چکیده:
آمیخته شدن مهدویت با تار و پود زندگی شیعیان و راسخ شدن اعتقاد به مهدی آخرالزمان، معلول اهتمام گسترده امامان معصوم (ع) به مهدویت میباشد. شناخت روایات صحیح مهدویت، ما را در آشنایی با این مفهوم اساسی و محوری یاری میکند. «مفضل بن عمر» از راویانی است که روایات فراوانی را بهویژه در حوزه مهدویت از امام صادق (ع) نقل کرده است. افزون بر اهمیتی که بر بازشناسی راویان مترتب است، شناخت مفضل بن عمر از دو جهت ضروری است: از یکسو به سبب کثرت روایات او و از جانب دیگر طعنهایی که بر او وارد شده است. این ناسازی و فراز و فرودهای آنی، مسیر مطالعه و بررسی شخصیت وی را ناموزون ساخته است. رویکردها و داوریهای ناهمگون از او در کتب رجالی، راقم این سطور را بر آن داشت تا درصدد زدودن غبار ابهام و بسا اتهام از وی باشد.
مقدمه
روایات معصومان (علیهم السلام) در برگیرنده ژرفترین معارف هستی شناسی، از خدا تا انسان، و از دنیا تا معاد است. نکتههای نغز اخلاقی و راهنماییهای عملی و راهبریهای فردی و اجتماعی، همه در دل مضامین و مفاهیم تو در توی احادیث نهفته است. حدیث، مادر علوم اسلامی است و نقش آن در ایجاد علوم اسلامی، انکارناپذیر است و تأثیر آن در بسترسازی و زمینه چینی برای گسترش آنها آشکار و محسوس است.
بحث «مهدویت» و اعتقاد به منجی آخرالزمان، بخش عظیمی از روایات و احادیث معصومان (علیهم السلام) را به خود اختصاص داده است. این احادیث و روایات، با بررسی احوال راویان که همواره یاریگر حجّیت و مقبولیت حدیث است، معتبر شناخته میشوند. حال در بین راویان احادیث شیعه در باب مهدویت، به راویانی بر میخوریم که درباره توصیف رجالی آن ها، بین علمای رجالی اختلافاتی دیده میشود؛ از جمله میتوان به «مفضل بن عمر جعفی» اشاره کرد. عدهای چون نجاشی وی را به اتهاماتی هم چون: فاسدالمذهب و مضطرب الروایه بودن به شدّت تضعیف کردهاند. از سویی دیگر، بزرگانی همانند شیخ مفید (رحمه الله علیه) وی را از فقها و صالحان برمی شمارند. طبیعی است روشن شدن وثاقت یا عدم وثاقت «مفضل بن عمر» ما را در اعتبار احادیث مهدوی که وی راوی آنها است، یاری میرساند.
طبق این بحث، بررسی احوال راویان احادیث مهدوی ضروری است؛ زیرا از طرفی برای شناخت حقیقت وجودی حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و جهات مختلف زندگی آن حضرت مراجعه به احادیث ضروری است و از طرف دیگر بر این باوریم که عقیده به مهدی آخرالزمان در ذهن و قلب مردم رسوخ و نفوذ کرده بود و از همان صدر اسلام در انتظار ظهورش بودند؛ به طوری که این انتظار در ایام هرج و مرج و بحرانها و حوادث ناگوار تاریخی، شدّت مییافت و در هر آن در انتظار مصداقش بودند. طبیعی است که وضاعان و مدلسین حدیث از این قضیه سوء استفاده کرده و با کمک حاکمان ظالم، به وضع حدیث و تغییر متن آن بپردازند. همین امر، ضرورت توجه به علم رجال در قوت صدور روایات مهدوی را غیر قابل انکار میکند.
آن چه راقم این سطور را به تحقیق در این موضوع واداشت، این بود که چگونه میتوان در باب مهدویت که خود یکی از مباحث پیچیده دینی است و از صدر اسلام مورد توجه مسلمانان بوده و عدهای را به تکاپو واداشته است، به هر روایتی اعتماد کرد؟ اطمینان به صدور روایت بر جویندگان هدایت در مبحث مهدویت لازم است و اعتماد بر صدور روایت از معصوم (علیه السلام) ممکن نیست، مگر با تحلیل سند روایت و تبیین حالات روات؛ با كمال تأسف پژوهش و ژرفكاری در پیشینه راویان احادیث مهدویت با كمك دانش رجال ـ چنانكه باید ـ به جدّ گرفته نمیشود. بررسی شخصیّت مفضل بن عمر از دو سو حائز اهمیّت است؛ از یك سو از راویان احادیث مهدوی است و اهمیت این بحث از بازگفت بینیاز است واز سویی دیگر مفضّل بن عمر از معدود راویانی است كه چهرهای متناقض در كتب رجالی دارد و هنوز اختلاف است كه آیا او دردشناس و درمان اندیش بوده و یا خدای ناكرده دچار لغزش شده و احتمالاً راه صواب را نپیموده است، این مهم مجال تحقیق در این امر را فراخ میسازد.
آشنایی با راوی
مفضل بن عمر راخیلیها با روایت «التوحید» میشناسند. داستان از این قرار است که مفضل بن عمر در مسجد مدینه نشسته بود که ابن ابی العوجاء و یکی از یارانش منکر نبوت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) شده و سپس پا را فراتر نهاده و گفتند: «کائنات به اقتضای طبیعت به وجود آمدهاند». مفضل که به شدّت غضبناک شده بود، به محضر امام صادق (علیه السلام) شرفیاب شد و گفته آنان را بازگو کرد. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «فردا صبح نزد من بیا تا آثار صنع و قدرت حق را در خلقت عالم و سایر موجودات، از انسان و حیوان و نبات، برای تو توضیح دهم تا قلبت آرام گیرد.»[1]
کنیه مفضل، «ابوعبدالله» است. در برخی از اسناد و روایات، با نام «مفضل جعفی» هم آمده است. در کتب حدیثی 160 روایت از او نقل شده است.[2] بیشتر روایات او از امام صادق (علیه السلام) است. وی مدتی از دوران امامت امام کاظم (علیه السلام) رانیز درک کرد و در عصر آن جناب، رحلت نمود. بنا به نقل کشّی، از عیسیبن سلیمان، وی هنگام بیماری مفضل، به حضور امام کاظم (علیه السلام) شرفیاب شده و خبر بیماری او را به حضرت ابلاغ نموده و طلب دعا میکند. آن جناب در پاسخ میفرمایند: «خداوند مفضل را رحمت کند! او از محنت و رنج این دنیا راحت شد». هنگامی که از نزد امام بیرون آمد، به اصحاب حاضر در آن جا گفت: «مفضل رحلت کرده است»؛ سپس به سمت کوفه رفته و پس از ورود به آن جا، خبر رحلت مفضل را در همان روزی که حضرت خبر رحلتش را داد، شنید.[3]
نجاشی کتابهای مفضل بن عمر را این گونه نام میبرد: «کتاب الایمان و الاسلام»، «کتاب یوم و لیلة»، «کتاب الفکر المعروف بتوحید المفضل»، «کتاب علل الشرایع»، «وصیة المفضل»، «کتاب فی بدء الخلق و الحثّ علی الاعتبار».[4]
مفضل بن عمر از راویانی چون: ابو ایوب العطار، اسماعیل بن ابی فدیک، ثابت الثمالی، جابربن یزید الجعفی، یونس بن ظبیان و خیبری روایت نقل کرده است.[5] مهمترین راویانی که از او روایت نقل کردهاند، عبارتند از: محمد بن سنان، ابن ابی عمیر، عثمان بن عیسی، بشر بن جعفر، عبدالرحمان بن کثیر، ابن سنان، معلی بن خنیس، ورزعه و….[6]
دیدگاه علمای رجال درباره «مفضل بن عمر» بسیار متفاوت و حتی متناقض است. بعضی همچون ابن غضایری[7]، ابن داود[8]، نجاشی[9] و علامه حلی[10] او را ضعیف میدانند، و حتی او را «فاسد المذهب»، «مضطرب الروایة»، «مرتفع القول»، «خطابی» و… مینامند. عدهای دیگر درباره وثاقت و یا ضعف مفضل بن عمر هیچ قضاوتی نکردهاند که میتوان به برقی اشاره کرد. او مفضل بن عمر را از اصحاب امام صادق (علیه السلام) میداند و به وثاقت یا ضعف او اشاره نمیکند. شیخ طوسی (رحمه الله علیه) نیز در الفهرست[11] فقط وصیت و کتاب او را نقل میکند و در کتاب رجال او را یکبار از اصحاب امام صادق[12] (علیه السلام) و بار دیگر از اصحاب امام کاظم (علیه السلام) میداند [13]، بدون آن که متعرض وثاقت یا ضعف او بشود. مرحوم کشّی (رحمه الله علیه) نیز به طور گسترده روایاتی که در مدح او وارد شده و هم روایاتی که در ذم او میباشد رانقل میکند و نتیجه گیری را برعهده خواننده میگذارد.[14] بین علمای رجال متأخّر کوشش فراوان شده است تا با جمع آوری قراین و شواهد و نقل روایاتی که در مدح مفضل بن عمر است، او را از اتهاماتی هم چون غلو، خطابی مذهب بودن و اضطراب روایت و… مبرّا کنند. از جمله این کوششها میتوان به ابوعلی محمدبن اسماعیل مازندرانی در کتاب منتهی المقال [15]، ملاعلی علیاری تبریزی در بهجة الآمال فی شرح زبدة المقال[16]، مرحوم مامقانی در تنقیح المقال[17]، علامه تستری در قاموس الرجال[18]، شیخ علی نمازی شاهرودی در مستدرکات علم رجال الحدیث[19] و مرحوم خویی (رحمه الله علیه) در معجم رجال الحدیث[20] اشاره کرد. مرحوم محدث نوری (رحمه الله علیه) نیز در خاتمه مستدرک الوسایل در بحث «مشیخه من لا یحضره الفقیه» قرائن و شواهدی را در وثاقت مفضل بن عمر نقل میکند.
