متکلمان شیعه 1؛ مومن الطاق

علم کلام به عنوان دفاع از عقاید اسلامی پی ریزی شد واصول و ریشه‏‌های این دانش از قرآن مجید و سخنان امیر مؤمنان (علیه السّلام) برگرفته شده است. از این جهت، چیزی نگذشت که در مکتب پیشوایان شیعه متکلمان بلند پایه تربیت یافتند و محافل عقاید را با اندیشه های نورانی خود روشن ساختند.
تاریخ متکلّمان شیعه خود نیاز به نگارش کتاب بزرگی دارد که به ترتیب قرون و یا به ترتیب الفبایی زندگانی و آثار آنان را به رشته تحریر در آورد. اینک در این شماره، و شماره های آینده به زندگانی متکلّمان شیعه خواهیم پرداخت و در هر شماره یکی از متکلمان بزرگوار شیعه را درج خواهیم کرد.

مؤمن الطاّق

محمّد بن علی بن نعمان بن أبی طریفة بَجَلی کوفی، ابوجعفر احول، محدّث، متکلّم، فقیه و شاعر امامی است که از اصحاب امام زین العابدین و امام باقر و امام جعفر صادق (علیهم السلام) به شمار می‏رود.
پیشه او صرّافی و در بازار کوفه در محلّی موسوم به طاق المحامل کار می‏کرد و انتساب وی نیز به همان جا بوده است از این رو، به «صاحب الطّاق» و«طاقی» شناخته می‏شد. از آنجا که وی در تشخیص پول معیوب تیز بین بود و با یک نگاه نادرستی آن را در می یافت، مردم به او «شیطان الطّاق» لقب دادند.(1) همان گونه که توده مردم اشخاص تیز بین و تیزهوش را به شیطان تشبیه می‏کنند. لیکن مخالفان فکری و عقیدتی او به منظور منقصت، این لقب را بر وی شایع کردند. گفته می‏شود ابوحنیفه نخستین کسی بود که این لقب را بر وی نهاد.
در مقابله با این روش، دوستداران او و در پیشاپیش آنها هشام بن حکم، وی را به «مؤمن الطاق» ملقب ساختند.(2)
اگر چه برخی از طوایف، معتزله را به او نسبت داده‏‌اند(3) لیکن بدون تردید وی یکی از متکلّمان بزرگ امامیه است و احادیثی که درباره او رسیده و نیز سخنان بزرگان خاصه و عامه بر این نکته گواه است.

موقعیّت استثنایی «مؤمن الطاق» در پیشگاه امام صادق 5

امام جعفر صادق (علیه السّلام) در باره او و سه تن دیگر از بزرگان اصحابش فرمود:
«چهار تن از همه مردم زندگان و مردگان نزد من محبوترند: بُرید بن معاویة عجلی، زرارة بن أعین، محمّد بن مسلم و ابوجعفر أحول(مؤمن الطاق)».(4)
این سخن امام، پرده از شخصیّت واقعی «مؤمن الطاق» بر می‏دارد و بر اتهاماتی که مخالفان به اونسبت داده‌‏اند خطّ بطلان می‏کشد؛ چرا که روشن است شخصی که این چنین موررد اعتماد امامان دین باشد امکان ندارد عقایدی برخلاف فرموده های آنان مطرح کند و سخنی بگوید که صددرصد با مبانی عقیدتی پیشوایان شیعه تناقض داشته باشد. افزون بر این، «ذهبی» رجال شناس نقّاد اهل سنّت نیز نقل کرده است که امام صادق (علیه السّلام) او را بر دیگران مقدّم می‏داشت و از او ستایش می‏کرد.(5)

