنى و حذف روایات تكرارى، در مجموع هشت یا نه روایت وجود دارد كه استخاره با قرآن به معنى امروزى از آنها برداشت مى‌شود. غیر از روایت ابى‌على یسع قمى كه در تهذیب آمده است، تمام روایات دیگر در غیر از كتب اربعه نقل شده‌اند. سید بن طاووس كه متقدم‌ترین این كتب را تألیف كرده است، حدود دو قرن از شیخ طوسى تأخر دارد. عدم وجود نمونه‌اى از روایات توصیه كننده به تفأل یا استخاره به قرآن در كتب متقدم، مانند قرب الاسناد و محاسن در قرن سوم، و كافى، تفسیر على بن ابراهیم و من لایحضره الفقیه در قرن چهارم، و ظهور این روایات در قرن هفتم در كتاب فتح الابواب و حتى قرن‌ها پس از آن، نشان از ضعف روایات مورد نظر دارد.

بررسى سندى روایات
در نگاه سندى به روایت تهذیب، كه معتبرترین كتاب در میان كتبى است كه روایات مؤید استخاره را نقل كرده‌اند، چنین دیده مى‌شود كه درباره دو راوى این روایت، یعنى ابى‌على و یسع قمى، هیچ توثیقى در كتب رجالى وارد نشده است؛ به نظر مى‌رسد از همین رو است كه مرحوم مجلسى این روایت را در ملاذ الاخیار مجهول دانسته است[31]
جنبه دیگر در سند این روایت، وجود حسن بن على بن فضال است. شیخ انصارى در موارد متعددى ابراز داشته است كه به دلیل روایتى از امام عسكرى(ع)، كه درباره كتب بنى‌فضال فرموده است: «روایات آنها را بگیرید و آراء آنها را رها كنید،»32 تمام روایات بنى‌فضال معتبر است. طبق نظر شیخ انصارى، این روایت نیز به دلیل وجود یكى از بنى‌فضال در سند آن معتبر است؛ اما آن‌گونه كه اكثر علما نظر شیخ را مورد نقد قرار داده‌اند،33 هم سند روایت منقول از امام عسكرى(ع) ضعیف است و هم مضمون روایت بر اعتبار تمام روایات موجود در كتب بنى‌فضال دلالت نمى‌كند؛ بنابراین روایت از لحاظ سندى معتبر نیست.
روایت دیگرى كه از نظر سندى قابل توجه است، روایت مفضل بن عمر در بحار است كه پیش از این ذكر شد. مرحوم مجلسى مى‌گوید به خط جد شیخ ما بهایى، شیخ شمس‌الدین محمد بن على بن الحسن الجباعى یافتم كه به نقل از خط شهید، به نقل از خط محمد بن احمد بن الحسین بن على بن زیاد، كه گفت محمد بن الحسن الطوسى با اجازه از حسین بن عبیدالله، از هارون بن موسى التلعكبرى، عن محمد بن همام بن سهیل، عن محمد بن جعفر المؤدب، عن احمد بن محمد بن خالد البرقى، عن عثمان بن عیسى، عن سیف، عن المفضل بن عمر، و روایت را نقل مى‌كند.
درباره سند این روایت، چند نكته قابل توجه است:
1. وثاقت مفضل بن عمر، اولین راوى این روایت مورد تردید علما است؛ نجاشى او را «فاسد المذهب»، «مضطرب الروایه» و «لا یعبأ به» معرفى مى‌كند[34] و در رجال ابن‌غضائرى، «ضعیف»، «متهافت»، «مرتفع القول» و «خطابى» معرفى شده است[35] علاوه بر این، روایاتى در مذمت او نقل شده است؛ اما در مقابل این مذمت‌ها، مرحوم خویى در معجم رجال، توثیقات بزرگانى از جمله شیخ مفید و ابن شهرآشوب را درباره او نقل مى‌كند، كه وى را از یاران خاص و مورد اعتماد امام صادق(ع) و از فقهاى صالحین معرفى كرده‌اند[36] ایشان روایات بسیارى را به نقل از كشى در مدح مفضل بیان مى‌كند و معتقد است تعداد بسیار این روایات كه حاوى روایات صحیح نیز هستند، صدور آنها را از ائمه قطعى مى‌كند. بنابراین معجم رجال با ترجیح توثیقات، به نوعى تضعیفات نجاشى و ابن‌غضائرى را توجیه و روایات تضعیف كننده را نیز مانند روایاتى معرفى مى‌كند كه از روى تقیه در مذمت امثال زراره وارد شده‌اند[37]
2. راوى دیگر این روایت، سیف است كه نامى مشترك در میان موثقان و مجهولان كتب رجالى است. از طرف دیگر، چون براى روایت او از مفضل بن عمر، و روایت عثمان بن عیسى از او سابقه‌اى یافت نشد، نمى‌توان قرینه‌اى بر تطبیق او با یكى از موثقان پیدا كرد. از این رو وجود سیف در این سند، باعث غیرمعتبر شدن روایت مى‌شود.
