مقدّمه
سخن گفتن از علی (علیه السلام) بدان گونه که شایسته او باشد، به همان اندازه سخت است که درباره رسول خدا(صلی الله علیه وآله)؛ چه آنکه علی(علیه السلام) جزئی از وجود پیامبر(صلی الله علیه وآله) و رشحه ای از نور او و شمّه ای از کمال رسالت اوست. از این رو، این دو بزرگوار را نمی توان جدای از هم تعریف کرد و باید در کنار هم از آن ها سخن گفت. بدین منظور، باید به این دو وجود نازنین، برای ارائه هرگونه تعریف و توصیفی از یکدیگر مراجعه کرد. این مقاله در پی یافتن شناختی از حضرت علی(علیه السلام) است، پس بجا و شایسته است که حق سخن را در خصوص امام علی(علیه السلام) با کلامی از خود رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) به جا آوریم که فرمود: «اگر درخت ها قلم شوند و دریا مرکّب، و جنّ و انس در حساب و کتاب آیند، نخواهند توانست فضایل علی(علیه السلام) را به آنچه حق فضل اوست بشمارند.»1 کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست که تر کنم سر انگشتان و صفحه بشمارم. در ادامه به پاره ای از فضایل مولی علی(علیه السلام) و ابعاد تقرّب آن حضرت به پیامبر(صلی الله علیه وآله) از کودکی تا زمان رحلت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و نیز به عنوان امین، نماینده و وصی پس از ایشان می پردازد.
امام علی(علیه السلام) در كنار پیامبر(صلی الله علیه وآله) از كودكی تا زمان رحلت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در صدر اسلام، برای ارزش گذاری افراد و تعیین درجات، از ملاك هایی همچون «ایمان» (تقدّم و تأخّر در اسلام آوردن) و «هجرت» به همراه پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) و نیز «جهاد» در ركاب رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) بهره می جستند. امام علی(علیه السلام) به اذعان دوست و دشمن، در برخی مقاطع (علی رغم حسادت هایی كه در این خصوص نسبت به حضرت اعمال می كردند، و خود را صرفاً به خاطر كبر سن در زمان اسلام آوردن بر حضرت علی(علیه السلام) كه در آن موقع سنّ پایینی داشت، بالاتر و مقدّم می دیدند)، در همه این ملاك ها (حضرت) برتر و جلوتر از دیگران بود؛ چنان كه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) برای اتمام حجّت با مردم، بارها در جمع صحابه خطاب به حضرت فرمود: «یا علی! انتَ اوّلُ المؤمنینَ ایماناً و اوّلُ المسلمینَ اسلاماً، و انتَ مِنّی بمنزلةِ هارونَ مِن موسی»؛2 ای علی! تو اولین مؤمن و مسلمان از جهت ایمان كامل و اتم در اسلام آوردن و هوشیارانه و آگاهانه هستی و نسبت تو با من، نسبت هارون است با موسی(علیه السلام). اگر حضرت علی(علیه السلام) نبود برای كسی ممكن نبود برادری درخور و شایسته پیامبر(صلی الله علیه وآله) باشد.
در آغاز بعثت، كه ندای وحی در «یوم الدار» با (وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَكَ الْأَقْرَبِینَ) (شعراء: 214) گوش جان پیغمبر خاتم را نواخت و حضرت مكلّف شد ابتدا خویشاوندان و نزدیكان خود را به اسلام دعوت كند، حضرت علی(علیه السلام) را مأمور انجام این كار بزرگ و جمع آوری و دعوت حداقل چهل تن از نزدیكان و تشكیل جلسات نمود. حضرت علی نیز حسب امر، چنین كرد. پیامبر سه بار آن ها را فراخواند و فرمود: «مَن یُؤارزنی علی هذا الامرِ یَكن اخی و وصییی و وزیری و وارثی خلیفتی مِن بعدی»،3 اما آن ها هر سه بار جمع شدند و غذا را تناول كردند، اما هنگام سخنرانی رسول خدا(صلی الله علیه وآله) مجلس را ترك و رها كردند و آن را هر سه بار بر هم زدند. اما حضرت علی(علیه السلام) در هر سه شب، به پاس سخن رسول اللّه نشست و بدو ایمان آورد ـ آن هم در سن ده سالگی ـ و در ركاب او ایستاد و ابلاغ او را به جان پذیرا شد و در طریق ابلاغ رسالت نیز او را یاری رساند.4 از این رو، بارها حضرت علناً و عملا ـ چنان كه حجّت بر همگان روشن گشت ـ اعلان فرمود: «اولین شما آنكه كنار حوض كوثر بر من وارد می آید علی بن ابی طالب، اولین مسلمان است.»5
نوری كه هست مطلع آن هل اتی علی است خلوت نشین صومعه اصطفا علی است
مهر سپهر حكمت و جان جهان فضل فهرست كارنامه اهل صفا علی است
آن كس كه با نبی چو به خلوت دمی زدی گرد سرادقات جلال از عبا علی است
ای دل! ز تشنگی قیامت مترس از آنك ساقی حوض كوثر دارالبقاء علی است
داماد و ابن عم شه انبیا علی است.6
در ابیاتی از حضرت علی(علیه السلام) در این باره ـ یعنی ایمان آگاهانه به پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)ـ خطاب به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آمده است:
دعوتَنی و علمتُ انّك صادقٌ و لقد صدقت و كنت امیناً
و عرضتُ دیناً و قد علمتُ بانّه مِن غیرِ ادیانِ البریّةِ دیناً.
یعنی: تو مرا به دین فراخواندی و من دانستم و یقین كردم كه تو صادقی و از این رو، تصدیقت كردم كه تو امین بر حقی. و تو دین را بر من عرضه كردی و من دانستم كه دینی فراتر از ادیان آسمانی دیگر و برتر از آن هاست. پس به آن گرویدم.