در این نوشتار، کلام نجاشی به سبب اهمیتش نقد و بررسی میشود و سپس شواهد و قراین وثاقت «مفضل» نقل میگردد.
دلایل ضعف مفضل بن عمر و نقد آنها
کلام نجاشی (رحمه الله علیه) درباره مفضل بن عمر:
کلام مرحوم نجاشی از آن رو مهم است که بسیاری از رجالیان بعد او[21]، ملاک تضعیف مفضل بن عمر را قضاوت او میدانند. نجاشی (رحمه الله علیه) درباره او میگوید: «ابوعبدالله وقیل ابومحمد، الجعفی، فاسد المذهب، کوفی، مضطرب الروایه، لا یعبأبه، و قیل انه کان خطابیاً و قد ذکرت له مصنفات لایعول علیها».[22]
نسبت «فاسد المذهب» و «مضطرب الروایه»
نجاشی در توضیح مفضل بن عمر جعفی او را فاسد المذهب میداند. مرحوم آیتالله خویی (رحمه الله علیه) در معجم رجال الحدیث[23] کلام نجاشی (رحمه الله علیه) در فاسد المذهب خواندن مفضل بن عمر جعفی را با کلام شیخ مفید (رحمه الله علیه) معارض میداند؛ زیرا مرحوم شیخ مفید (رحمه الله علیه) مفضل بن عمر را از فقیهان صالح و از خواص امام صادق (علیه السلام) میداند. مرحوم آیتالله خویی (رحمه الله علیه) سپس درباره این تعارض، به قضاوت مینشیند و میگوید:
در تعارض کلام نجاشی (رحمه الله علیه) و شیخ مفید (رحمه الله علیه) باید سخن شیخ مفید (رحمه الله علیه) را مقدم دانست؛ زیرا روایاتی که از معصومان[24] (علیهم السلام) در مدح مفضل بن عمر جعفی آمده، شاهدی بر صحت کلام شیخ مفید (رحمه الله علیه) است. شاید هم علت «فاسد المذهب» خواندن مفضل بن عمر توسط نجاشی (رحمه الله علیه) به سبب نسبت غلوی است که به او داده اند؛ اما باز این مطلب رد میشود.
قبل از هر چیز در تعریف غلو باید گفت: «غلو» بر وزن فعول، مصدر «غلی یغلو» و به معنای افراط، ارتفاع، بالا رفتن و تجاوز از حد و حدود هر چیز میباشد؛ لذا وقتی قیمت چیزی از حد معمول خود بالاتر میرود، به آن غال (به معنای گران) میگویند؛ چنان که درباره مایعات هرگاه به جوش آیند و در حد خود نگنجد، میگویند: غلیان کرده است.[25] غلو در اصطلاح علمای رجال، دو استعمال دارد: یکی غلو در ذات؛ یعنی قول به الوهیت امامان (علیهم السلام) یا حلول روح خداوندی در آنها و دیگر غلو در صفات؛ مانند انتساب بسیاری از معجزات و کرامات به امامان (علیهم السلام).
از بررسی موارد غلو و نسبت آن به راویان به این نتیجه میرسیم که غلو در این کتب، به یک معنا به کار نرفته است؛ بلکه گاهی درباره شخصی به کار میرود که مسلماً از فرق و گروههای غلات بوده و در بعضی موارد هم درباره شخصی به کار میرود که درباره صفات امامان (علیهم السلام) یا معجزات آنها اعتقادات خاصی داشته است. علما و بزرگان قم همانند شیخ مفید (رحمه الله علیه) بسیاری از صفات عالی و کرامات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) را منکر شدند و معتقدان به آن صفات و کرامات را به غلو متهم کردند.[26] نقطه اوج این اختلاف، در مسأله سهو النبی (صلی الله علیه و آله) بود که قمیها معتقد بودند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) عصمت از سهو ندارد. آنان اولین درجه غلو را آن میدانند که شخص، به رخ ندادن سهو برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) معتقد باشد. از طرف دیگر علمای شیعی بغداد همانند شیخ مفید (رحمه الله علیه) به عدم جواز سهو برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) معتقد بودند و نیز صفات و فضایل دیگری برای ائمه اطهار (علیهم السلام) نقل میکردند. این گروه، علامت غلو را نفی حدوث از ائمه اطهار (علیهم السلام) و حکم به الوهیت و قدیم بودن آنها میدانستند. با توجه به مطالب گفته شده، به این نتیجه میرسیم که نسبت غلو به مفضل بن عمر اگر هم صحیح باشد، صرفاً غلو در صفات است و چنین غلوی، همانند غلو در ذات موجب تکفیر نمیشود. مرحوم مامقانی (رحمه الله علیه) بر این باور است كه اتّهامِ غلوّ قدماء مورد اعتماد نمیباشد زیرا كه اعتقاد به پائینترین درجات فضایل اهل بیت (علیهم السلام) نیز نزد آنان غلوّ است.[27] و حتّی آنان بعضی از اموری که ما هم اکنون از ضروریات مذهب تشیع میدانیم را غلو میدانند.[28] مرحوم مامقانی (رحمه الله علیه) برای شاهد، مطلبی میآورد و آن این که مرحوم صدوق (رحمه الله علیه) نفی سهو را که هم اکنون از ضروریات مذهب تشیع است، غلو میدانسته است. ایشان در ادامه میگوید: «نه من و نه دیگر محققین با جست و جوی در بحار الانوار، به یک حدیث که از مفضل بن عمر نقل شده و دال بر غلو باشد، برنخوردیم.»[29]
قابل ذکر است که مجموعه اصطلاحات مربوط به ضعف مذهب در رجال نجاشی عبارتند از: «ضعیف فی مذهبه»، «غال»، «غال المذهب»، «طعن علیه بالغلو»، «رمی بالغلو»، «فاسد المذهب»، «فاسد الاعتقاد»، «فی مذهبه ارتفاع»، «مرتفع القول»، «لم یکن بذلک فی المذهب» و «مضطرب المذهب» که در مجموع، درباره 38 نفر ذکر شده است که البته همه آنها ضعیف نمیباشند.[30] نجاشی عبدالله جبلة[31] و علی بن حسن بن محمد طائی[32] را از سرشناسان واقفی میداند، ولی به وثاقت زیاد این دو اذعان دارد. جای دیگر، علی بن حسن بن علی فضال[33] فطحی مذهب، عبادة بن زیاد الأسدی[34] زیدی مذهب و یحیی بن سعید قطان[35] عامی مذهب را ثقه میداند. برخی از عواملی که از دیدگاه نجاشی در وثاقت شخص خللی وارد نمیکند، عبارتند از:
1. پیرو مذاهبی چون اهل سنت، فطحیه، واقفیه، زیدیه و… بودن؛
2. اضطراب در مذهب ؛[36]
3. اعتقاد به جبرو تشبیه ؛[37]
4. اضطراب در حدیث.[38]