3. راوى دیگر این روایت، محمد بن جعفر بن بطه مؤدب است كه نجاشى درباره او گفته است:
كان كبیر المنزلة بقم، كثیر الأدب و الفضل و العلم (العلم و الفضل) یتساهل فى الحدیث و یعلق الأسانید بالإجازات و فى فهرست ما رواه غلط كثیر. و قال ابن الولید ان محمد بن جعفر بن بطة ضعیفا مخلطا فیما یسنده[38]
نجاشى او را داراى منزلت، ادب، فضل و علم بسیار دانسته، اما در ادامه مى‌گوید در حدیث، تساهل داشته و سندها را به اجازات معلق مى‌كرده و در فهرست آنچه روایت كرده، غلط بسیارى وجود دارد. او از قول ابن‌ولید نیز نقل كرده كه درباره او گفته است: در آنچه اسناد مى‌دهد ضعیف و مخلط است. از این رو مرحوم خویى نیز او را غیرمعتبر دانسته است[39]
4. محمد بن احمد بن الحسین بن على بن زیاد.
5. احمد بن محمد برقى، محمد بن همام، هارون بن موسى و حسین بن عبیدالله همگى از اجلاى روات هستند.
بنابر آنچه درباره راویان این روایت بیان شد، با وجود اینكه بسیارى از آنها از بزرگان روات هستند، اما به دلیل اشكال در اعتبار بعضى از راویان و طولانى بودن سند و عدم اتصال عصر راوى قبلى با راوى بعدى در چند مورد، كه باعث شده نقل از طریق رؤیت خط راوى قبلى با تفاوت زمان یك قرن صورت گیرد، همگى بر این دلالت دارد كه هرچند این روایت در مقایسه با روایات دیگر هم مضمونش روشن‌تر است و هم سندش ضعف كمترى دارد، اما در نهایت غیرقابل اعتماد است.
مشكل اسناد در دیگر روایات مربوط به استخاره با قرآن، بسیار جدى‌تر از روایات سابق است. ارسال طویل، ضعف مشترك تمام این روایات است. افزون بر اینكه در بسیارى از آنها حتى شكل روایت به صورت نقل از معصوم نیست؛ براى نمونه در روایتى كه سید بن طاووس از شیخ خطیب مستغفرى نقل كرده است، در متن منقول نام هیچ‌یك از روات ذكر نشده است؛ حتى به نام معصوم یا ضمیرى كه به آن اشاره داشته باشد نیز مستند نشده است، بلكه تنها به صورت دستورالعملى براى استخاره با قرآن بیان شده است. روایات بدر بن یعقوب نیز به همین صورت است و جزو ضعیف‌ترین روایات به شمار مى‌روند.
در تبیین شدت ضعف روایات مؤید استخاره، توجه به این نكته نیز اهمیت دارد كه سید بن طاووس از علماى قرن هفتم است و روایاتى كه او درباره استخاره نقل كرده است، در قرن دوم صادر شده‌اند. در طول این مدت، روایاتى كه او از اشخاصى مانند شیخ خطیب مستغفرى نقل كرده است، در هیچ كتاب دیگرى دیده نمى‌شود.