مقام علمی مؤمن الطاق

نجاشی رجال شناس بزرگ درباره مقام علمی مؤمن الطاق نوشته است:
«منزلت علمی و خوش سخنی او مشهورتر از آن است‏ که نیاز به بیان داشته باشد».(5)
شیخ طوسی آورده است:
«وی موثّق، دانشمند در کلام، تیز بین و در پاسخگویی حضور ذهن داشت».(7)
ابن ندیم گوید:
«وی از اصحاب ابوعبد الله جعفر بن محمّد رضی الله عنه و متکلّمی حاذق بوده است».(8)
شهرستانی گفته است:
«وی شاگرد(امام) باقر محمّد بن علی بن الحسین رضی الله عنهم بوده و آن حضرت اسراری از حالات و علوم خود را به او سپرده است».(9)
افزون بر آن چه بزرگان در باره او گفته‌‏اند، از مباحثاتی که وی با متکلّمان دیگر فِرَق اسلامی داشته، تسلّط و احاطه علمی او مشهود است. نمونه آن مناظره‌‏ای است که با ابوحنیفه درباره متعه بر پایه قرآن و حدیث داشته و بر او غلبه کرده است با این که تخصّص ابوحنیفه در فقه و اشتهار مؤمن الطاق در علم کلام بوده است.(10)
مؤمن الطاق، افزون بر مقام علمی، از قریحۀ شعری نیز برخوردار بوده است و به گفته ذهبی(11) امام صادق (علیه السّلام) او را در شعر بر دیگران مقدّم می‏داشت لیکن اشتغال به کلام او را از صف شاعران جدا کرد. از جمله سروده‌‏های او که «صفدی» نقل کرد، این دو بیت است:
ولا تکُ فی حُبّ الأخلاّء مفرطاً
فإنّک لاتدری متی أنت مبغض
وإن أنت أبغضت البغیض فأجمل
صدیقک أو تعذر عدوّک فاعقل(12)
«در دوستی با دوستانت زیاده روی مکن و در دشمنی با دشمنانت میانه روی پیشه کن. چرا که نمی‏دانی چه هنگام با دوستت دشمن می‏شوی یا این که دشمنت را معذور می‏داری، پس عاقلانه رفتار کن».

مناظرات مؤمن الطّاق و موضع امام صادق 13

آن چه مایه اشتهار مؤمن الطاق گشت مناظراتی است که با مخالفان فکری و عقیدتی خود انجام می‏داد و بر پایه جدل و اعتراف گرفتن از خصم و آمیخته با طنز آنان را مغلوب می‏کرد به گونه‏‌ای که مایه تحیّر و شگفتی می‏شد. در این میان، مناظرات او با ابوحنیفه شهرت بیشتری دارد و در این باره تألیف خاصّی نیز داشته است.(13) امام صادق (علیه السّلام) از مباحثات او آگاه بود و حتی بعضی از مباحثات در حضور آن حضرت برگزار می‏شد و امام هم از نتایج مناظرات او خرسند بود؛ چرا که مایه تقویت مکتب اهل بیت می‏شد. با این همه، مسائل جنبی و موقعیت های گوناگون ایجاب می‏کرد که امام (علیه السّلام) مواضع مختلفی در برابر او اتخاذ نماید:
گاه می‏شد که به او روش بحث را می‏ آموخت؛ در این باره «کشّی» روایت می‏کند که وی شب هنگام به حضور امام رسید در حالی که تواضع فوق العاده‌‏ای او را در برگرفته بود. حضرت با آرامی از او دلجویی کردند تا تعادل خود را بازیافت سپس پرسیدند: چگونه با مردم مجادله می‏کنی؟ پس از آن که او روش خود را توضیح داد، حضرت فرمود: چنین و چنان با آنان مجادله کن.(14)
گاه می‏شد که مؤمن الطاق در مواردی که از پاسخ ناتوان شده بود پرسش را با امام (علیه السّلام) در میان می‏گذاشت و پاسخ صحیح را دریافت می‏کرد. در این باره، دو نمونه از مناظرات او با ابن ابی العوجاء زندیق معروف در دست است که در یک مورد شبهه تعارض بین دو آیه کریمه از قرآن در زمینه حکم تعدّد زوجات را مطرح می‏کند و در مورد دیگر کرمی را که ساخته او بود مخلوق خود معرفی می‏کند.در هر دو مورد، مؤمن الطاق فرصت می‏گیرد و در مدینه خدمت امام (علیه السّلام) رسیده و جواب را دریافت می‏کند. جالب این جاست که ابن ابی العوجاء پس از آن که پاسخ او را می‏شنود در می ‏یابد که جواب از امام ششم (علیه السّلام) است لذا تلویحاً می‏گوید: «هذا ما حملته الإبل من الحجاز»؛ این سخن را شتران از حجاز آورده‌‏اند.(15)
و گاه برای او پیام می‏فرستاد که دست از جدال بردارد. مفضّل بن عمر راوی مشهور در این باره می‏گوید: امام صادق (علیه السّلام) می‏فرمود: نزد «احول» برو و او را دستور ده تا لب فرو بندد». مفضّل می‏گوید: به منزل او رفتم و پیام حضرت را رسانیدم، وی در جواب گفت:می ترسم که نتوانم تحمّل کنم!(16)