از افتخارات بزرگ حضرت همین بس كه اولین مسلمان است و بلافاصله پس از رسالت رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) و پیش از دعوت علنی اش به دین مبین اسلام ایمان آورد. چنان كه خود از این افتخار می گوید: رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) هر سال در غار حراء خلوت می گزید و من فقط او را می دیدم و جز من كسی او را نمی دید و در آن هنگام كه جز در خانه رسول خدا و خدیجه هیچ مسلمانی راه نیافته بود، من سومین آن ها بودم و روشنایی وحی را از تلألؤ وجود پیامبر می دیدم و بوی نبوّت را از محمّد(صلی الله علیه وآله) استشمام می كردم.7
البته طبق روایتی از رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، حضرت علی(علیه السلام) خود وحی را هم می دید: ای علی! تو می شنوی آنچه را من از وحی می شنوم و تو می بینی آنچه را من از غیب و وحی می بینم، آنكه دیگر پیامبری پس از من نخواهد بود (تو امام پس از من هستی.)8
آن حضرت خود درباره اسلام آوردنش می فرماید: خدایا! تو می دانی كه من نخستین كسی هستم كه به حق روی آورد و دعوت حق را شنید و پاسخ مثبت داد و هیچ كس در نماز گزاردن بر من جز رسول خدا سبقت نگرفت.9 همچنین خطاب به منافقان در پاسخ هتك ایشان فرمود: به اطلاعم رسیده است كه می گویند: علی دروغ می گوید. خدا شما را بكشد! بر چه كسی دروغ می بندم؟ بر خدا، كه من نخستین كسی هستم كه به او ایمان آوردم؟ یا بر پیامبرش، كه من نخستین تصدیق كننده او هستم؟10
تا صورت پیوند جهان بود علی بود تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود
آن قلعه گشایی كه در قلعه خیبر بركند به یك حمله و بگشود علی بود
آن گرد سرافراز كه اندر ره اسلام تا كار نشد راست نیاسود علی بود
آن شیر دلاور كه بریدی طمع نفس بر خوان جهان پنجه نیالود علی بود
این كفر نباشد، سخن كفر نه این است تا هست علی باشد و تا بود علی بود
چندان كه در آفاق نظر كردم و دیدم از روی یقین در همه موجود علی بود
آن شاه سرافراز كه اندر شب معراج با احمد مختار یكی بود علی بود
آن كاشف قرآن كه خدا در همه قرآن كردش صفت عصمت و بستود علی بود.11
حقیقت ایمان به خدا در اعماق جان حضرت علی(علیه السلام)چنان قدرتی به او بخشید كه همه جا در كنار پیامبر و حافظ جان او و مبلّغ رسالت او بود و در این راه از هیچ قدرت و خطری ابا نداشت و حتی برای چند روز، طاقت دوری از مولایش رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را نداشت و این امتیاز بزرگ از آنِ حضرت علی(علیه السلام) بود كه فرمود: من بنده خدا و برادر رسول خدایم و من آن صدیق بزرگ طریق پیغمبرم كه هفت سال زودتر از دیگران پشت سر او به نماز ایستادم.12
پرورش علی(علیه السلام) در دامان پیامبر(صلی الله علیه وآله)
محمّد(صلی الله علیه وآله) و علی(علیه السلام)، دو نورند كه پیش از آفرینش عالم، در تجلّی گاه وحدت درخشیدند و قلم تقدیر چنین رقم زد كه عنایت ویژه پیامبراكرم(صلی الله علیه وآله) در عرصه پذیرش و تبلیغ دین و نیز تعلیم و تربیت، علی(علیه السلام) را شامل گردد؛ چنان كه احدی را به قدر علی(علیه السلام)چنین توفیق و تقدیری رقم نخورد. حجّت راسخ در این باره، سرپرستی و پذیرش تربیت علی(علیه السلام) به دامان پیامبر(صلی الله علیه وآله)آن هم در سن شش سالگی است؛ چنان كه قحطی و خشك سالی مكّه را فرا گرفت و خانواده های عیالوار از جمله ابوطالب نیازمند یاری دیگران شدند. پیامبر و عمویش عبّاس به یاری ابوطالب شتافتند. حضانت جعفر را عبّاس بر عهده گرفت و پیغمبر با اشتیاق و اراده و انتخاب خود، علی(علیه السلام) چهار ساله را پذیرفت و فرمود: من كسی را برگزیدم كه خدا او را برای من برگزیده است. گویی مسئولیت الهی بر این رقم خورده است كه علی(علیه السلام) فقط در دستان پیامبر(صلی الله علیه وآله)و در كنار او پرورش یابد تا بتواند به اراده الهی، جلوه تمام نمای پیامبراكرم(صلی الله علیه وآله) و ادامه دهنده راه و مبلّغ دین و كلام و در نهایت، خلیفه بر حق او گردد. آن حضرت در این باره نیز با كمال افتخار می فرماید: قطعاً شما موقعیت و مقام مرا به سبب خویشاوندی نزدیك با رسول خدا و داشتن مقام منزلت مخصوص نزد آن حضرت می دانید. او مرا در حالی كه كودك بودم، بر روی دامن خود می نهاد و بر روی سینه خویش جای می داد، مرا در بستر خود نگه داری می كرد و به تن خود می چسبانید و بوی خوشش را به مشام من می رسانید. غذا را می جوید و در دهان من می گذاشت. او ـ حتی ـ یك دروغ در سخن من نیافت و یك خطا در كار از من ندید.13