تحلیل محتواى روایات
با صرف نظر از بررسى سندى روایات مؤید استخاره با قرآن، مباحث دیگرى درباره محتواى روایات مذكور قابل طرح است كه به آنها اشاره مى‌كنیم:
1. همان‌گونه كه گذشت، تفاوت واضحى از نظر معنا بین تفأل و استخاره‌هاى مرسوم نمى‌توان گذاشت؛ بنابراین به نظر مى‌رسد روایت یسع قمى در موضوع استخاره‌هاى مرسوم قرآنى، با روایت نهى از تفأل در كافى قابل جمع عرفى نیست. افزون بر اینكه در تعدادى از روایات مؤید استخاره با قرآن، براى این عمل از عبارت تفأل استفاده شده است نه استخاره؛ از این‌ رو در صورت قبول روایات مؤید استخاره، مانند روایات فتح الابواب و بحار، پذیرش تعارض آنها با روایت نهى، اجتناب‌ناپذیر است؛ چون یك عنوان، در تعدادى مورد سفارش و در یكى مورد نهى قرار گرفته است.
در روایت تهذیب نیز كه امام(ع) براى رفع تحیر راوى، امر به گشودن مصحف مى‌كند، عبارت استخاره توسط راوى براى كارى كه قبل از مراجعه به امام انجام داده و نتیجه نگرفته است، به كار برده مى‌شود، نه براى عمل باز كردن مصحف كه امام به آن توصیه مى‌كند. مرحوم مجلسى نیز به نحوى به این اشكال اشاره كرده است و پس از بیان نظر كسانى كه با این تمایز درصدد حل تعارض‌اند، مى‌گوید معنایى كه براى تفأل گفته شد در بعضى روایات جایز دانسته شده است[40]
بنابراین اگر روایت یسع قمى سند معتبرى داشت – كما اینكه وجودش در كافى به آن اعتبارى نسبى داده است – جواز استخاره با قرآن نیز با مشكل روبه‌رو مى‌شد.
2. در روایت تهذیب، این عبارت راوى كه مى‌گوید: «فاستخیر الله فیه فلا یفى…؛ از خدا استخاره مى‌كنم اما نتیجه نمى‌دهد» قابل توجه است. مرحوم مجلسى در توضیح این عبارت مى‌گوید: «ظاهراً مقصود راوى این است كه پس از طلب خیر از خدا، ترجیح فعل یا ترك برایم مشخص نشد تا به همان عمل كنم»[41] اشاره راوى به استخاره دعایى، نشان‌دهنده شیوع این نوع استخاره در میان اصحاب ائمه است؛ به طورى كه مراجعه راوى به امام، درپى نتیجه نگرفتن از این استخاره صورت گرفته است.
3. در روایت تهذیب، امام(ع) كه مرتبط با عالم غیب و آگاه از مصالح بندگان است، خود اقدام به استخاره براى راهنمایى راوى نمى‌كند، بلكه استخاره یا گشودن مصحف را براى رفع تحیر به او مى‌آموزد. اگر این روایت را بهترین مستند براى استخاره با قرآن بدانیم، باید در كیفیت استخاره نیز از آن استفاده كنیم؛ این در حالى است كه واگذارى استخاره به بزرگان در زمان حاضر، شیوع فراوان دارد.
4. متفاوت بودن راه‌هاى ذكر شده براى تفأل به قرآن در روایات متعدد، اعتبار روشى را كه هریك بیان كرده‌اند، كمتر مى‌كند. این تفاوت به حدى است كه هیچ‌كدام از روایات، در ارائه راهى براى تفأل به قرآن متحد نیستند؛ حتى روایت ابى‌على نیز با هیچ‌كدام از روایات دیگر، مورد تأیید واقع نشده است. روش هركدام از روایات، به آیه‌اى ختم مى‌شود غیر از آیه‌اى كه از روش دیگر حاصل مى‌شود، و عمل به هركدام، امكان عمل نشدن به حقیقت را همراه دارد؛ بنابراین احتمال خطا، مخصوصاً در موارد سرنوشت‌ساز، بسیار جدى است و انسان را از تصمیم طبق آن باز مى‌دارد.