روش بحث مؤمن الطاق

مؤمن الطاق مناظراتی که با دیگران داشت از دو ابزار «جدل» و«قیاس» بهره می‏گرفت بدین گونه که: باورها و عقاید مسلّم پیشین طرف را پایه قرار می‏داد و بر اساس آنها او را مغلوب می‏کرد و در تأیید و تثبیت اندیشه خود از قیاس که تمثیل جزیی به جزیی بود کمک می‏گرفت. از همین رو، امام صادق (علیه السّلام) روش بحث او را نمی‏پسندید؛ چرا که قیاس از دیدگاه امامان شیعه یقین آور نیست و حتی قیاس در دین، از عوامل نابودی دین محسوب می‏شود. در ارتباط با همین نکته امام صادق‏ (علیه السّلام) در پایان مناظره‌‏ای که در حضور آن حضرت انجام گرفت، در باره او فرمود:
«قیّاس روّاغ تکسر باطلاً بباطل إلاّ أن باطلک أظهر».(17)
قیاسگر خدعه گر، باطل را با باطل می‏شکنی لیکن باطل تو کوبنده تر است.
همچنین در پی مناظره‌‏ای که به دستور آن حضرت در حضور ایشان در جلسه‏‌ای علنی با مردی خارجی که هرساله به مدینه می ‏آمد و به حضور امام می‏رسید، انجام داد. مرد خارجی پس از آن که مغلوب شد خطاب به حضرت گفت:گمان نمی‏کردم در بین یاران شما چنین فردی باشد. امام فرمود: بهتر از او نیز دارم. مؤمن الطاق در شگفت شد و گفت: مولای من! آیا نتوانستم شما را خوشنود سازم؟ فرمود: چرا به خدا قسم! او را ساکت و گرفتار کردی، لیکن یک کلمه حق در سخنان تو نبود! از این رو که بر پایه قیاس سخن می‏گویی و قیاس در دین ما راه ندارد.(18)

تمجید امام صادق از مؤمن الطاق

با این که امام (علیه السّلام) روش بحث او را نمی‏پسندید لیکن به طور کلّی از مناظرات او خوشنود بود و از تفوّق و سلطه او در بحث با عباراتی شیوا ستایش می‏کرد در ارتباط با همین نکته به دو نمونه از سخنان آن حضرت اشاره می‏کنیم:
الف) در پایان مناظره‌‏ای او را «قفّاز حاذق» توصیف می‏کند یعنی«پر جست و خیز و تیز بین».(19)
ب) ابوخالد کابلی گوید: صاحب الطاق را در روضه شریفه دیدم در حالی که مردم مدینه دگمه های او را کنده بودند کنایه از بسیاری پرسش و پاسخ و او همچنان مشغول پاسخ بود، به او گفتم:مگر امام صادق (علیه السّلام) ما را از سخن گفتن باز نداشته است؟ پاسخ داد: آیا تو را فرمان داد که مرا از سخن گفتن باز داری؟ گفتم: نه، لیکن خودم را چنین دستور داده است.
مؤمن الطاق گفت: تو خود به آن چه مأموری عمل کن یعنی وظیفه من و تو فرق می‏کند.
ابوخالد گوید: پس از آن که این ماجرا را خدمت امام صادق (علیه السّلام) بازگو کردم، تبسّمی کرد و فرمود: «ابوخالد! مؤمن الطّاق می‏افتد و پرواز می‏کند لیکن اگر بال و پر تو را بچینند دیگر نمی‏توانی پرواز کنی».(20)