شهید مطهّری در سخنانی با اشاره به این بعد مهم از امتیازات ویژه امام علی(علیه السلام) در كنار دیگر امتیازات، می نویسد: «… رسول اكرم(صلی الله علیه وآله)علی را از كودكی پیش خود آورد و در خانه خودش تعلیم و تربیت نمود و علی(علیه السلام) با اخلاق عینی پیامبر(صلی الله علیه وآله) از همان اول آشنا شد. راجع به اینكه چطور شد رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) علی(علیه السلام)را از همان اول از عموی خود گرفت و نزد خود آورد و حتی او را در خلوتگاه عبادت با خود می برد، مورّخان عللی نوشته اند؛ بعضی صرفاً به موضوع، جنبه حق شناسی و كمك به ابوطالب داده اند؛ زیرا… بعضی مورّخان نوشته اند: سال گرانی و سختی پیش آمد، رسول اكرم به دو نفر از عموهایش عبّاس و حمزه پیشنهاد… آن عنایت مخصوص پیامبر(صلی الله علیه وآله) به علی(علیه السلام) از زمان كودكی، می رساند كه علت اصلی این تكفّل و تحت نظر گرفتن نشأت و تربیت آن حضرت، مناسبات معنوی بوده؛ او را تربیت كرد كه در آینده همان سمت را به او بدهد كه هارون به موسی(علیه السلام) داد؛ یعنی معین و كمك و وزیر او بوده باشد. خود (امام علی(علیه السلام)) درباره رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) و تربیت خود زیردست پیامبر فرمود: “و لقد قَرنَ اللّهُ به مِن لَدن اَن كان خطیماً…”14 او و پیغمبر مانند دو درختی بودند كه از یك ریشه آب می خورند. تا این اندازه توافق روحی و تشابه اخلاقی وجود داشته كه خود می فرماید: “اَنَا مِن رسول الله (صلی الله علیه وآله): كالصّلو مِن الصلّو و الذّراع من الغَد…؛”15 من و پیامبر بسان درختی هستیم كه از یك ریشه رُسته و چون صاعد و بازو پشتیبان هم باشیم. این سنخیت، كه بین كلمات حضرت علی(علیه السلام) و رسول اكرم(صلی الله علیه وآله)است، ناشی از همان بستگی و همین اصل است.»16
انا اخوا المصطفی لاشریكَ فی نَسَبی مَعْه ربیتُ و سبطاه هما ولدی
جدّی و جدُّ رسولِ اللّه متحدٌ و فاطمٌ زوجتی لاقولُ ذی فندِ
صدَّقتُه و جمیعُ الناس فیما ظُلَم مِن الضلالةِ والاشراك و النّكد
فالحمدُللّهِ فرداً لا شریكَ له البرّ بالعبد و الباقی بلا أَمّد17
در آخر هم چنین است كه به فرموده رسول اكرم(صلی الله علیه وآله)، علی(علیه السلام)اولین كسی است كه در كنار حوض كوثر بر آن حضرت وارد می آید؛ چنان كه فرمود: ای علی! تو اولین كسی هستی كه در قیامت نزد حوض كوثر بر من وارد می شوی تا با آن اولیا و دوستانت را سیراب و دشمنانت را محروم سازی.18
عشق پیامبر به حضرت علی(علیه السلام) بر اساسی دینی و عقیدتی و بلكه الهی و آسمانی است؛ چنان كه می فرماید: اگر همه مردم بر محبت علی اجتماع میورزیدند، دیگر خداوند دلیلی برای خلقت جهنم و آتش حجیم نمی یافت.19
شاعر چه زیبا سرود:
ای بارگهت قبله گه اهل نیاز وی روضه حضرت تو خلوتگه راز
ای ذات خدای را تو مرآت جلی وی نور مبین، كاشف سرّ ازلی
در خانه كعبه زاده ای و زادگهت شد قبله مسلمین به هنگام نماز
در مدح تو این بس كه نبودی دوزخ لو اجتمع الناس علی حبّ علی
محبوبیت حضرت علی(علیه السلام) نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله)
عشق و علاقه وافر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به علی(علیه السلام)، كه زبانزد عام و خاص و دوست و دشمن بود، ریشه در ایمان حضرت داشت و استوار بر مبنایی آسمانی بود؛ چنان كه حضرت، خود را مأمور به محبّت بر حضرت علی(علیه السلام) در همه حال و نیز بیزاری و انزجار از دشمنانش می دانست. از این رو، در روز غدیرِ حجة الوداع ذی حجه سال هشتم هجرت بنا به دستور الهی كه فرمود: (یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْكَ مِن رَبِّكَ وَ إِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ…)(مائده: 67)، دست حضرت علی(علیه السلام) را در جمع دوستان و مخالفان بالا برد؛ چنان كه همه دیدند و این ندا را از حضرتش شنیدند كه سه مرتبه فرمود: «مَن كُنتُ مولاهُ فهذا علی مولاه اللّهم والِ مَن والاه و عادِ مَن عاداهُ اللهمَّ انتَ تَعلمُ اِنّی اُحبّه فاحبَّ مَن اَحبّه و اَبغضِ مَن ابغضَهُ»؛20 هر كه را من مولای اویم پس از من، علی سرور و مولای اوست. خداوندا! دوستانش را دوست بدار و دشمنانش را دشمن باش. پروردگارا! تو می دانی كه من او را دوست دارم، پس محبانش را دوست باش و مخالفانش را دشمن.
زین سبب پیغمبر با اجتهاد نام خود، نام علی «مولا» نهاد
گفت: هر كس را منم مولا و دوست ابن عمّ من علی مولای اوست
كیست مولا؟ آنكه آزادت كند بند رقّیت زپایت بركند
ای گروه مؤمنان! شادی كنید همچو سرو و سوسن آزادی كنید.21
عایشه از جمله دشمنانی بود كه همواره در پی اختفای این وجه محبت های پیامبر(صلی الله علیه وآله) به حضرت علی(علیه السلام) و دشمنی و مخالفت با او بود. اما با مشاهده ارادت های بی دریغ پیامبر(صلی الله علیه وآله)به حضرت علی(علیه السلام) در همه فرصت ها و موقعیت ها، گاهی زبان به اذعان می گشود و می گفت: من به خدا! ندیدم مردی را كه پیغمبر بیش از علی دوستش داشته باشد.22
از جمله روایات مستندی كه در خصوص محبوبیت والای حضرت علی(علیه السلام)در نزد پیامبر اسلام وارد شده، می توان به روایت مطوّل و معروف «الرأیه» كه به «یُحبّه لِلّهِ و رسوله»23ختم می شود، اشاره نمود و نیز روایتی كه در آن حضرت علی(علیه السلام)را صاحب سرّ و لوای خود24 معرفی می كند و بیان می دارد كه اسرار نبوّت، حكمت و علوم لدّنی اش را به او بخشیده و او را در جمع خمسه آل عبا جای داده و فرموده است: «اَنَا مَدینةُ العلمِ و علی بابُها و مَن ارادَ العِلمَ فَارادها ببابِها.»25
درست این سخن گفت پیغمبر است كه من شهر علمم علی ام در است.