5. روایات مؤید استخاره از قرآن، غیر از روایت تهذیب، اشاره‌اى به روش‌هاى معتبر و توصیه شده در روایات صحیح و فراوان – مانند عمل به آنچه بعد از نماز استخاره و ذكر، در ذهن انسان راسخ‌تر است، یا عمل به مشورتى كه بعد از نماز و دعا انجام مى‌شود – ندارند،42 و در انتخاب‌ها و قبل از انجام كارها، تنها به بیان روشى براى استخاره از قرآن پرداخته‌اند؛ بنابراین اطلاق و بعضاً عموم روایاتى كه در تردیدها، استخاره را توصیه مى‌كنند، با اطلاق یا عموم روایاتى كه در همین موارد، استخاره ذكرى و مشورتى را توصیه مى‌كنند، در تعارض هستند. البته این تعارض با روش‌هاى اصولى قابل حل است،43 اما با توجه به ضعف شدید سند توصیه‌ها به استخاره با قرآن، این تعارض باعث كم شدن اعتبار این‌گونه از روایات است.
به بیان دیگر، وقتى كتب اصلى و معتبر روایى شیعه، از جمله كتب اربعه كه آینه اصول و جوامع روایى شیعه و مورد اعتماد قدماى روات هستند، حاوى روایات بسیارى‌اند كه در تردیدها، به نماز و ذكر و دعا توصیه مى‌كنند، و به جز یك روایت ضعیف یسع قمى، تأییدى بر استخاره قرآنى نیاورده‌اند، باعث مى‌شود كه اعتماد به روایات مؤید این استخاره، كم‌رنگ‌تر شود.

بررسى ادله غیرروایى استخاره با قرآن
علاوه بر ادله روایى كه مجموع آنها ذكر شد، دلیل‌هاى دیگرى براى مشروع كردن استخاره با قرآن ذكر شده است. عمل علما و بزرگان و عدم ردع علماى دیگر، یكى از این دلایل به شمار مى‌رود[44]
این دلیل را با بیان چند نكته بررسى مى‌كنیم:
1. دلیلى وجود ندارد كه تمام علما بر اعتبار این‌گونه از استخاره متفق بوده‌اند. چنانكه ابن‌ادریس، شیخ نجم‌الدین45 و محقق حلى،46 استخاره با رقعه را كه اعتبارش از استخاره قرآنى كمتر نیست، رد كرده‌اند و روایات آن را غیرقابل اعتماد دانسته‌اند؛ همچنین كلینى در كافى و صدوق در من لایحضر، كه مى‌توان این دو كتاب را بیان‌گر نظرات آنان دانست، هیچ روایتى در تأیید استخاره با قرآن نیاورده‌اند، كه نشان از عدم موافقت ایشان یا دست‌كم عدم توجه و اهمیت ایشان به چنین روشى است؛ افزون بر این، روایت نهى كافى، هرچند ذیل عنوان نوادر آورده شده، اما مؤیدى است بر مخالفت كلینى با استخاره‌هاى كنونى. بنابراین نمى‌توانیم از عدم ردع متقدمین، نتیجه بگیریم كه همه متقدمین و بزرگان، موافق استخاره با قرآن بوده‌اند.
2. عدم ردع علما و حتى عمل آنها به این نوع استخاره، تنها نشان دهنده جواز این عمل است نه اعتبار شرعى آن. آیت اللّه مكارم شیرازى درباره تفأل به قرآن و استخاره با رقعه و… مى‌گوید:
جواز این امور در جایى كه اصل آنها مباح است و بین دو امر مباح تردید حاصل شده، مشكلى ندارد. شخص سپس بر خدا توكل مى‌كند و بر طبق آنچه از این راه‌ها حاصل شده، به امید اینكه به هدف خود برسد عمل مى‌كند… . شاید اینكه بسیارى از فقها در كتب فقهى خود ذكرى از آن نبرده‌اند به این دلیل بوده است[47]
بنابراین ممكن است بسیارى از علما اعتبارى براى این نوع از استخاره قائل نباشند، اما از آنجا كه تحت هیچ عنوان حرامى قرار نمى‌گیرد و هركس مى‌تواند در دوراهى‌ها هر عمل مباحى را به هر نحوى انتخاب كند، ردعى از آن نشده است.