مناظرات مؤمن الطاق

اینک به چند نمونه از مناظرات او اشاره می‏کنیم:

1. مناظره با زید بن علی بن الحسین (علیه السّلام).
زید به منظور قیام بر ضدّ بنی امیه در پی گرد آوری نیرو بود و برای مؤمن الطاق مخفیانه پیام داد و او را به یاری طلبید. وی در پاسخ گفت: اگر پدر یا برادرت (امام باقر (علیه السّلام)) از من یاری می‏طلبیدند همراه آنان خروج می‏کردم زیرا یک جان بیشتر ندارم و باید در راه یاری جهت خدا به کار گیرم.
زید گفت: تو می‏پنداری در خاندان پیامبر امام واجب الطاعه‏‌ای وجود دارد؟
مؤمن الطاق: بلی، پدرت یکی از آنان بود.
زید: پدرم چنان به من مهربانی داشت که مرا بر زانوی خود می‏نشانید و لقمه گرم را خنک ساخته بر دهانم می‏گذاشت با این حال آیا امکان دارد که مرا از آتش جهنّم باز ندارد و نگوید که برادرم امام باقر (علیه السّلام) حجّت است بر من و باید از او پیروی کنم تا به مرگ جاهلیّت نمیرم؟!
مؤمن الطاق گفت: اتّفاقاً به سبب همین محبّتی که داشته این نکته را از تو پنهان داشته است مبادا زیر بار نروی و جهنّمی شوی! ولی اکنون که آن را از تو پوشیده داشته امید نجات تو وجود دارد.
سپس سخن خود را با این مطلب تأکید کرد که یعقوب پیامبر (علیه السّلام) با آن که به یوسف گفت: خوابت را از برادرانت پوشیده دار، لیکن به برادران او نگفت که در باره او کید و مکری نکنید تا برای آنان راه نجاتی باز گذاشته باشد.
مؤمن الطاق گوید:پس از آن که گفتگویم با زید را برای امام صادق (علیه السّلام) بازگو کردم حضرت فرمود:
«از پس و پیش، از راست و چپ، از بالا و پایین او را گرفتی و گریزگاهی برای او نگذاشتی». (21)

2. مناظره با ضحّاک شاری (خارجی).
زمانی گروهی از خوارج به سرکردگی ضحّاک بر کوفه سیطره یافتند، مؤمن الطاق نزد او آمد و گفت: من نسبت به دین خود آگاهم لیکن شنیدم دم از عدالت می‏زنی مایلم همراه تو باشم. ضحّاک از همکاری او مسرور گردید. سپس مؤمن الطاق رو به او کرده و گفت:
چرا شما از علی بن ابی طالب (علیه السّلام) بیزاری جسته و کشتن او را روا دانستید؟
چون که او در دین خدا حکمیّت را پذیرفت.
آیا هر کس چنین کند قتال با او را روا می‏دانید؟
بلی.
مرا نسبت به معارف دین خود آگاه کن تا یاور شما باشم و افزود: برای آن که روشن شود حق با چه کسی است، چه کس در میان ما داوری کند؟ ضحّاک، اشاره به یکی از یاران خود کرد و گفت:این مرد می‏تواند بین ما داور باشد.
مؤمن الطاق گفت: پس حکمیت در دین را می‏پذیری؟
ضحاک از روی غفلت گفت: بلی.
در این حال، مؤمن الطاق رو به خوارج کرده و گفت:
این فرمانده شما در دین خدا حکمیّت را پذیرفت پس خود دانید!
خوارج تحت تأثیر سخن او قرار گرفتند و ضحّاک را با شمشیرهای خود از پای در آوردند».(22)