و درست بر همین مبنا بود كه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در ساعات و لحظات آخر عمر شریفش، فرمود: دوستم را بیاورید! همه اطرافیان و صحابه از دوستی دیرینه او با حضرت علی(علیه السلام)خبردار بودند، اما برخی به سبب اغراض سیاسی، اوّلی و دومی را جداگانه به محضرش آوردند، اما حضرت از آن ها روی برگرداند و دوباره تأكید فرمود: دوستم را بیاورید! آن گاه كه چاره ای ندیدند، دوست واقعی حضرت، یعنی حضرت علی(علیه السلام) را آوردند. چون حضرت علی(علیه السلام) به بالین حضرت رسید، چشمانش را گشود؛ چنان كه روحش آرام گرفت و آن گاه علی(علیه السلام) را به آغوش خود چسبانید تا به راحتی جان به جان آفرین تسلیم كرد.
مدحت كن و بستای كسی را كه پیمبر بستود و ثنا كرد و بدو داد همه كار
آن كیست بر این حال كه بوده است و كه باشد جز شیر خداوند جهان، حیدر كرّار؟
این دین هدی را به مثل دایره ای دان پیغمبر ما مركز و حیدر خط پرگار
علم همه عالم به علی داد پیمبر چون ابر بهاری كه دهد سیل به گلزار.26
و به حق كسی جز حضرت علی(علیه السلام) شایسته خلافت و وصایت و امانت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نبود؛ چنان كه این حكم الهی بر آن رقم خورد: (وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُوْلَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ)(واقعه: 10 و 11) و درست به همین دلیل است كه خداوند اعلام و ابلاغ حكم وحی را مبنی بر خلافت و ولایت حضرت علی(علیه السلام)لازمه و تتمه رسالت پیامبر(صلی الله علیه وآله)می داند و به او می فرماید: اگر چنین نكنی، رسالت خود را به انجام نرسانده ای و او خود به درستی پشتیبان و حامی ولایت و تكیه گاه دوستداران و موالیان حضرت است: (وَاللّهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ.)(مائده: 67) از این رو، پیامبر(صلی الله علیه وآله)حضرت علی(علیه السلام) را به عنوان خلیفه و دست پرورده و تربیت یافته مكتب نبوّت و ولی و وصی و بلكه مكمّل رسالت خود به مردم معرفی و اعلام می دارد: برای هر پیامبری وصی و جانشینی شایسته است و چنین كسی برای من همانا علی است و لاغیر. پس سخن او را بشنوید و از او فرمان برید.27
روزی كه شد از جام ولا مستْ محمّد از شوق علی داد دل از دست محمّد
آن روز كه با پرتو خورشید ولایت ره را به شب از چار طرف بست محمّد
از مژده «اكملت لكم دینكم» آن روز شد شاد و زهر بندِ غمی رست محمّد
صحرای غدیر است زیارتگه دل ها آنجا كه شد از جام طرب مست محمّد
تا بر همه ابلاغ شود حكم خداوند بر عرشه منبر شد و بنشست محمّد
تا جلوه حق را به تماشا بنشیند بگرفت علی را به سر دست محمّد
با دست علی بود كه بت های حرم را از پای درافكنده و بشكست محمّد
هر بند كه بر پای بشر بود زرافشان بگشود زهم یكسر و بگسست محمّد.28
امام علی(علیه السلام)؛ امین و نماینده پیامبر(صلی الله علیه وآله) و وصی پس از او
از جمله افتخارات امام علی(علیه السلام) این بود كه در صدر اسلام در بسیاری از امور مهم از جمله تبلیغ دین، جنگ، حل اختلافات قبیله ای، اخذ مالیات و قضاوت به یاری پیامبر می شتافت و بلكه به نمایندگی از سوی آن حضرت، به بلاد گوناگون و میان قبایل و طوایف اعزام می شد.
این همكاری ها و جان نثاری ها در امور گوناگون از عهده كسی جز حضرت علی(علیه السلام) برنمی آمد و در واقع، پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)با كمبود یاران جان بر كفی همچون علی(علیه السلام) مواجه بود. بنابراین، بارها پس از تشكیل حكومتش در مدینه، به معضلات زیادی از سوی مردم و اقوام و ملل و كارشكنی های مخالفان دچار شد تا جایی كه برای رفع این تناقضات و عدم همكاری قاطبه مردم، آیه «اخوّت» نازل شد: (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْكُمْ.)(حجرات: 10) بدین روی، پیامبر به دستور الهی، اقدام به «عقد اخوّت» بین مردمان و گسترش این امر تا حد ایجاد یك فرهنگ در سطح جامعه كرد و از میان آن همه صحابه و یاران و نزدیكان، حضرت علی(علیه السلام) را به برادری خود برگزید و عقد اخوّت را جاری كرد.
در ماجرای «حلف الفضول»، بنابر نقل معتبر محمّدبن سعد هنگامی كه پیامبر در میان اصحاب خود قرار گرفت، دست خود را بر شانه علی گذاشت و فرمود: «انتَ اخی ارثنی وارثك.»29
حضرت در امر خطیر تبلیغ، جان فشانی ها نمود و در عرصه های گوناگون، به جای پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) وارد شد و به راستی، كسی در این زمینه موفق تر و كوشاتر از حضرت علی(علیه السلام) برای پیامبر(صلی الله علیه وآله) نبود؛ چنان كه در سال دهم هجری، كه رسول خدا خالدبن ولید را برای تبلیغ دین به یمن فرستاد، او نتوانست این تكلیف سنگین را به انجام برساند و شأن نمایندگی از ناحیه پیامبر(صلی الله علیه وآله) را حفظ كند و از این رو، از میانه راه برگشت ـ و یا مجبور به بازگشت شد ـ و در هر مسئولیتی كه پیامبر به او می داد، طفره می رفت و از توفیق انجام آن بازمی ماند و شانه خالی می كرد. اما حضرت علی(علیه السلام) را برای اتمام حجّت بر مردم، به یمن فرستاد و نامه ای بدو داد تا برای مردم آنجا قرائت كند و او نیز با اشتیاق و توان بالا، به این كار تن داد و توانست اغلب مردم یمن را مسلمان كند و بازگردد.