بعضى مانند شهید سیدمحمد صدر در كتاب ماوراء الفقه این استدلال را براساس سیره متشرعه بیان كرده‌اند. وى دلیل اول بر استخاره قرآنى را این‌گونه بیان مى‌كند:
اولاً: سیره متشرعه بر استخاره با قرآن كه از زمان معصوم تا به حال استمرار دارد[48]
لازمه استدلال به سیره متشرعه، این است كه اتصال آن به زمان معصوم ثابت شود، در حالى كه ظاهراً چنین دلیلى غیر از روایات مذكور وجود ندارد و بحث مربوط به روایات نیز از نظر گذشت.
بعضى دیگر نه به عنوان دلیل، بلكه در تأیید استخاره‌هاى قرآنى، حكایات عجیب و غریبى را كه دلالت بر اعجاز قرآن در برطرف كردن تحیر دارد، مطرح مى‌كنند49 و معتقدند كه صحت و اعتبار چنین روشى براى تشخیص خیر و شر بودن عواقب امور، با تجربه اثبات شده است.
روشن است كه عجایب و غرایبى كه درباره این نوع استخاره نقل مى‌شود، به هیچ وجه نمى‌تواند دلیل بر اعتبار آن باشد؛ زیرا
1. این نوع عجایب براى بسیارى از امور غیرمعتبر، مثل فال حافظ و شانس‌ها نیز نقل مى‌شود كه قطعاً اعتبارى ندارند؛
2. بسیارى از این غرایب به راحتى قابل توجیه است و با دقت و فطانت مشخص مى‌شود كه نشان دهنده اعتبار غیبى این نوع از استخاره نیست. از میان هزاران هزار استخاره‌اى كه انجام مى‌شود، طبیعى است كه بسیارى از آنها مطابقت با مقصود طالب استخاره خواهد داشت.
3. بر فرض صدق تعداد محدودى از این وقایع، كه به صورت معتبر از علماى بزرگ نقل مى‌شود، اعتبار تمام افراد این استخاره ثابت نمى‌شود؛ بلكه تنها نشان از اعتبار همان موردى دارد كه با شواهد اطمینان‌آور قرین شده است. به عبارت دیگر، از انطباق یك مورد خاص با حقیقت، كه از برخى شواهد فهمیده مى‌شود، اعتبار كلى استخاره، اعتبار كثرت مراجعه به آن و روش اجراى آن در همه موارد، قابل استنباط نیست. بنابراین لازم است تنها به همان موردى اكتفا كرد كه اطمینان به حقیقت آن وجود دارد و نمى‌توان با استفاده از آن، دلالتى بر موارد دیگر یافت.

نتیجه‌گیرى
با بررسى ادله استخاره قرآنى، روشن شد كه براى این نوع استخاره نمى‌توان دلیل معتبر شرعى اقامه كرد؛ به این معنا كه منسوب كردن نتیجه استخاره به خداوند، توجیه شرعى ندارد و كارى كه مستند به این نوع استخاره باشد، حجیت و قابلیت دفاع در محضر خدا را دارا نیست.
براى رهایى از شك و تردید، توصیه‌هاى فراوانى در روایات معتبر وارد شده است. در بعضى از روایات به نماز استخاره و ذكر و دعا، مخصوصاً در مكان مقدسى مثل مسجد توصیه شده و سپس عمل به موردى موجه شمرده شده كه در ذهن محبوب‌تر و تمایل بیشترى نسبت به آن است. در بعضى روایات دیگر، مثل صحیحه هارون بن خارجه، امام توصیه مى‌كند كه از خدا طلب خیر كند و سپس مشورت كند كه خدا خیر را به زبان هركس از خلق كه بخواهد جارى مى‌كند.