با توجه به مطالب گفته شده، باید گفت «مضطرب الروایه» بودن به هیچ وجه دال بر عدم وثاقت یک راوی نمیباشد. مضطرب الروایه بودن، با وجود آن که عیب به حساب میآمده است؛ ولی مانع از وثاقت ذاتی (فی نفسه) شخص نمیباشد. مرحوم خویی (رحمه الله علیه) تصریح میکند که اگر نسبت مضطرب الروایه بودن مفضل صحیح هم باشد، کاشف از عدم وثاقت او نمیباشد. همانگونه که نجاشی معلی بن محمد بصری را مضطرب الحدیث میداند؛ ولی مرحوم خویی (رحمه الله علیه) با توجه به قرائن و شواهد، او را ثقه میخواند.[39]
نسبت خطابی بودن مفضل بن عمر
اولین بار ابن غضائری در کتاب الضعفاء این نسبت را به مفضل بن عمر میدهد.[40] و نجاشی (رحمه الله علیه) درباره او میگوید: «گفته شده او خطابی است». قبل از نقد و بررسی کلام نجاشی (رحمه الله علیه) درباره فرقه «خطابی» توضیح مختصری میدهیم. این فرقه، منسوب به شخصی به نام «محمد بن مقلاص اسدی کوفی» معروف به ابو خطاب است.[41] او در ابتدا از اصحاب امام صادق (علیه السلام) به شمار میرفت؛ اما پس از چندی منحرف شد. ابوالخطاب، مهمترین و گزافه گوترین فرقه غالیه را تشکیل داد؛ به گونهای که همه فرقههای غلات قبل و بعد از خود را تحت الشعاع قرار داد و بسیاری از غلات پس از او، عقاید خود را از او اقتباس کردند. یکی از بدترین کارهایی که ابوالخطاب به پیروی از مغیرة بن سعید انجام میداد، این بود که احادیثی با سند جعل میکرد و آن را در کتب اصحاب امامان و به نام امامان اطهار (علیهم السلام) جای میداد.[42] امام صادق (علیه السلام) میفرماید: «خدا ابوالخطاب را لعنت کند که باعث ترس من در حال قیام و قعود و خواب شد. خدایا! آتش آهن را به او بچشان.»[43]
عقایدی که به ابوالخطاب نسبت دادهاند، بدین گونه است که:
1. آنان، صورت اصلی امام جعفر صادق (علیه السلام) را در آن عالم، خدا میدانستند.
2. آنان، ابوالخطاب را پیامبر میدانستند و معتقد بودند که ابوالخطاب بعد از مرگ، از ملائکه شد.
3. در بعد احکام، آنها به کلی اباحی مذهب و بی بند و بار بودند و همه محرمات از قبیل زنا، لواط، دزدی، شراب خواری رامجاز میدانستند و اصولاً شهوات را نور میدانستند. از بررسی تاریخ ظهور این فرقه و اعمال و عقاید آنها میتوان چنین تحلیل کرد که ظهور آنان در اوایل حکومت بنی عباس و به خصوص اوایل حکومت منصور بود که از هر سو، قیامها و نهضتهایی بر ضد او صورت میگرفت و هنوز کاملاً بر اوضاع مسلط نشده بود. ابوالخطاب، در این هنگام با مطرح کردن نام امامان اطهار (علیهم السلام) و غلو درباره آنان و ادعای وصایت و نبوت خود، سعی در جلب نیرو برای قیام کرد و با رواج بی بندوباری و فساد و اباحه و مجاز شمردن شهوات، توانست عده زیادی از فاسدان آن زمان کوفه را پیرامون خود جمع کند. سرانجام، او و هفتاد تن از پیروانش در سال 138 قمری در مسجد کوفه قتل عام شدند.[44] با توجه به مطالب گفته شده، قضاوت در خطابی بودن مفضل بن عمر راحت تر میشود. مرحوم آیتالله خویی (رحمه الله علیه) با توجه به روایاتی که در مدح و فضیلت او صادر شده است، میگوید که نسبت تفویض و خطابیه به مفضل بن عمر ثابت نشده است.[45]
ایشان بر این باور است که اولاً: نسبت خطابی بودن مفضل برای اولین بار توسط ابن غضائری و در کتاب الضعفاء مطرح شده که در انتساب این کتاب به مؤلفش، اختلاف است. ثانیاً: کلام مرحوم کشی (رحمه الله علیه) که قائل است مفضل بن عمر در انتهای عمر، خطابی شده است هم شاهدی ندارد. ثالثاً: خود مرحوم نجاشی (رحمه الله علیه) در نسبت خطابی بودن مفضل بن عمر تردید دارد؛ زیرا میگوید: «قیل انه کان خطابیاً»؛ گفته شده است که او خطابی بوده است. عبارت «قیل» دال بر عدم رضایت نجاشی به این مطلب است. مرحوم مامقانی (رحمه الله علیه) به دو دلیل خطابی بودن مفضل بن عمر را نمی پذیرد: اول به آن دلیل که اخباری در حد استفاضه در تأیید مفضل بن عمر صادر شده است و این اخبار مستفیض، این کلام را رد می کند. دوم آن که مقام و منزلت و فضل مفضل بن عمر او را از تبعیت شخصی همچون ابی خطاب منع میکند.[46] خلاصه آن که خطابی بودن مفضل بن عمر ثابت نشده است. شایان ذکر است که صاحب کتاب الامام الصادق و المذاهب الاربعة بر این باور است که علت انتساب بعضی از عقاید ناصواب به او، به دلیل تشابه اسمی او با مفضل بن عمر صیرفی است که خطابی بوده است.
روایاتی که در مذمت «مفضل بن عمر» صادر شده
از روایاتی که در مذمت و نکوهش مفضل بن عمر نقل شده است به دو روایت برمی خوریم که از حیث سند ایرادی ندارد و صحیح السند است. بقیه روایات به غیر از این دو روایت، همگی از حیث سند مخدوش هستند. ابتدا این دو روایت که از حیث سند صحیح هستند را آورده و به نقد و بررسی آنها میپردازیم:
1. حدثنی حمدویه بن نصیر قال: حدثنا یعقوب بن یزید، عن ابن ابی عمیر، عن هشام بن الحکم و حماد بن عثمان، عن اسماعیل بن جابر قال: قال ابوعبدالله ائت المفضل و قل له: یاکافر یا مشرک ماترید الی ابنی ترید ان تقتله؟
2. حدثنی حمدویه، و ابراهیم، ابنا نصیر قالا: حدثنا محمد بن عیسی، عن علی بن الحکم، عن المفضل بن عمر انه کان یشیر انکما لمن المرسلین.[47]
جواب به این دو روایت
1. این دو روایت با روایات مستفیضی که بر وثاقت مفضل بن عمر دلالت دارد، در تعارض است.
2. در روایت اول، امام صادق (علیه السلام) مفضل بن عمر را کافر و مشرک میداند؛ در حالی که ما روایاتی را از امام کاظم و امام رضا (علیهم السلام) داریم که به مدح مفضل بن عمر پرداختهاند و آثار اسلام را بر او حمل کرده اند؛ در حالی که در مذهب تشیع، توبه مرتد فطری قبول نیست.
3. این دو روایت صحیح السند، همانند روایاتی است که در طعن، لعن و تکفیر زرارة، محمد بن مسلم و بریدبن معاویه وارد شده است؛ یعنی خلاف ظاهر این روایات، اراده شده است و چنین روایاتی برای حفظ خون این عده بوده و از روی تقیه صادر شده است.