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) قرائت سوره برائت بر كفّار را بلافاصله پس از نزول آن، به حضرت علی(علیه السلام) واگذار نمود و او را سوار بر ناقه خود كرد و عمامه خویش را بر سرش بست و او را عازم مكّه نمود و در حق وی دعا كرد. باید اذعان داشت كه بی تردید چنین اقدامی آن هم در دل كفّار و منافقان و مشركان و برای اولین بار، با آن خطاب های تند قرآنی، كاری بس دشوار و مستلزم شجاعت و ایثار بود كه به حق، كسی جز حضرت علی(علیه السلام) را یارای این كار بزرگ نبود.
علاوه بر این، حضرت از جانب رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) به میان علما و صاحب ادیان مثل حواریّون مسیحی می رفت و به مسائل مطرح شده و تناقضات فكری آن ها پاسخ می گفت و دین مبین و اكمل اسلام را با منطقی صحیح و عالمانه بر ایشان عرضه می نمود. جمع كردن اقوام و عشیره پس از نزول آیه «انذار» و دعوت ابولهب و ابوجهل برای پذیرش دین مبین اسلام در اولین قدم نیز كاری بود بس بزرگ كه به یاری حضرت علی(علیه السلام)صورت پذیرفت.
در این زمینه، حضرت زخم های كاری نیز برمی داشت و از ناحیه برخی جهّال و كفّار به جای پیامبر(صلی الله علیه وآله) سنگ هم می خورد، اما از انجام مسئولیت و مأموریتش طفره نمی رفت و دم برنمی آورد و حتی نزد پیامبر آن ها را بر زبان هم جاری نمی ساخت و تا تحقق مسئولیت خود لحظه ای از پای نمی نشست، و چه بسیار كه در راه تبلیغ در كنار پیامبر(صلی الله علیه وآله)یاور جان بركف و جان نثار و سپر بلایش بود؛ چنان كه نقل شده است، در «شعب ابی طالب»، كه قبیله بنی هاشم سه سال در محاصره مشركان قریش (مكّه) بودند، حضرت علی(علیه السلام) در حالی كه دشمن دیده بان گذاشته بود، مخفیانه خود را به پیامبر(صلی الله علیه وآله)می رساند و برای پیامبر و مسلمانان آذوقه می برد. آن وقت، 18 تا 20 سال بیشتر سن نداشت.30
ابن ابی الحدید معتزلی به نقل از امالی محمدبن حبیب می نویسد: ابوطالب بر جان پیامبر می ترسید؛ بسا شب هنگام كه نزد بستر او می رفت و او را بلند می كرد و علی را به جایش می خواباند و در عین حال، علی(علیه السلام) را دل داری می داد و بر این كار تشویق می كرد. علی بن ابی طالب خطاب به پدرش می گفت: آیا مرا دل داری می دهی؟ من دوست دارم یاری ام را نسبت به پیامبر(صلی الله علیه وآله) ببینی و بدانی كه من پیوسته و در هر حال، برادر محمّدم. من احمد را، كه در كودكی و جوانی از سوی خدا ستوده شده است، برای رضای او یاری می كنم.31
أتأمرنی بالصبرِ فی نصرِ احمد فواللّهِ ما قلتُ الذی قلتَ جازعاً
ولكنّنی احببتُ اَن ترَ نُصرتی لِتعلمَ اَنّی لم ازل لكَ طائعاً
و سعیی لوجهِ للّهِ فی نصرِ احمد نبی الهدی المحمودِ طفلا و یافعاً32
ترجمه: آیا مرا به صبر درباره پیامبر فرامی خوانی. به خدا قسم كه گفتن من از سر بی تابی نبود! من همواره فرمانبردار توام، اما یاور پیامبر. من از كودكی یار پیامبر بودم و دوست دارم یاری ام را ببینی.
پس از خلاصی مسلمانان از «شعب ابی طالب» (پس از سه سال محاصره اقتصادی) خدیجه و ابوطالب در فاصله كمی از یكدیگر رحلت كردند و حضرت علی(علیه السلام) تنهایی و غم خواری پیامبر را جبران می نمود و به یاری ایشان می شتافت. همان سال پیامبر(صلی الله علیه وآله)راهی طائف شد تا به ادامه رسالت خود، یعنی تبلیغ دین، بپردازد. حضرت علی(علیه السلام) نیز در كنار او بود. مردم طائف زیر بار نرفتند و جسورانه علیه پیامبر(صلی الله علیه وآله)شوریدند و از هر طرف سنگ پرتاب می كردند، اما حضرت علی(علیه السلام)خود را سپر پیامبر ساخت و سنگ ها را به جان خرید و طبق نقل، سر مباركش چند بار مجروح گشت.33
استجازة من النبی لحرب
هل یدفعُ الدرعُ الحصینُ منیةً یوماً اذا حضرت لوقتِ مماتِ
انّی لأَعلَمُ اَنّ كلَّ مُجمَع یوماً یؤولُ لفُرقة و شتاتِ
یا ایُّها الداعی النذیر و مَن بِه كَشف الالهُ رواكد الظلماتِ
أطلقْ فدیتكَ لابنِ عمِّكَ امره وَارْمِ لهداتكَ عنه بالجمراتِ
فالموتُ حقٌّ و المنیّة شربةٌ تأتی الیه فبادر الزكواتِ.34
ترجمه: اگر هنگام مرگ فرا رسد، آیا زره استوار مرگ را باز می دارد؟ نیك می دانم كه هر انجمنی روزی به جدایی و پراكندگی انجامد. پس ای خواننده، بیم دهنده و آنكه خدا تاریكی ها را بر او گشوده! فدایت گردم! پسرعم خود را رها كن (از او دل بكن) و دشمنانت را از او به پرتاب سنگ بازدار! مرگ حق است و مردن هم جامی است كه وی روزی نوشد، پس او باید به كاری شتافت كه جان را پاس دارد.
علاوه بر این، در موسم حج سال سیزده هجری، كه گروهی از مسلمانان مدینه به مكّه آمدند و گرد پیامبر جمع شدند، كفّار قریش از فرصت بهره جستند و سلاح به دست گرفتند و به اجتماع ایشان حمله بردند. در این هنگام، حضرت حمزه و علی(علیهما السلام)دست به شمشیر بردند و مهاجمان را وادار به گریز و فرار از محل ساختند.35
ماجرای «لیلة المبیت»، به عنوان تهدید بزرگ شورشیان علیه پیامبر در تاریخ ثبت شده است. جوانان قبایل قریش قرار گذاشتند شبانه بر پیامبر حمله كنند و او را در بسترش به قتل برسانند. جبرئیل این خبر را به پیامبر رساند و پیامبر(صلی الله علیه وآله)حضرت علی(علیه السلام)را جای خود خوابانید، حضرت علی(علیه السلام)پرسید: آیا شما به سلامت خواهید بود؟ پیامبر فرمود: آری، آن گاه حضرت علی(علیه السلام) لبخند رضایتی بر لب نشاند و در جایش خوابید.36
بدون تردید، هیچ كس جز او توان چنین كاری نداشت كه در مقابل حمله قریش بر او، به گمان آنكه محمّد است، آنچنان استوار شجاع بایستد و به آن ها پاسخ بگوید و آن ها را از محل دور و حتی تهدید نماید و با برخی از آن ها به دفاع از خود و استنكاف از دادن نشانی رسول خدا بپردازد. بنابر نقل روایات، در همان شب، جبرئیل و میكائیل به اذن خدا فرود آمدند و به یاری حضرت علی(علیه السلام)شتافتند و سنگ ها از او دفع می نمودند و او را بر این جان نثاری تحسین می كردند و می گفتند: «به به از این ایثارگری! ای پسر ابوطالب! چه كسی مانند توست؟ خداوند به وسیله تو بر فرشتگان هفت آسمان مباهات می كند.»37 و همان لحظه این آیه، كه به تصریح بیشتر علمای اهل سنّت و تمام علمای شیعی در خصوص امام علی(علیه السلام)است، نازل شد: (وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ)(بقره:207)؛ و بعضی مردانند (حضرت علی(علیه السلام)) كه از جان خود در راه رضای خدا می گذرند و خداوند دوستدار چنین بندگانی است.
در شعری حضرت می فرماید: شب را در حالی كه مراقب دشمنان بودم، در آنجا خفتم و نتوانستند مرا از تصمیم خود بازدارند و با عزم جزم، آماده كشته شدن و گرفتاری بودم.38
در خصوص انتقال «فواطم» در گیر و دار پرماجرای پس از هجرت پر حادثه و پر درد حضرت از مكّه به مدینه هم باید گفت: حقیقتاً كسی را جز حضرت علی(علیه السلام)یارای انجام آن نبود؛ چنان كه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نامه ای به ابوواقد لیثی داد تا به حضرت علی(علیه السلام)در مكّه بدهد و او شبانه فواطم (فاطمه دختر پیامبر(صلی الله علیه وآله)، فاطمه مادر علی(علیه السلام)و فاطمه دختر زبیر) را به مدینه برساند. حضرت علی(علیه السلام)نیز پس از دریافت پیام، چنین كرد و حقیقتاً از جان عزیز خود در این راه گذشت. او برای به سلامت رساندن امانت های رسول خدا(صلی الله علیه وآله)به نزد حضرتش، این راه طولانی را بدون استراحت و از بیراهه، آن هم شبانه (به همراه فواطم) پیمود و در طول مسیر، با دشمنان از جمله اطرافیان ابوسفیان (بنی امیّه)، كه در طول تاریخ همیشه مانع راه فرزندان پیامبر(صلی الله علیه وآله) بودند، روبه رو شد و با آن ها به مقابله برخاست و از فواطم دفاع كرد و آن ها را از خطرات این دشمنان به سلامت عبور داد.39
جان فشانی های علی(علیه السلام) در میدان های نبرد
حضرت بارها نمایندگی از جانب پیامبر(صلی الله علیه وآله)را در امور جنگ «غزوه ها و سریّه ها» و فرماندهی نیروها را بر عهده گرفت و از سوی حضرت به میان اعراب وقریش می رفت و از بازماندگان شهدا و حتی خانواده های بی گناه دشمن، كه پدران و برادران خود را در جنگ از دست می دادند، تفقّد و دل جویی می نمود. جالب است كه این بار مسئولیت را، بخصوص در جنگ های سختی مثل بدر و حنین و فتح مكّه و احد و خیبر، كسی جز حضرت علی(علیه السلام) توان به دوش كشیدن نداشت؛ چنان كه پیامبر برای اتمام حجت با مردم، بارها دیگران را به جای حضرت علی(علیه السلام) به جنگ ها فرستادند اما آن ها توان انجام آن كارها را نداشتند. برای نمونه، ولیدبن عتبه را ابتدا به فرمان دهی بدر فرستادند، اما او از پذیرش آن سرباز زد و از این رو، امام علی(علیه السلام)را بدانجا فرستاد و شمشیر خود را به دست او داد و زره خود را بر تنش پوشاند و پس از فتح، پرچم خود را به او سپرد و در حق او دعا كرد. آن حضرت پس از غزوه بدر در سال دوم هجری و شكست لشكر دشمن و مشركان می فرماید: من در خردی، بزرگان عرب را به خاك انداختم و سركردگان «ربیعه» و «مضر» را هلاك ساختم. شما می دانید كه مرا نزد رسول خدا چه مرتبتی است و خویشاوندانم با او چه نستبی دارند.40