3. مناظره با ابو حنیفه
در میان مناظراتی که مؤمن الطاق با مخالفان عقیدتی خود داشته مباحثات او با ابوحنیفه بیشتر زبانزد است؛ چرا که غالباً با طعنه و طنز همراه بوده و او را به تحیّر وا می‏داشته است. در این جا به چند مورد از آنها اشاره می‏شود:
الف) ابوحنیفه خطاب به مؤمن الطاق گفت:
شما شیعیان معتقد به رجعت می‏باشید؟
مؤمن الطاق: بلی.
پس اینک هزار درهم به من عطا کن تا پس از رجعت هزار دینار به تو بازگردانم.
ضامنی بیاور تا ضمانت کند به صورت انسان رجعت می‏کنی نه به صورت خوک!!
لطافت این جواب در این نکته است که ابوحنیفه قائل به تناسخ بود و مؤمن الطاق با اشاره به همین عقیده وی، پاسخ داد. از این رو، ابوحنیفه درشگفتی فرو رفت. (23)
ب) ابوحنیفه به مؤمن الطاق گفت: اگر واقعاً علی بن ابی طالب (علیه السّلام) پس از پیامبر حقّی داشت چرا حقّ خود را مطالبه نکرد؟!
مؤمن الطاق از روی طنز پاسخ داد:
می ترسید جنیّان او را بکشند همان گونه که سعد بن عباده را کشتند!!
(سعد بن عباده از بزرگان انصار بود که در مقام اعتراض به خلافت عمر به شام رفت لیکن ایادی پنهان خلافت، او را از پای در آوردند و به منظور پیشگیری از مقابله انصار در میان مردم شایع کردند که طایفه جن او را کشته‌‏اند!)
ج) پس از وفات امام جعفر صادق (علیه السّلام) ابوحنیفه به مؤمن الطاق گفت:
امامِ تو از دنیا رفت.
وی پاسخ داد: بلی، لیکن امام تو تا روز قیامت زنده خواهد بود.(24)(اشاره به آیه‌‏ای از قرآن که در باره شیطان می‏گوید:«…مِنَ المُنظَرینَ اِلی یَوْمِ الْوَقْتِ المَعْلُومِ)».
د) روزی ابوحنیفه با یاران خود نشسته بود که مؤمن الطاق از دور نمودار شد. ابوحنیفه رو به یاران خود گفت: «جائکم الشیطان»؛ شیطان به سوی شما می‏ آید.
مؤمن الطاق چون نزدیک شد این آیه را تلاوت کرد: «اِنّا اگرْسَلْنَا الشَّیاطِینَ عَلَی الْکافِرینَ تَوءُزُّهُمْ اگزاژ» ؛ ما شیاطین را سراغ کافران می‏فرستیم تا …».(25)
ه) ابوحنیفه با مؤمن الطاّق در کوچه های کوفه می‏رفتند که ناگاه صدای منادی را شنیدند که طفل گمشده‌‏ای را جستجو می‏کرد؛ مؤمن الطاق رو به آن مرد گفت: بچه گمشده‌‏ای را ندیدم؛ ولی اگر پیر گمراه می‏خواهی بیا و ابوحنیفه را بگیر!».(26)
4 مناظره با ابن أبی خدره
شیخ طبرسی روایت کرده است که شیعیان و خوارج در مجلسی در کوفه اجتماع کردند، در آن مجلس، ابن ابی خدره یکی از سران خوارج رو به شیعیان کرده وگفت:
با چهار دلیل اثبات می‏کنیم که ابوبکر از علی و تمام صحابه پیامبر افضل است، سپس ادله خود را ارائه داد.
مؤمن الطاق بر پایه قرآن و سنّت به وی پاسخ گفت و ادله او را در هم کوبید و افضلیّت علی (علیه السّلام) را اثبات کرد به گونه‏‌ای که اشخاص بسیاری به تشیّع گرویدند.(27)