قطعاً انسان پس از تفكر، مشورت و طلب خیر از خدا، به یكى از دو طرف شك تمایل اندكى خواهد یافت و قطعاً عقل او یك طرف را برتر از طرف دیگر احتمال خواهد داد. از عقل و روایات برمى‌آید كه عمل به همین احتمال، بهترین راهى است كه مى‌توان در دوراهى‌ها انتخاب كرد؛ اما اگر انسان با راه‌هایى كه گفته شد به هیچ طرف متمایل نشد، به این معنا كه نزد او هیچ طرف از نظر عقلى و شرعى برترى نیافت، از آنجا كه مجبور به انتخاب یكى از دو راه است، به هر طریقى مثل قرعه مى‌تواند یكى از این دو راه را انتخاب كند. با توجه به روایت یسع قمى و روایات بحار، یكى از راه‌هایى كه ممكن است در چنین حالتى مورد تأیید معصومان باشد، استفاده از قرآن است. در چنین موارد نادرى، به این دلیل كه انتخاب هیچ طرف تفاوتى ندارد، مى‌توان به نیت رجا از این راه استفاده نمود. با این بیان، مشخص مى‌شود كه تعیین یك راه به وسیله قرآن، به هیچ وجه نشان دهنده اعلام الهى نیست، بلكه راهى پیشنهادى براى خروج شخص از تردید و شك است.
امام در مقام بیان راه‌حل در موارد تردید، به نماز، ذكر و مشورت توصیه مى‌كند، در حالى كه اگر استخاره با قرآن اعتبار مى‌داشت، راهى بسیار واضح‌تر و سهل‌الوصول‌تر به مقصود بود. وقتى با گشودن قرآن، شك و تردیدها برطرف مى‌شود و دشوارىِ بلاتكلیفى خاتمه مى‌یابد، چرا در روایات صحیح به آن اشاره‌اى و در كتب روایى اصلى به آن توصیه واضح نشده است تا شیعیان به راحتى از شك‌هاى فكرى رهایى یابند؛ این در حالى است كه اگر چنین توصیه‌هایى از ائمه رسیده بود، روایات بسیارى از اجلاى روات و محدثین نقل مى‌شد؛ در حالى كه كتب معتبر، مملو است از توصیه به طلب خیر از خدا و رضا به آنچه خدا مقدر كرده و رفع دودلى از یكى از راه‌هاى ذكر شده است.
به عبارت دیگر، براساس عقل و روایات، ترجیح ناشى از عقل یا شرع، هرقدر اندك باشد، بر استخاره مقدم است، و استخاره تنها در جایى مى‌تواند كمك كند كه هیچ‌یك از دو طرف تردید، كوچك‌ترین ترجیحى بر طرف دیگر نداشته باشد.
نكته مهم پایانى از روایت یسع قمى این است كه امام خود، متولى استخاره نمى‌شود، بلكه تنها راوى را به انجام آن راهنمایى مى‌كند. با توجه به اینكه هیچ روایت دیگرى نیز وجود ندارد كه وكالت در استخاره را توصیه كرده باشد، عمل بر طبق روایت تهذیب، كه بهترین دستاویز براى این نوع استخاره‌ها است، اقتضا دارد در روش نیز الگو قرار گیرد و خودِ شخص به گشودن مصحف اقدام كند.

پى‌نوشت‌ها

[1] الفیومى، مصباح المنیر، ص98.
[2] ابن‌ادریس، السرائر الحاوى لتحریر الفتاوى، ج1، ص314.
[3] شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج1، ص563.
[4]همان.
[5]همان؛ شیخ طوسى، تهذیب، ج3، ص183.
[6] شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج1، ص562.
[7] همان، ص563.
[8] كلینى، كافى، ج3، ص471.
[9] تعدادى از این روایات را متذكر مى‌شویم: شیخ حر عاملى، وسائل الشیعه، ج8، ص 67 – 68، 76، 78، 80 و 83.
[10] شهید اول، الذكرى، ص253.
[11] شیخ طوسى، التهذیب، ج3، ص310. این روایت در مستدرك با كمى تفاوت آمده است (محدث نورى، مستدرك الوسائل، ج6، ص 258).
[12] فتح الابواب، ص156.
[13] همان، ص279.
[14] همان.