4. آنچه صدور این روایات از روی تقیه را قوت میبخشد، آن است که روایات ذم مفضل بن عمر فقط از یک معصوم (علیه السلام) یعنی امام صادق (علیه السلام) صادر شده است؛ ولی روایات مدح او، از سه معصوم یعنی امام صادق و امام کاظم و امام رضا (علیهم السلام) نقل شده است.[48]
بقیه روایاتی که در مذمت مفضل بن عمر صادر شده، همگی از حیث سند، مخدوش است و دیگر نوبت به بحث دلالی آن نمیرسد. بر فرض صدور تمام روایات ذم از امام معصوم میتوانیم به این نتیجه برسیم که روایات ذم برای نفی ظاهری انتساب مفضل بن عمر به تشیع صادر شده است؛ همان گونه که امام صادق (علیه السلام) درباره زرارة تعبیر «سوراخ کردن کشتی برای صرف نظر کردن سلطان از آن» را به کار بردهاند.[49] در این گونه روایات، بیشتر روایات مدح، از روایات ذم متأخر است که خود نشانهای بر صدور تقیهای روایات ذم برای مصالحی مهم همچون حفظ جان اصحاب خاص میباشد.[50] کما این که امام صادق (علیه السلام) در حدیثی میفرمایند: «هلک المتریسون (المستریبون) فی ادیانهم منهم زراره و برید و محمد بن مسلم و اسماعیل»؛ شکاکان در دین همچون زراره، برید بن معاویه، محمد بن مسلم و اسماعیل به هلاکت افتادند.[51] با بررسی اجمالی شرح حال راویان، ما به بزرگوارانی برخورد میکنیم که در مورد آنان روایات مدح و روایات ذم هر دو وارد شده است که عبارتند از: اسماعیل بن جابر جعفی، برید بن معاویه عجلی، زرارة بن اعین، صفوان بن یحیی، محمد بن سنان ابو جعفر زاهری، محمد بن مسلم بن ریاح، یونس بن عبدالرحمان.[52]
مرحوم مامقانی (رحمه الله علیه) و مرحوم آیتالله خویی (رحمه الله علیه) هر دو به این مطلب تأکید دارند که روایات ذم مفضل بن عمر همگی از یک معصوم یعنی امام صادق (علیه السلام) صادر شده است. در توضیح این مطلب باید گفت که در دوره 34 ساله امامت امام صادق (علیه السلام) (114- 148 ق) ما با بیشترین روایات تقیه مواجه میشویم. زیرا از 53 روایت از 106 روایت مربوطه به تقیه (البته با حذف بعضی از مکررات) ـ که در کتاب بحار الانوار جمع آوری شده ـ از امام صادق نقل شده است؛ یعنی حدود پنجاه درصد روایات تقیه از وجود مبارک امام صادق (علیه السلام) صادر شده است و البته فراموش نشود که این رقم غیر از احادیث مربوط به تقیه است که از امام صادق (علیه السلام) از قول امامان پیش از خود نقل شده است.
همچنین با بررسی 44 حدیث مربوط به کتمان سر در این کتاب، تعداد 27 روایت یعنی بیش از شصت درصد آن از زبان آن امام (علیه السلام) نقل شده است.[53] علت فراوانی روایات تقیهای را تنها در بعد سیاسی میتوان معلول فشارهای سهمگین حکومتهای مرکزی در دوران حکومت هشام بن عبدالملک (105-125 ق) و حکومت منصور دانست. هردوی اینان خلیفهای مقتدر بودند که بر اوضاع مملکت اسلامی مسلط بودند و فعالیتهای امام را به شدّت کنترل میکردند. وصیت امام صادق (علیه السلام) بهترین گواه بر فشارهای سیاسی دوران در زمان حیات ایشان است. منصور که درصدد از بین بردن وصی امام بود، نامهای با همین مضمون به فرماندار مدینه نوشت. وقتی فرماندار در پی اجرای حکم رفت، مشاهده کرد که امام (علیه السلام) افرادی همچون منصور، فرماندار مدینه، موسی بن جعفر (علیه السلام)، حمیده همسر خویش و عبدالله پسر دیگر خویش را اوصیای خود معرفی کرده است.[54]
قرائن وثاقت مفضل بن عمر
1. روایاتی که در مدح مفضل بن عمر صادر شده است
پس از نقد و بررسی دلایل تضعیف مفضل بن عمر و رد آن ها، نوبت به ذکر دلایل توثیق او میرسد. اولین دلیل ما برای توثیق مفضل بن عمر، روایات بسیاری است که در مدح و فضیلت او صادر شده. اگر چه سند چند روایت از این روایات بسیار، شامل افراد ضعیف یا بعضاً مجهول است، ولی این مطلب، استدلال ما را ضعیف نمیکند؛ زیرا وثوق حاصل از این اخبار، ضعف سندی بعضی از روایات را جبران میکند. مرحوم مامقانی (رحمه الله علیه) میگوید:
اگرچه كه سند بعضی از اخبار مادحة مفضل بن عمر ضعیف است ولی این ضعف با تواتر معنوی این روایات جبران میشود. بررسی سند یك روایت برای اطمینان به صدور خبر است و اطمینان حاصل از استفاضه یا به بیانی بهتر تواتر معنوی آن قویتر از اطمینان حاصل از خبر واحد صحیح است.[55]
طبیعی است که تواتر معنوی این اخبار، ما را از بررسی سندی بی نیاز میکند؛ برای نمونه، تعدادی از روایاتی را که در مدح او است، نقل میکنیم:
محمد بن مسعود قال: حدثنی عبدالله بن خلف قال: حدثنا علی بن حسان الواسطی قال: حدثنی موسی بن بکیر قال: سمعت ابا الحسن یقول لما اتاه موت المفضل بن عمر قال: رحمه الله کان الوالد بعد الوالد اما انه قداستراح.[56]
امام (علیه السلام) میفرماید که او با مرگ، راحت شد. طبیعی است که انسان دروغ گو و فاسد، با مرگ راحت نمیشود. امام (علیه السلام) همچنین درباره مفضل بن عمر میفرماید: «الوالد بعد الوالد»؛ یعنی مفضل بن عمر، پدری پس از پدر من است.
حدثنی ابراهیم بن محمد قال: حدثنی سعد بن عبدالله القمی قال: حدثنا احمد بن محمد بن عیسی، عن ابن ابی عمیر، عن الحسین بن احمد، عن اسد بن ابی العلاء عن هشام بن احمد قال: دخلت علی ابی عبدالله (علیه السلام) و انا ارید ان اسأله عن المفضل بن عمر، وهو فی ضیعة له فی یوم شدید الحر، و العرق یسیل علی صدره، فابتدأنی فقال: نعم و الله الذی لا اله الاّ هو، المفضل بن عمر الجعفی، حتی احصیت نیفاً و ثلاثین مرّة یقولها و یکررها قال: انما هو والد بعد الوالد.[57]
حدثنی حمدویه بن نصیر قال: حدثنی محمد بن عیسی، عن محمد بن عمر بن سعید الزیات، عن محمد بن حریز قال: حدثنی بعض اصحابنا من کان عند ابی الحسن الثانی (علیه السلام) جالساً فلما نهضوا قال لهم: القوا ابا جعفر (علیه السلام) فسلموا علیه و احدثوا به عهداً، فلمّا نهض القوم التفت الیَّ و قال: یرحم الله المفضل انه کان لیکتفی بدون هذا.[58]
قابل ذکر است که امام (علیه السلام) برای او در مقام بزرگی و فضلش رحمت الهی درخواست میکند.
حدثنی نصربن الصباح قال: حدثنی اسحاق بن محمد البصری قال: حدثنی الحسن بن علی بن یقطین، عن عیسی بن سلیمان، عن ابی ابراهیم (علیه السلام) قال: رحم الله المفضل قداستراح. قال: فخرجت الی اصحابنا فقلت لهم قد و الله مات المفضل. قال: ثم دخلتُ الکوفة و اذا هو قدماتَ قبل ذلک بثلاثة ایام.[59]
در این روایت نیز امام معصوم (علیه السلام) برای او رحمت الهی درخواست میکند.
فروی محمد بن سنان قال: دخلت علی ابی الحسن (علیه السلام) قبل ان یحمل الی العراق بسنته، و علی ابنه (علیه السلام) بین یَدَیه فقال لی: یا محمد فقلت لبیک قال: انه سیکون فی هذه السنة حرکة (الی ان قال): یا محمد ان مفضل کان انسی و مستراحی.[60]
در این روایت امام معصوم (علیه السلام) مفضل بن عمر را جایگاه انس و استراحت خود برمی شمارد.
وروی عن محمد بن یحیی، عن علی بن الحکم، عن یونس بن یعقوب قال: امرنی ابو عبدالله (علیه السلام) ان اتی المفضل و اعزیه باسماعیل و قال: اقرأ المفضل السلام و قل له: انا قد اصبنا باسماعیل فَصَبرنا فاصبر کما صبرنا انا اردنا أَمراً، و اراد الله عزّوجلّ امراً فسلمنا لأِمرالله.
مرحوم آیتالله خویی (رحمه الله علیه) بعد از ذکر این خبر میفرماید: «این روایت، صحیح السند است و شدّت علاقه امام صادق (علیه السلام) را به او میرساند.»[61]؛ زیرا امام صادق (علیه السلام) درگذشت اسماعیل را به مفضل بن عمر تسلیت میگوید و از او میخواهد که در این مصیبت، صبر پیشه کند.
2. توثیق شیخ مفید (رحمه الله علیه)
دومین دلیل ما بروثاقت مفضل بن عمر، توثیق صریح مرحوم شیخ مفید (رحمه الله علیه) در کتاب ارشاد است. وی، مفضل بن عمر را از خواص امام صادق (علیه السلام) میشمارد. عبارت شیخ مفید (رحمه الله علیه) چنین است: «فمن روی صریح النّص بالامامة من ابی عبدالله الصادق (علیه السلام) علی ابنه ابی الحسن موسی (علیه السلام) من شیخ اصحاب ابی عبدالله و خاصته و بطانته وثقاته الفقهاء الصالحین رضوان الله علیهم المفضل بن عمر الجعفی و معاذبن کثیر و عبدالرحمان بن الحجاج و…».[62]
3. توثیق شیخ طوسی (رحمه الله علیه)
مرحوم شیخ طوسی (رحمه الله علیه) در کتاب الغیبة مفضل بن عمر را از سفرای ممدوح ذکر میکند. عبارت شیخ طوسی (رحمه الله علیه) از این قرار است: «فی ذکر طرف من اخبار السفراء الذین کانوا فی حال الغیبة، و قبل ذکر من کان سفیراً حال الغیبة نذکر طرفاً من اخبار مَن کان یَخْتصّ بکل امام، و یتولّی لَه الأمر علی وَجه الایجاز، و نذکر من کان ممدوحاً منهم حسن الطریقة و من کان مذموماً سییء المذهب لیعرف الحال من ذلک… و منهم (ای من المحمودین) المفضل بن عمر.»[63]
4. مفضل بن عمر، باب امام صادق (علیه السلام)
برخی کتب تراجم، مناقب و تاریخ اهل بیت (علیهم السلام) افرادی را بابهای امامان اطهار (علیهم السلام) ذکر کردهاند. شاید بتوان منشأ این کار را در احادیث زیر یافت:
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) درباره امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرماید: «علی بن ابی طالب خلیفة الله و خلیفتی و حجة الله و حجّتی و باب الله و بابی».[64]
در زیارت جامعه کبیره نیز میخوانیم که اهل بیت (علیهم السلام) «ابواب الایمان» هستند. همچنین در حدیثی دیگر، امیرالمؤمنین (علیه السلام) سلمان را «باب الله» نام نهاد.[65] به پیروی این کار، برخی از علما برای نزدیکترین یار و همراه هر معصوم (علیه السلام) لقب «باب» را نام نهادند. به عبارت دیگر، باب، عبارت است از «خاص الخواص اصحاب امام (علیه السلام)» که از اسرار و علوم خاص امام زمان خویش در قلمرو مسایل سیاسی، اجتماعی، معرفتی آگاهی داشته باشد.[66] ابن ابی الثلج محمد بن احمد الکاتب البغدادی و هم چنین شیخ طریحی[67] و مرحوم مامقانی (رحمه الله علیه) در تنقیح المقال،[68] مفضل بن عمر را باب امام صادق (علیه السلام) میشمارند. کفعمی نیز او را باب امام صادق (علیه السلام) میداند.[69] اما ابن شهر آشوب در کتاب مناقب آل ابی طالب او را باب امام کاظم (علیه السلام) میداند.[70]
5. توحید مفضل
پنجمین وجه از وجوه توثیقات مفضل بن عمر کتاب توحید است. کتابی در بیان صنع خدا و توحید الهی که امام صادق (علیه السلام) برای مفضل بن عمر املا کرد و جملههای آن، با عبارت «فکِّر یا مفضل» آغاز میشود. این کتاب، نشان از اعتماد بالای امام صادق (علیه السلام) به مفضل است. مرحوم نجاشی به کتاب توحید، لقب کتاب فکر[71] میدهد. مرحوم علامه تستری (رحمه الله علیه) در قاموس الرجال، کتاب توحید را قویترین شاهد بر راستی عقیده مفضل بن عمر دانسته و میگوید:
كتاب توحید كه نجاشی از آن به كتاب فكر تعبیر میكند قویترین شاهد عملی بر درستی و استواری مفضّل است. متن این روایت ناگزیر هر ملحدی را موحّد میكند و خلاصه آن كه تحسین او محرز و توبیخش غیر محرز است.[72]
6. الأهلیلجة فی التوحید
الأهلیلجة فی التوحید، رساله کوتاهی است که امام صادق (علیه السلام) در رد ملحدان و منکران ربوبیت به تحریر درآورد و آن را برای مفضل بن عمر فرستاد. مرحوم آقا بزرگ طهرانی از این کتاب نام برده و میگوید: «این رساله را امام صادق (علیه السلام) در جواب نامه مفضل بن عمر که از حضرت خواسته بود ردی بر منکران و ملحدان ربوبیت بنویسند، نگاشته است».[73] در ادامه مرحوم آقا بزرگ طهرانی (رحمه الله علیه) نقل میکند که مرحوم سید بن طاووس (رحمه الله علیه) در دو کتاب کشف المحجة و الامان من اخطار الاسفار و الازمان همراه بودن رسالة الأهلیلجة فی التوحید در سفر و تفکر در آن را سفارش میکند.
مرحوم شیخ علی نمازی در کتاب مستدرکات علم الرجال درباره این روایت میگوید:
از روایات صادره از مفضّل خبری است كه به الأهلیلجة شهرت یافته است؛ روایتی با مضامین عالی و مفصّل، متن این روایت بهترین گواه بر صدور آن از امام است.[74] مرحوم علاّمه مجلسی (رحمه الله علیه) نیز در بحار الانوار جلد سوم ضمن نقل این دو رساله، متن این دو روایت را بهترین شاهد بر صحت آنها میداند:
شهرت انتساب دو روایت التوحید و الأهلیلجة به مفضّل بن عمر ارسال این دو روایت را جبران میكند. مرحوم سیّد بن طاووس و غیر او نیز به این مطلب اذعان دارند. ادّعای ضعیف بودن محمد بن سنان و مفضّل هم ردّ میشود، بلكه بسیاری از روایات گواه بزرگی شأن و منزلت این دو هستند. متن همین دو روایت بهترین گواه بر صحّت این دو میباشد.[75]
7. نقل وصیت مفضل بن عمر در تحف العقول
تحف العقول عن آل الرسول اثر ابومحمد الحسن بن علی بن الحسین بن شعبه البحرانی (رحمه الله علیه) کتابی است که از دیرباز مورد توجه علمای شیعه بوده است. ابن شعبه بحرانی (رحمه الله علیه) متوفای سال 381 هجری قمری است. او هم عصر شیخ صدوق (رحمه الله علیه) بوده و از مشایخ شیخ مفید (رحمه الله علیه) میباشد.[76] مرحوم آقا بزرگ طهرانی (رحمه الله علیه) در کتاب الذریعه عبارتی را به این مضمون از مرحوم شیخ حسین بن علی بن صادق البحرانی (رحمه الله علیه) نقل میکند: شگفتزدهام بر دست یافتن بر حدیثی حیرت انگیز و كامل از كتاب تحفالعقول نگاشته یكی از علمای شیعه دانشمند برجسته و ممتاز حسن بن علی بن شعبه، كتابی كه مورد مراجعه شیخ مفید (رحمه الله علیه) بوده كتابی كه زمانه به مثل آن دست پیدا نمیكند.[77]
مرحوم علی اکبر غفاری در سال 1335 ه ش ضمن تصحیح و تعلیق کتاب تحف العقول، در مقدمهای که بر آن نوشته است نقل میکند که مرحوم شیخ حر عاملی در کتاب امل الآمل، «تحف العقول» را کثیر الفوائد میداند و علامه مجلسی (رحمه الله علیه) در مورد این کتاب این گونه مینویسد: «تحف العقول كتابی است گرانبها، نظم نوشتاری آن مبیّن بزرگی نگارنده آن است. بیشتر این كتاب در مواعظ و اصول روشنی است كه نیاز به سند ندارد».[78] نقل وصیت مفضل در چنین کتابی که بزرگان برآن اعتماد داشتهاند، دال بر مقام و منزلت مفضل است. جالب آن که ابن شعبه بحرانی وصیت مفضّل را کنار احادیث امامان معصوم (علیهم السلام) و مواعظ حضرت عیسی (علیه السلام) نقل میکند.
8. توثیقات عام
توثیق عام، به توثیقی گفته میشود که جماعتی را با ضابطه خاصی و عنوان معینی توثیق کنند؛ مانند این که بگویند: «هر راوی که در اسناد کتاب کامل الزیارات واقع شده، ثقه است.» یا «هر راوی که از مشایخ اجازه باشد، ثقه است» و…. قابل ذکر است که ما از راه توثیقات عام، به چندگونه میتوانیم به وثاقت مفضل بن عمر پی ببریم.
الف. مشایخ ثقات
مقصود از مشایخ ثقات، اساتید روایی بی واسطه یا با واسطه سه فقیه از فقهای اصحاب اجماع ـ یعنی محمد بن ابی عمیر، صفوان بن یحیی، احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی ـ هستند. مرحوم شیخ طوسی (رحمه الله علیه) در کتاب عدة الاصول در بحث حجیت خبر واحد در باب تعارض دو خبر میگوید: «عرفوا بانهم لا یروون و لا یرسلون الا عمن یوثق به». یعنی «این سه نفر معروف شده بودند به این که از غیر ثقه روایتی نقل نمیکنند».[79] حال با پذیرش این توثیق عام، مفضل بن عمر موثق است؛ زیرا محمد بن ابی عمیر[80] از او روایت نقل کرده است.
ب. وکالت مفضل بن عمر
جمعی از علما[81]، وکالت از امام معصوم (علیه السلام) را یکی از توثیقات عام شمردهاند. البته مراد از وکالت، وکالت در امور دینی و حقوق الهی مانند گرفتن خمس و زکات و حقوق مالی است. جریان اخذ وجوه شرعی و حقوق الهی و هدایا، به وسیله وكلا و كارگزاران و سپس حمل و تحویل آنها به امامان معصوم (علیهم السلام) بین وكلای امامان امری رایج بوده است. محدث نوری (رحمه الله علیه) از آیات و روایاتی که از اعتماد بر سفیه و سپردن اموال به دست سفیهان نهی کرده است، استفاده میکند که حکمت این نواهی، ثقه نبودن سفیهان بوده است. آیا با وجود این نواهی، صحیح است به پیشوایان معصوم نسبت بدهیم اموالشان را به دست انسانهای فاسد و فاسق میدادند و بر چنین افرادی اعتماد میکردند.[82] مفضل بن عمر در جریان اخذ وجوه شرعی و حقوق الهی و هدایا، و سپس حمل آنها و تحویل به امامان معصوم (علیهم السلام) که بین وکلای امامان امری رایج بوده است، حضور داشته است. طبیعی است اگر مفضل غالی و دارای افکاری نادرست بود، امام (علیه السلام) هرگز به وکالت او راضی نمیشد و او را طرد میکرد.
در کتاب منتهی المقال به وکالت مفضل بن عمر اشاره شده است.[83] در کتاب الغیبة اثر مرحوم شیخ طوسی (رحمه الله علیه) دو روایت وجود دارد که شاهد بر وکالت مفضل است. از هشام بن احمد نقل شده است که گفت: «اموالی را برای موسی بن جعفر (علیه السلام) به مدینه بردم. حضرت فرمود: اموال را برگردان و آن را به مفضل بن عمر بسپار. من نیز آن را نزد مفضل بن عمر برگرداندم».[84]
موسی بن بکر نیز نقل میکند که حضور امام کاظم (علیه السلام) شرفیاب شدم. میدیدم همه اموال، فقط از ناحیه مفضل به آن حضرت میرسد. گاهی میدیدم افرادی، اموالی را نزد حضرت میآورند؛ ولی از آنها پذیرا نمیشد و میفرمود: «آنها را به مفضل برسان.»[85]
ج. مفضل بن عمر از راویان اسناد کامل الزیارات
یکی از توثیقات عام ـ طبق نظر كسانی كه این توثیق عام را قبول دارند ـ توثیق راویان واقع در اسناد کتاب کامل الزیارات است. این کتاب، تألیف جعفر بن محمد بن قولویه میباشد که از او به اختصار به ابن قولویه یاد میکنند. نجاشی در شرح حالش مینوسید: «به هر خوبی از كارهای زیبا و وثاقت و فقاهت و دانایی كه مردم را به آن توصیف كنی، این دانشمند برتر و بیشتر از آن را دارا میباشد».[86] شیخ طوسی (رحمه الله علیه) از این كتاب به نام جامع الزیارات یاد میكند.[87] او در مقدمه کتابش میگوید: «در این کتاب، روایاتی راکه از افراد موثق از اصحاب، به ما رسیده است، ذکر کردم.» شیخ حر عاملی با عبارت فوق، بر وثاقت تمام راویانی که ابن قولویه در این کتاب از ایشان بدون واسطه یا با واسطه روایت دارد، استدلال کرده است.[88] مرحوم آیتالله خویی (رحمه الله علیه) در متابعت از او مینویسد: «این عبارت دلالتی روشن دارد براین که ابن قولویه در این کتاب، هر روایتی که از معصوم نقل کرده، توسط راویان ثقه از معصوم به او رسیده است.»[89] با توجه به مطالب ذکر شده، باید گفت: مفضل بن عمر در سندهای فراوانی از روایات کامل الزیارات وجود دارد.[90]
د. مفضل بن عمر از راویان تفسیر علی بن ابراهیم قمی
یکی از توثیقات عام، توثیق راویان تفسیر علی بن ابراهیم قمی میباشد. نامبرده، از مفسران بزرگ شیعی و راویان عالی مقام امامیه و از اساتید کلینی است. نجاشی مینویسد: «ابوالحسن قمی در امر حدیث انسانی ثقه، ثبت و مورد اعتماد است، مذهب او مذهب سالم و دور از هرگونه انحراف میباشد».[91] از او در كتاب كافی 5630 روایت و در كتب اربعه 8169 حدیث نقل شده است.[92] او در مقدمه کتابش میگوید:
در این كتاب، ما بیان میكنیم و خبر میدهیم از روایات و احادیثی كه به ما رسیده و آنها را مشایخ و ثقات ما روایت كردهاند از كسانی كه خداوند اطاعت و ولایتشان را بر ما واجب كرده است.[93]
براساس همین مطلب، بعضی از علما مانند صاحب وسایل الشیعه و پس از او محدث نوری و مرحوم آیتالله خویی معتقدند همه راویان واقع در اسناد روایات این کتاب، ثقه هستند.[94] با توجه به مطالب گفته شده، باید گفت: مفضل بن عمر از راویان احادیث تفسیر قمی است؛ زیرا علی بن ابراهیم قمی ذیل سوره حجر و ذیل سوره زمر، از او روایت نقل میکند.[95]
نتیجه گیری
در هر عصر، تعدادی از شیعیان و پیروان امامان بزرگوار (علیهم السلام) با آنان رابطه نزدیک داشته و از خواص یاران و اصحاب نزدیک آن بزرگواران به شمار میآمدهاند. علوم سرشار، حسن خلق، نرم خویی و منش پیامبر گونه اهل بیت (علیهم السلام) وجدانهای بیدار و فطرتهای شکوفا رامجذوب خود میکرد؛ به گونهای که مریدان فراوانی گرد آن بزرگواران را میگرفتند و پیوند دوستی با آنان برقرار میکردند؛ اما همه آنها در نحوه ارتباط با امامان اطهار (علیهم السلام) یکسان نبودند. راقم این سطور، براین باور است که مفضل بن عمر بین اصحاب امام صادق (علیه السلام) از جایگاه خاصی برخوردار بوده است. این پیوند روحی بین امام و مفضل را میتوان در درگذشت اسماعیل فرزند امام صادق (علیه السلام) به خوبی مشاهده کرد؛ زیرا امام او را به صبر و خویشتن داری دعوت میکند. توثیق دو تن از بزرگان شیعه همچون شیخ مفید و شیخ طوسی ما را بر این عقیده استوار میکند. با توجه به این مطالب، نسبتهایی چون «فاسد المذهب» بودن، «مضطرب الروایه» بودن، «خطابی بودن» بودن به مفضل بن عمر، نسبتهایی است ناروا و حتماً باید توجیه شود، تا چهره چنین شخصیتی، خدشه دار نشود.
[1]. علی محدث زاده، اصحاب امام صادق (علیه السلام)، ص339، تهران، مسجد جامع، 1373ش.
[2]. سیدابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج18، ص292، نجف اشرف، مدینة العلم، 1983م.
[3]. رجال کشی، ص327، ح592، مشهد، دانشكده الهیّات و معارف اسلامی. 1348ش.
[4]. رجال نجاشی، ش1112، ص416، قم، جامعه مدرسین، 1407ق.
[5]. معجم رجال الحدیث، ج18، ص292.
[6]. همان.
[7]. ابن غضایری درباره او میگوید: «المفضل بن عمر الجعفی ابوعبدالله ضعیف، متهافت، مرتفع القول، خطابی، و قد زید علی شیء کثیر و حمل الغلاة فی حدیثه حملاً عظیماً و لا یجوز ان یکتب حدیثه» (رجال ابن غضایری (الضعفاء)، ش117، ص87، قم، دارالحدیث، 1380ش)
[8]. ابن داوود درباره وی این گونه میگوید: «مفضل بن عمر، ضعیف، متهافت، خطابی» (ابن داوود حلی، کتاب الرجال، جزء الثانی، باب المیم، قم، منشورات الرضی، 1392ق)
[9]. نجاشی درباره او این گونه میگوید: «ابوعبدالله و قیل ابومحمد، الجعفی، کوفی، فاسد المذهب، مضطرب الروایه، لا یعبابه و قیل انه کان خطابیا و قد ذکرت له مصنفات لا یعول علیها» (رجال نجاشی، ش1112، ص416).
[10]. علامه حلی (رحمه الله علیه) درباره او این گونه میگوید: «فاسد المذهب، مضطرب الروایه، لا یعبابه، متهافت، مرتفع القول، خطابی، و قد زید علیه شیء کثیر، و حمل الغلاة فی حدیثه حملاً عظیماً، و لا یجوز ان یکتب حدیثه» (خلاصه الاقوال، ش1647، ص407، قم، فقاهت، 1417ق).
[11]. شیخ طوسی، الفهرست، ش758، ص251، نجف، مكتبه مرتضویه.
[12]. شیخ طوسی، کتاب الرجال، ش4530، ص307، قم، نشر اسلامی، 1415ق.
[13]. همان، ص343.
[14]. رجال کشی، ح581-599.
[15]. ابوعلی حائری محمد بن اسماعیل المازندرانی، منتهی المقال، ج6، ص310، ش3029، قم، موسسه آل البیت لأحیاء التراث، 1416ق.
[16]. حاج ملا علی علیاری تبریزی، بهجه الآمال، ج7، ص70، تهران، بنیاد فرهنگ اسلامی مرحوم كوشان پور، 1412ق.
[17]. مرحوم مامقانی، تنقیح المقال، ج3، ص238، تهران، نشر جهان.
[18]. علامه تستری، قاموس الرجال، ج9، ص93، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1410ق.
[19]. شیخ علی نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج7، ص477، ش15139، تهران، شفق، 1412ق.
[20]. معجم رجال الحدیث، ج18، ص292.
[21]. از آن جمله میتوان به کلام علامه حلی در خلاصة الاقوال، ص407، ش1647 اشاره کرد. او به تبع کلام نجاشی میگوید: «مفضل بن عمر فاسد المذهب، مضطرب الروایه، لا یعبابه». مرحوم تفرشی هم در کتاب نقد الرجال، ج4، ذیل ش5400، در توضیح مفضل بن عمر میگوید: «کوفی، فاسد المذهب، مضطرب الروایة…».
[22]. نجاشی، رجال، ص416، رقم 1112.
[23]. «اما قوله فهو فاسدالمذهب، فیعارضه ماتقدم من الشیخ المفید من عده من الفقهاء الصالحین و من خاصة ابی عبدالله (علیه السلام)، و بطانته، و لا یسعنا الا ترجیح کلام الشیخ المفید علی کلام النجاشی من جهة معاضدته بماتقدم من الروایات التی لا یبعد دعوی التبادر الاجمالی فیها»؛ معجم رجال الحدیث، ج18، ص304.
[24]. این روایات، در فصل دوم همین مقاله خواهد آمد.
[25]. حسین بن محمد، راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص365، تهران، المكتبة المرتضویّة، 1403ق.
[26]. نعمت الله صفری فروشانی، غالیان، ص340، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1378ش.
[27]. «ان رمی القدماء الرجل بالغلو لا یعتمد علیه و لا یرکن الیه لوضوح کون القول بادنی مراتب فضائلهم غلو عند القدماء و کون مانعده الیوم من ضروریات مذهب التشیع غلو عند هؤلاء و کفاک فی ذلک عد الصدوق نفی السهو عنهم غلواً مع انه الیوم من ضروریات المذهب و کذلک اثبات قدرتهم علی العلم بما یأتی بتوسط جبرئیل و النبی صل الله علیه و آله غلو عندهم و من ضروریات المذهب و کذلک اثبات قدرتهم علی العلم بما یأتی بتوسّط جبرئیل و النبی صل الله علیه و آله غلو عندهم و من ضروریات المذهب و لم تقف نحن و لا سایر المتتبعین فی الاخبار و الغائصین فی بحار الانوار علی حدیث له دال علی الغلو»؛ عبدالله مامقانی، تنقیح المقال، ج3، ص238، تهران، انتشارات جهان.
[28]. همان، ص238.
[29]. همان، ص240.
[30]. رحیمه شمشیری ودکتر مهدی جلالی، روش نجاشی در نقد رجال، فصلنامه علوم حدیث، ش30، ص61.
[31]. رجال نجاشی، ش563، ص216.
[32]. همان، ش668، ص254.
[33]. همان، ش676، ص257.
[34]. همان، ش530، ص304.
[35]. همان، ش1196، ص443.
[36]. همان، ش165، ص68.
[37]. همان، ش1020 و ش1180.
[38]. همان، ش1117، ص418.
[39]. معجم رجال الحدیث، ج18، ص304.
[40]. احمد بن الحسین غضایری، رجال، ش117، ص87.
[41]. معجم رجال الحدیث، ج14، ص261 و 263.
[42]. غالیان، ص106.
[43]. معجم رجال الحدیث، ج14، ص245.
[44]. غالیان، ص107.
[45]. «والذی یتحصل مما ذکرنا ان نسبة التفویض و الخطابیة الی المفضل بن عمر لم تثبت، فان ذلک و ان تقدم عن ابن الغضایری الا ان نسبة الکتاب الیه لم یثبت کما مرت الاشاره علیه غیر مرة، و ظاهر کلام الکشی و ان کان ان المفضل کان مستقیما ثم صار خطابیاً، الا ان هذا لاشاهد علیه و یؤکد ذلک کلام النجاشی حیث قال: و قیل انه کان خطابیا فانه یشعر بعدم ارتضائه»؛ معجم رجال الحدیث، ج18، ص303.
[46]. تنقیح المقال، ج3، ص238.
[47]. معجم رجال الحدیث، ج18، ص298؛ تنقیح المقال، ج3، ص241 ؛رجال کشی، ص154.
[48]. برگرفته از: معجم رجال الحدیث، ج18، ص292-299؛ تنقیح المقال، ج3، ص239-242.
[49]. معجم رجال الحدیث، ج6، ص247، ش2662.
[50]. نعمتالله صفری فروشانی، نقش تقیه در استنباط، ص608، قم، بوستان كتاب، 1381ش.
[51]. معجم رجال الحدیث، ج3، ص115، ش1302.
[52]. نقش تقیه در استنباط، ص609.
[53]. همان، ص96.
[54]. همان، ص98.
[55]. «و قصور سند جملة من الاخبار المزبورة الواردة فی مدحه غیر ضائر بعد تعاضدها و تجابرها بل تواترها معناً فما صدر من جمع منهم ابن طاووس من المناقشه فی اسانید اخبار الطرفین لا اری له وجهاً ضرورة ان ملاحظه السند انما هو لتحصیل الوثوق بصدور الخبر و الوثوق الحاصل من استفاضة الاخبار بل تواترها معنی اقوی من الوثوق الحاصل من خبر واحد صحیح»؛ تنقیح المقال، ج3، ص240.
[56]. کشی، اختیار معرفه الرجال، ص321، مشهد، دانشكده الهیات و معارف اسلامی.
[57]. همان، ص323.
[58]. همان، ص328.
[59]. همان، ص329.
[60]. معجم رجال الحدیث، ج18، ص301.
[61]. همان.
[62]. شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص208، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، انتشارات علمیّه اسلامیه.
[63]. شیخ طوسی، کتاب الغیبه، ص345، تحقیق عباد الله طهرانی و علی احمد ناصح، مؤسسة معارف اسلامیّه، 1411ق.
[64]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج26، باب 5، ص263، ح47، تهران، نشر وزارت ارشاد، 1412ق.
[65]. رجال کشی، ص60.
[66]. جواد سلیمانی، رازداران حریم اهل بیت (علیهم السلام)، ص44، قم، انتشارات مؤسسه امام خمینی (رحمه الله علیه)، 1386ش.
[67]. السید علی الحسینی الصدر، الفوائد الرجالیه، ص144، قم، دارالغدیر، 1420ق.
[68]. تنقیح المقال فی علم الرجال، ج1، ص190.
[69]. شیخ تقی الدین ابراهیم بن علی کفعمی، مصباح کفعمی، ص523، نجف، دارالكتب العلمیّه، 1349ش.
[70]. رشید الدین محمد بن علی بن شهر آشوب سروی مازندرانی، مناقب آل ابی طالب، ج4، ص325، بیروت، دارالاضواء، 1405ق.
[71]. رجال نجاشی، ص416، ذیل ش1112.
[72]. «و کتاب المعروف بتوحید المفضل الذی عبرعنه النجاشی کتاب فکر اقوی شاهد عملی علی استقامه فانه یقهر کل ملحد علی ان یکون موحداً و بالجمله الحق کون مدحه محققاً و قدحه غیر محقق»؛ شیخ محمدتقی، تستری، قاموس الرجال، ج9، ص104، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1410ق.
[73]. آقا بزرگ طهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعة، ج2، ص484، بیروت، دار الأضواء، 1403ق.
[74]. «و من روایاته الخبر المشتهر بالأهلیلجة فی التوحید و هو ایضاً روایه شریفة عظیمة مفصلة یکون متنها شاهد صدق علی صدوره من الأمام»؛ شیخ علی، نمازی، مستدرکات علم الرجال، ج7، ص480، تهران، شفق، 1412ق.
[75]. «ولا یضر ارسالهما لاشتهار انتسابهما الی المفضل و قد شهد بذلک السید ابن طاووس و غیره… و لا ضعف محمد بن سنان و المفضل لانه فی محل المنع بل یظهر من الاخبار الکثیره علو قدرهما و جلالتهما. مع ان متن الخبرین شاهداً صدق علی صحتهما»؛ بحارالانوار، ج3، ص152-193.
[76]. آقا بزرگ طهرانی، پیشین، الجزء الثالث، ص400، بیروت، دارالاضواء، 1403ق.
[77]. «و یعجبنی ان انقل فی هذا الباب حدیثاً عجیباً وافیاً شافیاً عثرت علیه فی کتاب تحف العقول للفاضل النبیل الحسن بن علی بن شعبه من قدماء اصحابنا حتی ان شیخنا المفید ینقل عن هذا الکتاب و هو کتاب لم یسمح الدهر بمثله»؛ همان.
[78]. «کتاب تحف العقول عثرنا علی کتاب عتیق و نظمه دل علی رفعة شأن مؤلفه و اکثره فی المواعظ و الاصول المعلومة التی لا تحتاج فیها الی سند»؛ تحف العقول عن ابن ابی شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول صل الله علیه و آله، تصحیح علی اکبر غفاری، ص10-11، قم، جامعه مدرّسین، 1421ق.
[79]. علی اکبر ترابی، جزوه درسی «کلیات علم رجال ودرایه»، ص56، مركز تخصصی مهدویّت، قم، 1386ش.
[80]. شیخ طوسی، استبصار، ج3، ص97، ح333، بیروت، دارالاضواء، 1413ق.
[81]. مرحوم شیخ بهایی و مرحوم بهبهانی، به نقل از محمدبن علی استرآبادی، منهج المقال فی تحقیق احوالالرجال، ص45، قم، مؤسسه آلالبیت،1416ق؛ حسن بن زینالدین، منتقی الجمان فی الاحادیث الصحاح و الحسان، ج1، ص18، قم، جامعه مدرسین، 1362ش؛ ابوعلی حائری، منتهی المقال، ج7، ص474، قم، مؤسسه آلالبیت، 1416ق؛ مامقانی، مقباس الهدایة، ج2، ص258، قم، مؤسسه اهلالبیت، 1411ق؛ محدث نوری، خاتمه مستدرک الوسایل، ج5، ص263، قم، مؤسسه آلالبیت، 1415ق.
[82]. خاتمه مستدرک الوسایل، ج5، ص264.
[83]. منتهی المقال، ج6، ش3029، ص314.
[84]. وروی عن هشام قال: «حملت الی ابی ابراهیم (علیه السلام) الی المدینة اموالا فقال: «ردها فا دفعها الی المفضل بن عمر» فرددتها الی جعفی فحططتها علی باب المفضل»، (الغیبة، ص347).
[85]. وروی عن موسی بن بکر قال: «کنت فی خدمة ابی الحسن (علیه السلام) فلم اکن اری شیئا یصل الیه الا من ناحیة مفضل، و لربما رایت الرجل یجیء بالشیء فلا یقبله منه و یقول: « اوصله الی المفضل»، (الغیبه، ص347).
[86]. رجال نجاشی، ص123، رقم318.
[87]. شیخ طوسی، الفهرست، ص77، رقم141.
[88]. شیخ حر عاملی، وسایل الشیعه، ج30، ص202.
[89]. معجم رجال الحدیث، ج1، ص50.
[90]. باب 10، ح2؛ باب 26، ح4 و 26؛ باب 47، ح4؛ باب 48، ح2. البته مخفی نماند كه عدّهای در صحّت انتساب این كتاب به ابن قولویه تردید كردهاند. عدّهای دیگر، این توثیق عام را قبول ندارند و میگویند فقط مشایخ بلاواسطه ابن قولویه ثقه هستند.
[91]. رجال نجاشی، ص260، رقم680.
[92]. برگرفته از نرمافزار «روایة النور».
[93]. «و نحن ذاکرون و مخبرون بما ینتهی الینا و رواه مشایخنا وثقاتنا عن الذین فرض الله طاعتهم و اوجب ولایتهم…»
[94]. جزوه درسی «کلیات علم رجال و درایه»، ص97.
[95]. تفسیر قمی، ج1، ص281 و ج2، ص252، قابل ذكر است برخی از علما به وثاقت اساتید بدون واسطه علی بن ابراهیم در تفسیر قائلند و برخی در دلالت عبارت بر وثاقت راویان كتاب یا انتساب كتاب تفسیر قمی رایج به علی بن ابراهیم اشكال وارد میدانند.[مجله شماره 28 : – مقالات]