آرای مؤمن الطاق
متکلّمان اهل سنّت نظریاتی را به مؤمن الطاق نسبت داده و بر اساس آن طرفداران او را «شیطانیه» خوانده‌‏اند. در بین آنها، دو نظریه از اهمّیّت بیشتری برخوردار است:
نظریه اوّل: رأی او در علم باری تعالی است که گفته‏‌اند: قائل به حدوث علم خدا به اشیا بوده است. در این زمینه، اشعری گوید:
«فرقه پنجم از روافض اصحاب شیطان الطاق هستند که معتقدند خداوند عالم است و جاهل نیست، لیکن علم او به اشیا آن گاه است که آن را اراده کند امّا قبل از آن که اراده کند محال است بداند، نه از این رو که او عالم نیست بلکه شیی‏ء قابلیت آن را نداشته است…(28)
مقریزی و ابن اثیر جزری وسمعانی و… نیز همین مطلب را با تعابیر مختلف، به او نسبت داده‌‏اند.(29)
نظریه دوّم: رأی او در کیفیت خدای متعال است که جسمیّت را از او نفی کرده لیکن او را نوری به صورت انسان می‏دانسته است. به گفته شهرستانی استدلال او در این زمینه به حدیثی بوده که:«إنّ الله خلق آدم علی صورته و علی صورة الرحمان» و می‏بایست به مضمون حدیث عمل کرد.(30)
جزری نیز گفته است که از عقاید او «تشبیه» بوده است.(31)
این نظریاتی است که اهل سنّت به مؤمن الطاق نسبت داده و با هیاهو او را کوبیده‌‏اند، لیکن مدرکی که دالّ بر صحّت این انتساب باشد ارائه نکرده‏‌اند بلکه مدارک بر خلاف آن وجود دارد. در همین زمینه، شهرستانی که از بزرگان اهل سنّت و مورد اعتماد آنان است می‏گوید: «و ما یحکی عنه من التشبیه فهو غیر صحیح»؛ یعنی نسبت تشبیه که به او داده‌‏اند درست به نظر نمی‏رسد.(32)
همو نقل می‏کند که مؤمن الطاق و هشام بن سالم از سخن گفتن درباره خدا پرهیز می‏کردند و به دستور آن کسی که اطاعت او را واجب می‏دانستند لب از سخن درباره خدا فرو بستند و از تفکر در ذات خدا خودداری کردند تا آن گاه که در گذشتند.(33)
نجاشی رجال شناس بزرگ شیعه نیز با آن که نسبت به تألیفات او آگاهی داشته و برخی را هم مشاهده کرده بود می‏گوید:
«به مؤمن الطاق نسبت هایی داده‌‏اند که از دیدگاه ما ثابت نیست». محتمل است که این نسبت ها مستند به مطالبی بوده که وی در مباحثات خود به منظور تفوق بر خصم مطرح می‏کرده بدون آن که به آن معتقد باشد گویا در ارتباط با همین سخنان او بوده که امام صادق (علیه السّلام) درباره او به فضیل بن عثمان فرمود:
«این سخنان که مؤمن الطاق مطرح می‏کند اگر بگوید که گفته امام من همین است بر ما دروغ بسته است و اگر بگوید گفته امام من نیست، به او می‏توان گفت چگونه سخن می‏گویی که امام تو نگفته است. سپس فرمود: این یاران ما سخنانی مطرح می‏کنند که اگر آن را بپذیرم مردم را بر گمراهی وا داشته‏‌ام و اگر بیزاری بجویم برایم سخت است…».(34)
در هر حال، به طور قاطع می‏توانیم بگوییم، مطالبی که به او نسبت داده‌‏اند عاری از حقیقت است؛ زیرا با توجّه به پیروی کاملی که او از مکتب اهل بیت (علیهم السلام) داشت تا آن جا که امام صادق (علیه السّلام) او را محبوبترین یاران گذشته و حال خود معرّفی فرمود، بسیار بعید می‏نماید که همچون او نظریاتی را مطرح سازد که مورد تأیید پیشوایان معصوم او نباشد.
به یقین این گونه مطالب ساخته و پرداخته کسانی است که از زبان بُرّان وکوبنده او ایمن نبودند و با انتشار بافته های خود در صدد کوبیدن شخصیت این متکلّم بزرگ و سخنگوی مکتب امامت بر آمدند.

آثار علمی مؤمن الطاق
مؤمن الطاق دارای تألیفاتی در مسائل اعتقادی و کلامی بوده و برخی از مناظرات خویش را به قلم آورده است. ازمجموع نوشته‏‌های ابن ندیم و نجاشی و شیخ طوسی چند عنوان کتاب به دست می ‏آید که در زیر می ‏آوریم گرچه ممکن است در برخی از آنها تداخلی نیز وجود داشته باشد .
1. کتاب الإمامة؛
2. کتاب الإحتجاج فی إمامة أمیر المؤمنین علیه السّلام؛
3. کتاب الردّ علی المعتزلة فی إمامة المفضول؛
4. کتاب الجمل فی أمر طلحة والزّبیر وعائشة؛
5. کتاب اثبات الوصیّة؛
6. کتاب کلامه علی الخوارج؛
7. کتاب مجالسه مع أبی حنیفة والمرجئة؛
8. کتاب إفعل ولاتفعل.
نجاشی گوید که این کتاب را نزد دوست خود ابن غضائری دیده و کتابی بزرگ و نیکو بوده است.(35)

وفات مؤمن الطّاق
تاریخ درگذشت مؤمن الطاق دقیقاً روشن نیست هرچند صفدی (36) آن را در حدود 180 ه دانسته و افزوده است: او از کسانی بود که امامت موسی بن جعفر (علیهما السلام) را پذیرفت و نسبت به وفات آن حضرت (در سال 183ه) تردیدی به خود راه نداد بر خلاف واقفیّه. لیکن با توجه به این نکته که نجّاشی وی را از اصحاب امام سجّاد (علیه السّلام) متوفی 94 یا 95 ه دانسته است زنده ماندن او تا زمان وفات امام هفتم بعید می‏نماید.
_______________________________

1. رجال النجاشی، ص325، تحقیق: آیة الله شبیری زنجانی.
2. ذهبی، لسان المیزان:5/300.
3. مقریزی، الخطط:2/348.
4. رجال کشی:2/423، ط آل البیت.
5. لسان المیزان:5/300.
6. رجال النجاشی،ص 325.
7. الفهرست، ص132.
8. فهرست ابن الندیم، ص264.
9. الملل والنحل:1/187186.
10. الکافی:5/450.
11. لسان المیزان:5/300.
12. الوافی بالوفیات:4/104.
13. رجال النجاشی، ص325.
14. رجال کشی:2/424، تحقیق: رجائی، ط آل البیت.
15. بحار الأنوار:10/202 و47 و406.
16. رجال کشی:2/435.
17. بحار الأنوار:23/13.
18. رجال کشی:2/429.
19 بحار الأنوار:23/13.
20. رجال کشی:2/424.
21. همان مدرک:2/425؛ بحار الأنوار:46/180 و189.
22. کشی:2/429426؛ بحار الأنوار:47/405 406؛ ج33، ص423.
لازم به تذکر است که جمله «از پای در آوردند» بر اساس برداشتی است که محقّق میر داماد از روایت کرده است.
23. تاریخ بغداد به نقل الإمام الصادق و المذاهب الأربعة:2/73؛ نجاشی نیز با مختصر تغییری آورده است، ص325.
24. رجال کشی:2/426.
25. مجالس المؤمنین:1/354.
26. بحار الأنوار:47/399 400.
27. ر.ک: طبرسی، احتجاج:2/148، ط نُعمان، نجف اشرف؛ بحار الأنوار:47/396 399.
28. مقالات الإسلامیین، ص37 ونیز ص219 و493.
29. مقریزی، الخطط المقریزیّة: 2/348 و352؛ جزری، اللباب: 2/225؛ سمعانی، الأنساب:3/501.
30. الملل والنحل:1/187186.
31. اللباب:2/225.
32. الملل والنحل:1/186.
33. همان مدرک.
34. رجال کشی:2/434.
35. رجال النجاشی، ص325؛ فهرست شیخ طوسی، ص132، فهرست ابن ندیم، ص264.
36. الوافی بالوفیات: 4/104.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خروج از نسخه موبایل