در جنگ احزاب، كه مشركان به مدینه حملهور شدند، رسول خدا(صلی الله علیه وآله) حضرت علی(علیه السلام) را فرستاد تا با آن ها به جنگ تن به تن درآید. آن ها مرد جنگی قدرتمندی مثل عمروبن عبدود را به جنگ با حضرت علی(علیه السلام) فرستادند و این علی(علیه السلام) بود كه توانست پس از رزم جانانه با عمرو، او را به خاك اندازد و در این باره ابن شهرآشوب نقل می كند: علی او را بر زمین زد و بر سینه اش نشست و پیامبر جریان خدو انداختن عمرو به چهره مبارك علی و مكث او در كشتن عمرو را كه دید، گریست و بعد از او پرسید: چرا ابتدا او را نكشتی؟ گفت: چون او خدو بر صورتم انداخت و بر مادرم دشنام داد، ترسیدم مقابله من با او از سر انتقام و رضایت نفسم باشد. به همین دلیل، مكث نمودم.41 از این رو، حضرت فرمود: «ضربةُ علی یومَ الخندقِ افضلُ مِن عبادةِ الثقلینِ.»42
در سیره ابن هشام آمده است: در این جنگ، مرتضی ـ كرم اللّه وجهه ـ علَم پیامبر در پیش كرد و با كفّار جنگ همی كرد تا از ایشان خلقی به قتل آورد و هر كس از كفّار كه با او به جنگ درآمدند، بكشت.»43 در این باره، حضرت، خود در نامه ده نهج البلاغه و خطبه 33 اشاره كرده است. پیامبر نیز فرمود: «لَمبارزةُ علی افضلُ اعمالِ اُمّتی الی یومَ القیامةِ.»44
مولانا در این باره شعر زیبایی دارد:
از علی آموز اخلاص عمل شیر حق را دان منزّه از دغل
در غزا بر پهلوانی دست یافت زود شمشیری بر آورد و شتافت
او خدو انداخت بر روی علی افتخار هر نبی و هر ولی
او خدو انداخت بر رویی كه ماه سجده آرد بهر او در سجده گاه
در زمان شمشیر انداخت آن علی كرد او اندر غزایش كاهلی
گشت حیران آن مبارز زین عمل وز نمودن عفو و رحمت بی محل
گفت بر من تیغ تیز افراشتی از چه افكندی مرا بگذاشتی؟
گفت من تیغ از پس حق می كشم بنده حقم نه مملوك تنم
فعل من بر دین من باشد گوا شیر حقم نیستم شیر هوا.
جنگ خیبر در سال هفتم هجری رخ داد، در حالی كه یهودیان در قلعه ماندند و مسلمانان بر آنان غالب شدند. پسران مهاجر و انصار همه در انتظار بودند كه رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) آن ها را برای فتح خیبر اعزام كند و پرچم فتح را به دست ایشان بدهد، اما حضرت پرسید: علی كجاست؟ گفتند: مریض است و چشم درد دارد و در جنگ حاضر نشده است. فرمود: او را بیاورید. حضرت علی(علیه السلام)را به اصرار حضرت آوردند و حضرت با آب دهان مباركش او را شفا بخشید، سپس پرچم فتح را به دست او داد و او را به طرف قلعه های خیبر فرستاد و او هم توانست با كندن در خیبر، برخی از دشمنان را اسیر و برخی را تار و مار سازد.45 این امتیاز بزرگ از آنِ حضرت علی(علیه السلام) و حق شایسته ایشان بود و كسی توان كسب آن را نداشت و از این رو، همه یاران بر او غبطه می خوردند و این غبطه ها و احساس تقرّب حضرت علی(علیه السلام) نزد پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) به تدریج، به حسادت مهاجر و انصار در حق او مبدّل شدند.
كسی كه قلعه خیبر گشوده به دست به جنگ بدر ز اهریمنان كشیده دمار
كسی كه روی مگردانده هیچگه از رزم كسی كه در احد از دشمنان نكرد فرار
نبی فرستاد و نفرمود تا كه گرد آیند ركابدار نبی چون مهاجر و انصار
از آن فراز علی را بخواند در برِ خویش وصی كنار نبی آمد و گرفت قرار
فراز دست نبی شد علی كه تا بیند به دست قائد اسلام مظهری زشعار.46
حسان بن ثابت در این باره سروده است:
و كانَ علی ارمد العین یبتغی دواءً فلّما لم یحسّ مداویاً
شفاه رسولُ اللّه منه بتفلة فبوركَ مرقیاً و بواك راقیاً.47
علاوه بر این، پس از فتح مكّه و تسلیم شدن قریش، كه با جان فشانی حضرت علی(علیه السلام) و به نمایندگی از جانب رسول خدا(صلی الله علیه وآله)تحقق یافت و او یك تنه به شكستن بت ها و پاك سازی خانه خدا از لوث وجود خدایان چوبین پرداخت، این آیه در مدح او نازل شد: (لَا یَسْتَوِی مِنكُم مِنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قَاتَلَ أُوْلَئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِینَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَقَاتَلُوا وَكُلّاً وَعَدَاللَّهُ الْحُسْنَی وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ)(حدید: 10)؛ آنان كه قبل از شما پیش از فتح مكّه، انفاق جان و جهاد در راه خدا كردند با شما مساوی نیستند، آن ها مقامشان عظیم تر از كسانی است كه بعد از فتح، انفاق و جهاد كردند و خدا به همه و عده نیكوترین پاداش داده و خدا به هر چه كنید آگاه است.
در خصوص دامادی رسول خدا(صلی الله علیه وآله) كه شهره عام و خاص است، این حجت حق بر همگان آشكار است كه حضرت علی(علیه السلام)داماد پیامبراكرم(صلی الله علیه وآله)است و بر هر دوست و دشمنی پدیدار كه او نهایت تقرّب و محبوبیت را نزد پیامبر و خانواده او دارد و این امر به اذن الهی صورت گرفت و كسی را یارای انكار خورشید نیست.
نسائی می نویسد: ابوبكر و عمر فاطمه را از رسول خدا(صلی الله علیه وآله)خواستگاری كردند، اما پیامبر فرمود: فاطمه صغیر است و حضرت زهرا(علیها السلام)نیز روی برگرداند، اما وقتی حضرت علی(علیه السلام)به خواستگاری رفت، پیامبر وی را به ازدواجش درآورد.48رسول خدا پس از ازدواج این زوج آسمانی به خانه حضرت فاطمه(علیها السلام)آمد و فرمود: دخترم، به خدا سوگند! نمی خواستم تو را به ازدواج كسی جز بهترین فرد از خویشانم درآورم. سپس برخاست و رفت.49
نتیجه
با توجه به آنچه ذكر شد و بیان ابعاد تقرّب امام علی(علیه السلام) به پیامبر(صلی الله علیه وآله) و جان نثاری های ایشان در راه پیامبر، آیا كسی جز او شایسته و درخور خلافت بر حق رسول خدا هست؟ و آیا هیچ عقل و تدبیری و یا نقل صحیحی می پذیرد كه علی رغم ماجرای صریح غدیر و بیعت علنی مردم با حضرت علی(علیه السلام)در آنجا و نزول آیات قرآن و پیغام و بشارت وحی، احدی جز او می تواند قدم جای پای پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) بگذارد و این رسالت گران بها را تداوم بخشد؟
تافته از دوش نبی آفتاب خیره در او چشم دل شیخ و شاب
از لب احمد پی اكمال دین ها بشنو زمزمه راستین!
اینكه مرا زینت دوش آمده است جان ز ولایش به خروش آمده است
بعد من او راهبر و رهنماست سرور مردان خدا مرتضاست
حافظ آیین محمّد بُوَد جلوه ای از پرتو سرمد بود
یاور من بنده خاص خداست معرفت آموز دل اولیاست
تابش خورشید زنام علی است سكّه توحید به نام علی است.
پینوشتها
1ـ مناقب خوارزمی، ص 2 / علی بن عیسی، كشف الغمه، ج 1، ص 112.
2ـ به نقل از: محب الدین طبری، ذخائرالعقبی، ص 111.
3ـ شیخ مفید، الارشاد، ص 11.
4ـ به نقل از: محمّدبن جریر طبری، تاریخ طبری (تاریخ الرسل و الملوك)، ج 3، ص 1173.
5ـ ابن عبدالبرّ القرطبی، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج 3، ص 28.
6ـ رضا معصومی، در خلوت علی، انتشارات حافظ نوین، به نقل از: ابن یمین فریومدی.
7ـ نهج البلاغه، ترجمه علی اصغر فقیهی، خطبه قاصعه، تهران، مشرقین، 1383، ص 139.
8ـ همان، ص 192.
9ـ نهج البلاغه، خطبه 31.
10ـ نهج البلاغه، خطبه 71.
11ـ رضا معصومی، پیشین، ص 79، به نقل از: مولانا جلال الدین مولوی.
12ـ نهج البلاغه، خطبه قاصعه، ص 220.
13ـ محب الدین طبری، پیشین، ص 60 / علی بن عیسی، پیشین، ج 1، ص 79 / نهج البلاغه، خطبه قاصعه 192.
14ـ نهج البلاغه، خطبه قاصعه، 192.
15ـ محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 39، ص 212.
16ـ مرتضی مطهری، حكمت ها و اندرزها، تهران، صدرا، ص 139.
17ـ قطب الدین نیشابوری، دیوان شعر امام علی(علیه السلام)، ش 151، ص 232.
18ـ نهج البلاغه، نامه 45.
19ـ علی بن عیسی، پیشین، ج 1، ص 99 / مناقب خوارزمی، ص 28.
20ـ احمدبن حنبل، مسند، ج 1، ص 19.
21ـ مولانا جلال الدین محمّد مولوی.
22ـ محب الدین طبری، پیشین، ص 82.
23ـ احمدبن حنبل، پیشین، ج 1، ص 16.
24ـ «صاحب سرّی علی بن ابی طالب» به نقل از: ینابیع الموده، ناب 56 و 187.
25ـ حسكانی، شواهدالتنزیل، ج 1، ص 234 و ج 2، ص 244.
26ـ كلیات دیوان علی در شعر شاعران (بیعت با خورشید)، چ یازدهم، تهران، زرّین، 1373، ص 98، به نقل از: كسائی مروزی.
27ـ محب الدین طبری، پیشین، ص 131 / محمّدبن جریر طبری، پیشین، ج 3، ص 1172.
28ـ محمدعلی صفری (زرافشان)، بیعت با خورشید، ص 63.
29ـ ابن هشام، سیرة النبی، ج 2، ص 126 / ابن سعد، طبقات، ج 2، ص 65.
30ـ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 256.
31ـ همان، ج 14، ص 64.
32ـ به نقل از: قطب الدین ابوالحسین بیهقی نیشابوری، مجموعه اشعار منسوب به امام علی(علیه السلام)، شعر شماره 275، ص 360.
33ـ به نقل از: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 127.
34ـ به نقل از: قطب الدین ابوالحسین بیهقی نیشابوری، پیشین، ترجمه ابوالقاسم امامی، تهران، اسوه، 1379، ص 172.
35ـ محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 9، ص 48.
36ـ ر.ك: تفسیر كشف الاسرار، ج 1، ص 554.
37ـ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 22.
38ـ تذكرة الخواص، ص 41 به نقل از: ابن عبّاس.
39ـ ابن هشام، سیرة النبی، ج 2، ص 124.
40ـ نهج البلاغه، خطبه قاصعه.
41ـ ابن شهرآشوب، پیشین، ج 1، ص 2.
42ـ علی بن عیسی، پیشین، ج 1، ص 150 / محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 41، ص 91.
43ـ ابن هشام، پیشین، ج 2، ص 662.
44ـ عبدالمجید آیتی، تاریخ پیامبر و اسلام، ص 295.
45ـ ابن هشام، پیشین، ج 2، ص 364.
46ـ كلیات دیوان علی در شعر شاعران، ص 126.
47ـ محمدبن جریر طبری، پیشین، ج 3، ص 546 / شیخ مفید، ارشاد، ص 114.
48ـ به نقل از: خصائص امیرالمؤمنین، ح 120، ص 114.
49ـ همان، ح 136، ص 116.