[15] همان.
[16] سید بن طاووس عبارت «رضوان الله تعالى علیه» را درباره او گفته است، اما در تراجم نامى از او نیافتیم.
[17] فتح الابواب، ص278.
[18] علامه مجلسى، بحار الانوار، ج88، ص242.
[19] بیان: لعله ع لما كان علم أن الشهید من أولاده فى الجهاد اسمه زید و الآیتان دلتا على أنه یقاتل و یستشهد فسماه زیدا و فیه أیضا إیماء بجواز استعلام الأحوال من القرآن.
[20] علامه مجلسى، بحارالانوار، ج88، ص244.
[21] همان.
[22] همان، ص245.
[23] محدث نورى، مستدرك الوسائل، ج6، ص262.
[24] ابن‌منظور، لسان العرب، ج11، ص513.
[25] كاشف الغطاء، كشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء، ج3، ص460.
[26] كلینى، كافى، ج2، ص630.
[27] فیض كاشانى، الوافى، ج9، ص1417.
[28] علامه مجلسى، بحارالانوار، ج88، ص244.
[29] همو، مرآة العقول فى شرح اخبار آل الرسول، ج12، ص518.
[30] همان، ص172.
[31] علامه مجلسى، ملاذ الاخیار فى فهم تهذیب الاخبار، ج5، ص592.
[32] شیخ حر عاملى، وسائل الشیعه، ج27، ص102.
[33] سید ابوالقاسم خوئى، معجم رجال الحدیث، ج1، ص71.
[34] احمد بن على نجاشى، رجال نجاشى، ص416.
[35] ابن‌الغضائرى، رجال لابن الغضائرى، ج1، ص87.
[36] سید ابوالقاسم خوئى، معجم رجال الحدیث، ج18، ص294-293.
[37] همان، ص304-295.
[38] احمد بن على نجاشى، رجال نجاشى، ص372.
[39] سید ابوالقاسم خوئى، معجم رجال الحدیث، ج15، ص157.
[40] علامه مجلسى، بحارالانوار، ج88، ص244.
[41] همو، ملاذ الاخیار فى فهم تهذیب الاخبار، ج5، ص592.
[42] برخى از این روایات، به استخاره به نماز و ذكر «استخیر الله» گفتن، و سپس انجام آنچه انسان به آن تمایل بیشتر دارد، توصیه مى‌كنند.
افزون بر این، روایات دیگرى نیز در بحار با عنوان (الاستخارة بالدعاء فقط من غیر استعمال عمل یظهر به الخیر او استشارة احد ثم العمل بما یقع فى قلبه او انتظار ما یرى علیه من الله عزوجل)، نقل شده است.
برخى دیگر، به نماز خواندن و ذكر استخاره گفتن، سپس مشورت با كسى و عمل به گفته او توصیه مى‌كنند و این‌گونه تعلیل مى‌آورند كه خدا خیر را در زبان او جارى مى‌كند.
[43] در بحث دقیق اصولى، دو نكته قابل بررسى است:
الف) به آسانى نمى‌توان از روایات مورد بحث اطلاق‌گیرى كرد؛ به همین دلیل در موارد اطلاق نمى‌توان به طور قاطع حكم به تعارض نمود، اما از آنجا كه این مقاله به دنبال ارائه حكم فقهى نیست، بلكه هدف آن سنجش اعتبار استخاره قرآنى است، طرح بحث تعارض بى‌محل نیست؛
ب) از آنجا كه تعارض در جایى صورت مى‌گیرد كه هر دو روایت معتبر باشد، باید توجه داشت كه عنوان تعارض در اینجا با چشم‌پوشى از ضعف سند روایات است.
[44] نك: حسن كریمى، قاعدة القرعة، ص81.
[45] شهید اول، ذكرى، ص253.
[46] محقق حلى، المعتبر فى شرح المختصر، ج2، ص376.
[47] ناصر مكارم شیرازى، القواعد الفقهیة، ج1، ص377.
[48] سیدمحمد صدر، ماوراء الفقه، ج3، ص214.
[49] حسن كریمى، قاعدة القرعة، ص81.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *