ویژگی‌های اخلاقی دو جبهه حق و باطل در کربلا

چکیده:

داستان كربلا نمایشگاهی است كه از یك سو بیان‏گر عظمت، شجاعت و حق ‏خواهی و حق ‏پرستی و تمام فضائل و مكارم انسانی است كه در سرور شهیدان و یاران فداكار وی تبلور یافته و در سخت‏ ترین شرایط از آن روی‏گردانی نشده است و از سوی دیگر مبین دنائت، سنگدلی و خونخواریامویان و سپاهیان یزید كه حاكی از آلودگی‏‌های روحی و اخلاقی آنان و نشان دهنده عاقبت باطل ‏گرایی و بی ایمانی است.
در این مقاله از میان فضائل بی‏شمار، غیرت و حماسه، ژرف اندیشی، عرفان، پرستش و نیایش و جانبازی در حق‏پویان از یك سو، و پستی و زبونی، چندچهره‏ گی، حرام‏ خواری، فساد و فحشاء، بی حرمتی به مقدسات، پرخاشگری و بحران هویت از جمله رذائل جبهه باطل شمرده شده است كه در صحنه عاشورا به ظهور رسیده ‏اند.
تهذیب و تزكیه اخلاقی انسان‌ها از رذایل و آراستن ایشان به فضایل اخلاقی از اصول شرایع آسمانی و اهداف غایی انبیای الهی «علیهم السلام» به شمار می‏رود و قرآن مجید نیز در چندین مورد از چنین رسالتی برای پیامبر اسلام(ص) یاد می‏كند؛ از جمله می‏فرماید:
هُوَ الَّذی‏ بَعَثَ فِی اْلاُمّیینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَكّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ اِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی‏ ضَلالٍ مُبینٍ؛[1]
او كسی است كه در میان جمعیت درس‏ نخوانده، رسولی از خودشان برانگیخت كه آیاتش را برآنان می‏خواند و آنان را تزكیه می‏كند و به آنان كتاب (قرآن) و حكمت می‏آموزد هر چند پیش ازآن در گمراهی آشكاری بودند.
رسول گرامی اسلام، خود نیز در این باره می‏فرماید:
إنِّما بُعِثْتُ لِاُتَمِّمَ مَكارِمَ الْاَخْلاقِ؛[2]
همانا برانگیخته شدم تا مكرمت های اخلاقی را تكمیل كنم.
متّصف بودن انبیای گرامی و پیروان راستین آنان به صفات ارزشمند اخلاقی نیز بیانگر این حقیقت است كه بندگان مؤمن خدا همواره كوشیده ‏اند كه در پرتو اعتقادات صحیح و اعمال صالح، از ویژگی‌های بارز اخلاقی نیز برخوردار باشند و درون و بیرون خویش را از آلوده شدن به رذایل اخلاقی منزه دارند.
اهمیت چنین اتصافی آنگاه دو چندان می‏گردد كه به این موضوع توجه كنیم كه چندین مفهوم اخلاقی در شمار اسما و صفات حسنای الهی قرار دارد مانند؛ حلیم، صبّار، شكور، غنیّ، رؤوف، رحیم، غافر، كریم و …
از سوی دیگر، كافران، منافقان و كسانی كه جبهه مخالف دین و دینداران را تشكیل می‏دهند، نوعاً از فضایل اخلاقی، عاری و بیشتر به رذایل تمایل دارند. برخی از اوصافی كه قرآن مجید برای این عده یاد می‏كند عبارت است از؛ دروغ، كشتن بی‏ گناهان، بخل، فساد و فحشا، پیمان‏ شكنی، حرام ‏خواری، ستمكاری، فخرفروشی، دنیاپرستی، یاوه‏ گویی، سوگند دروغ، تجاوز و …
طرفداران حق، همواره بر سه مؤلفه مهم اعتقاد صحیح، عمل صالح و اخلاق نیكو ملتزم هستند و در هیچ شرایطی نسبت به آنها اهمال نمی‏ورزند و در برابر، باطل‏گرایان، افزون بر اعتقاد فاسد و اعمال زشت، همواره از آلودگی‏ های روحی و اخلاقی رنج می‏بردند و از فضایل انسانی كمترین بهره را داشتند و طرفین درگیر در حادثه عاشورا نیز از این قانون مستثنا نیستند كه در این فرصت به بیان ویژگی‏ های حق‏ جویان جبهه حسینی(ع) و یاوه ‏پویان جبهه اموی می‏پردازیم.

الف. ویژگی‏‌های حق‏ پویان

این بخش را با سخن مردی از تبار عاشوراییان – شهید مطهری(ره) – آغاز می‏كنیم كه‏ فرمود:
داستان كربلا … یك داستان دو صفحه ‏ای است كه از نظر آن صفحه دیگر بیشتر قابل مطالعه است. از نظر آن صفحه، جنبه مثبت دارد، صورت فعّالی دارد، نمایشگاهی است از عظمت و علوّ بشریت، از رفعت بشریت، نمایشگاه معالی و مكارم انسانیت است، سراسر حماسه است، عظمت و شجاعت و حق‏ خواهی و حق‏ پرستی در آن موج می‏زند. از این نظر، دیگر قهرمان داستان ما پسر معاویه و پسر زیاد و پسر سعد و دیگران نیستند. از این نظر قهرمان داستان، پسران علی(ع) هستند. حسین بن‏ علی(ع) است، عباس بن‏ علی است، دختر علی، زینب است، یك عده از مردان فداكار درجه اولی هستند كه خود حسین(ع) كه حاضر نیست یك كلمه مبالغه و گزاف در سخنش باشد، آنها را ستایش می‏كند. [3]
آنچه در این راستا شمار می‏شود، قطره ‏ای از دریا و نمونه ‏ای از بی ‏شمار فضایلی است كه ‏در سرور شهیدان و یاران فداكار او تبلور یافته است و برشمردن همه خوبی ‏های آن پاكان ‏كم ‏نظیر به ویژه سیدالشهدا(ع)، آرزویی است دست ‏نایافتنی كه تنها از عهده معصوم ‏برمی‏آید.

1. غیرت و حماسه

در دوران حكومت بنی ‏امیه – كه سایه شوم ارعاب و اختناق و ترور و وحشت بر همه سرزمین های اسلامی سایه افكنده بود و نفس هر نفس‏ كشی به راحتی قطع می‏شد، اظهار مخالفت و گفتن نه به حاكمان سنگدل و خونخوار اموی، زهره شیر می‏طلبید و تاریخ، چنین روحیه و شجاعت را جز در حسین بن‏ علی(ع)، سراغ ندارد. این حمیّت و غیرتحسینی بود كه در برابر قدرت شیطانی بنی ‏امیه به فریاد بدل شد و لرزه بر كاخ سبز دمشق انداخت و اسوه جاوید و حماسه‏ سازی را رقم زد. به گفته ابن‏ ابی ‏الحدید:
سَیّدُ اَهْلِ اْلاِباءِ الَّذی‏ عَلَّمَ النَّاسَ الْحَمِیَّةَ وَ الْمَوْتَ تَحْتَ ظِلالِ السُّیوُفِ اخْتِیاراً لَهُ عَلَی الدَّنِیَّةِ،اَبُوعَبْدِاللَّهِ الْحُسَیْنُ بْنُ‏عَلِّیِ بْنِ‏اَبی‏طالِبٍ عَلَیْهِ السَّلامُ؛ عُرِضَ عَلَیْهِ الْاَمانُ وَ اَصْحابِهِ فَاَنِف مِنَالذُّلِّ وَ خافَ مِنْ اِبْنِ زِیادٍ اَنْ یَنالَهُ بِنَوْعٍ مِنَ الْهَوانِ اِنْ لَمْ یَقْتُلْهُ فَاخْتارَ الْمَوْتَ عَلی‏ ذلِكَ؛[4]
سرور غیرت‏ورزان عالم، كه به مردم حمیت و مرگ اختیاری زیر سایه‏ های شمشیرها را آموخت حضرت ابوعبداللَّه حسین بن‏ علی(ع) است كه به آن جناب و یارانش، امان عرضه شد ولی او تن به خواری نداد و بیم آن داشت كه پسر زیاد گرچه او را نكشد ولی به زبونی بِكشد، پس مرگ با عزت را بر چنین زندگی ‏ای ترجیح داد.
شهید مطهری(ره) از حماسه حسینی با عنوان مطلق و مقدس یاد می‏كند؛ به این معنا كه این حماسه قومی و ملّی نیست بلكه انسانی و جهانی و جاوید است و زمین و زمان را در می ‏نوردد و به همه انسان‌ها می ‏آموزد كه هرگاه حاكمی چون یزید بر اریكه قدرت قرار گرفت و عزت و كرامت انسانی و مقدسات را به بازی گرفت باید در برابر او ایستاد و به هر قیمتی مبارزه كرد و حاكمان ستمگر را از ستمگری باز داشت و چنین اقدامی در راه خدا و احیای انسانیت و هماهنگ با ناموس آفرینش است و به همین دلیل نیز مقدس و آرمانی است و هیچ گونه سود مادی و انگیزه شخصی در آن دخیل نیست، بلكه برای رهایی بندگان خدا و برقراری خواست خدا مبنی بر آزادی معنوی و تأمین امنیت در جامعه توحیدی است؛ وقتی هدف، چنین آرمانی و مقدس شد؛ باید اقدام كرد و فریاد برآورد:
سَاَمْضی‏ وَ ما بِالْمَوْتِ عارٌ عَلَی الْفَتی‏ اِذا ما نَوی‏ حَقّاً وَ جَاهَدَ مُسْلِماً .[5]
اصحاب امام نیز، جملگی از چنین روحیه‏ ای برخوردار بودند و یا آن را كسب كردند چنانكه وقتی امام در راه كوفه، با زهیر بن ‏قین ملاقات می‏كند و او را به شركت در نهضت‏ دعوت می‏نماید، دعوت امام را می‏پذیرد و تا آخرین قطره خون خود پای آن می‏ایستد. در روز تاسوعا گفتگویی میان غررة بن‏ قیس – از لشكر یزید – و زهیر اتفاق افتاد؛ غرره به زهیر گفت:
ای زهیر تا آنجا كه من سراغ‏ دارم، تو از شیعیان اهل بیت نبودی، تو فردی عثمانی ‏بودی!
زهیر در پاسخ او گفت:
اینك نمی‏بینی كه به آنان پیوسته ‏ام؟ من با اینكه برای امام حسین(ع) نامه ننوشته‏ ام و فرستاده ‏ای را به سویش نفرستاده‏ ام، ولی در راه كه به چهره او نظر كردم، به یاد رسول خدا(ص) و مقام او افتادم و تشخیص دادم كه باید در حزب او قرار گیرم و یاری‏ اش نمایم و جانم را فدایش كنم چرا كه شما حق خدا و پیامبرش را پایمال كرده ‏اید. [6]
شب عاشورا اوج نمایش روحیه حماسی یاران امام است، آن‏چنان كه به تعبیر شهید مطهری؛ چنین روحیه ‏ای فرشتگان را از گفتن جمله اَتَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِكُالدِّماءَ [7] شرمنده كردند! در شب عاشورا امام اصحاب خود را آزاد گذاشت و فرمود:
هر كسی دوست دارد در تاریكی شب، راه خود را پیش گیرد و به شهر و دیار خویش باز گردد، چرا كه این لشكر در طلب من گرد آمده ‏اند و اگر به من دسترسی بیابند، با دیگرانشان كاری نیست. [8]
پس از ادای این سخنان، شور و ولوله ‏ای در میان یاران امام برپا شد، به ناچار گروهی یا فردی برخاستند و به امام خویش چنین پاسخ دادند؛
بنی ‏هاشم جملگی ابراز داشتند: آیا ما چنین كنیم تا پس از تو زنده بمانیم، خدا نیارد چنین روزی را.
بنی ‏عقیل گفتند: به خدا سوگند چنین ننگی را به گردن نخواهیم گرفت، بلكه جان و مال و همه كسانمان را نثارت می‏كنیم، همراهت می‏جنگیم تا به جایگاه ابدی خویش درآییم، زندگی بعد از شما ننگین است.
مسلم بن‏ عوسجه: آیا ممكن است ما دست از یاری شما برداریم؟ آنگاه به خدا چه پاسخی خواهیم داد؟ به خدا سوگند دست از همراهی ‏ات نمی‏كشم تا نیزه‏ ام را در سینه ‏های دشمنانت خرد كنم و آن قدر شمشیر بزنم كه از تیغه‏ اش چیزی باقی نماند، پس از آن نیز با سنگ و چنگ و دندان از شما حمایت می‏كنم تا كشته شوم.
سعد بن‏ عبداللَّه حنفی: به خدا سوگند تو را تنها نخواهیم گذاشت تا خدا ببیند كه ما حرمت پیامبر(ص) را در غیبتش حفظ كرده ‏ایم، به پروردگار قسم، اگر بدانم كه هفتاد مرتبه كشته یا سوخته می‏شوم و زنده می‏گردم باز تو را تنها نخواهم گذاشت، اینكه یك بار كشته شدن است و كرامتی است كه پایان ندارد.
زهیر بن‏ قین نیز اظهار داشت: من نیز به خدا سوگند، مایلم هزار بار در دفاع از شما و اهل بیتت كشته گردم و … دیگر اصحاب نیز سخنانی این گونه ادا كردند [9] كه نشان‏ دهنده روحیه عالی و حماسی آن مردان حق‏ طلب و مبارز است و در روز عاشورا نشان دادند كه به آنچه گفته‏ اند ایمان دارند و آنان در ایمان و اعتقاد خود راستین و راسخ‏ اند و حاضرند در ركاب امام ‏زمانشان، دست به هر كاری بزنند و برای رسیدن به هدف مقدسشان همه هستی خود را فدا كنند.

2. ژرف ‏اندیشی

بینش ژرف و گرایش صادقانه، خصلت دیگر حماسه‏ آفرینان كربلا بود؛ آنان به نیكی می‏دانستند چه می‏خواهند، چه می‏كنند، در چه راهی گام نهاده ‏اند و با چه كسانی سر ستیز دارند، ایشان بیشتر نسل دوم اسلام بودند كه پیام خدا را در دل نشانده بودند و بسان مجاهدان زمان پیامبر(ص) با توصیف امیر مؤمنان صلوات اللَّه علیه؛
حَمَلُوا بَصائِرَهُمْ عَلی‏ اَسْیافِهِمْ؛[10]
بینش ژرف خویش را بر تیغه شمشیرهایشان حمل می‏كردند.
آنان جملگی چنان بودند كه سیدالشهدا(ع) فرمود:
اَلا تَرَوْنَ اَنَّ الْحَقَّ لا یُعْمَلُ بِهِ وَ اَنَّ الْباطِلَ لا یُنْتَهی عَنْهُ لِیَرْغَبِ الْمُؤمِنُ فی‏ لِقاءِ اللَّهِ مُحِقّا فَاِنّی‏لااَری الْمَوْتَ اِلاَّ سَعادَةً وَ لاَ الْحَیاةَ مَعَ الظَّالِمینَ اِلاَّ بَرَماً؛[11]
آیا نمی‏بینید كه به حق عمل نمی‏شود و كسی از باطل جلوگیری نمی‏كند؟ حقیقتاً مؤمن باید به دیدار خدا مشتاق باشد. من، مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز خسران‏ نمی‏بینم.
آنان به خوبی می‏دیدند كه اگر حكومت اموی پرچمدار اسلام باشد و نسل دوم و سوم مسلمانان از داخل و نامسلمانان از خارج، اسلام را از زبان و اعمال امویان فرا گیرند، به تعبیر امام حسین(ع) فاتحه اسلام خوانده خواهد شد. [12] و اگر دست به اقدام نزنند اصل اسلام چون فرعش بر باد خواهد رفت، حقایق و معارف آن، واژگونه خواهد شد، قرآنی كه در جنگ صفین با تزویر معاویه بر نیزه رفته بود با نیرنگ و ابلهی یزید به محاق خواهد رفت و یا بسان‏ كتاب های آسمانی پیشین تحریف خواهد شد و در نهایت، نه از تاك نشان مانَد و نه از تاك نشان … این بود كه با تیزبینی و فراست دریافتند كه باید كاری كرد كارستان تا چنین اتفاق شومی رخ ندهد.
هر یك از اصحاب امام، ستاره درخشانی بودند كه در ظلمت عصر اموی درخشیدند و حقانیت ایمان و اعتقاد خویش را به منصه ظهور رساندند؛
وقتی خبر خروج امام(ع) به بصره رسید، شیعیان در منزل بانویی به نام ماریه دختر سعد اجتماع كردند و در این باره به گفتگو پرداختند. در آن میان یزید بن ‏نبیط برخاست و اعلام داشت، من اینك به سوی حسین(ع) خواهم شتافت و از پسران دهگانه او دو نفر همراه پدر شدند، به او گفتند، ابن ‏زیاد راه ها را بسته و بر آنها مأمور گمارده است. اظهار داشت من تصمیم جدی گرفته ‏ام كه امام را همراهی كنم، هر چه بادا باد! سپس با صلابت و قاطعیت از بصره خارج شد و با چالاكی خود را به امام رساند و همراه دو فرزندش در ردیف شهدای كربلا قرار گرفت.[13]
مسلم بن‏ عقیل پس از تلاش فراوان و جنگ با نیروهای ابن‏ زیاد، وقتی با او روبه ‏رو شد، سیاست شیطانی حكومت اموی را چنین تشریح كرد؛
شما ضد ارزش ها را ظاهر و ارزش ها را دفن كرده ‏اید، بدون رضایت مردم بر آنان حكومت می‏كنید و بر خلاف دستور خدا بر آنان فرمان می‏رانید، بسان كسری و قیصر رفتار می‏كنید ولی ما به میدان آمده ‏ایم تا مردم را به احیای ارزش ها بخوانیم و از ضد ارزش ها دور كنیم و ایشان را به فرمان كتاب خدا و سنت پیامبر فرا خوانیم. [14]
حنظلة بن‏ اسعد شبامی، در روز عاشورا خود را سپر تیرها و نیزه ‏هایی كرد كه به سوی امام پرتاب می‏شد و با صدای بلند آیات 30 – 33 سوره غافر را تلاوت كرد[15] و گفت: مردم! حسین را نكشید كه خدا بر شما عذاب خواهد كرد. امام(ع) نیز او را دعا كرد و فرمود: اینان چون سخن حق تو را نمی‏پذیرند، سزاوار عذاب الهی خواهند شد. حنظله در میان چكاچك شمشیرها و برق نیزه‏ ها شجاعانه از امام دفاع می‏كرد و همچنان در شوق لقای معشوق واقعی بود و گویا منتظر اجازه امام و اذن ورود بود، از این‏ رو خطاب به سیدالشهدا عرض كرد: آیا ما به سوی پروردگارمان نمی‏رویم و به خیل یارانمان نمی‏پیوندیم؟ امام پاسخ داد: چرا! برو به سوی كسی كه از دنیا و آنچه در آن است برایت بهتر است. و … پس از لحظاتی حنظله به فوز شهادت نایل شد.[16]
حضرت علی ‏اكبر(ع) نیز وقتی در نزدیكی كربلا، كلمه استرجاع را از پدر می‏شنود و امام می‏فرماید: هاتف غیبی خبر داد كه مرگ در كمین شماست تا به سوی بهشت روانتان سازد، از پدر می‏پرسد: مگر ما بر حق نیستیم؟! امام فرمود: به خدایی كه بازگشت همه به سوی اوست ما بر حقیم. علی‏ اكبر گفت: ای پدرجان! پس باكی از مرگ نیست! [17]
حضرت قاسم نیز – كه در عاشورا سیزده ساله است – در پاسخ پرسش امام كه از او پرسید: مرگ در نظر تو چگونه است؟ پاسخ داد: اَحْلی‏ مِنَ الْعَسَلِ ؛ مرگ از عسل نیز شیرین‏ تر است![18]

3. عرفان

بوعلی‏ سینا(ره) در تعریف عرفان فرموده است:
توجه مستمر درونی و انصراف فكری به طرف قدس جبروت به منظور تابش نور حق، عرفان ‏است. [19]
رسیدن به چنین حالتی، آرزوی همه سالكان راه حق است، همت عالی آنان این است كه همه حجاب های ظلمانی و نورانی عالم ملك و ملكوت را پشت سر نهند و با چشم دل خویش، بدون واسطه، رخ زیبای یار را ببینند و خود را فدای او كنند؛
این جان عاریت كه به حافظ سپرده دوست
روزی رخش ببینم و تسلیم وی كنم
در مناجات شعبانیه، كه نوعاً زمزمه همه امامان بوده است، آمده است:
اِلهی‏ وَ اَلْحِقْنی‏ بِنُورِ عِزِّكَ الْاَبْهَجِ فَاَكُونَ لَكَ عارِفاً وَ عَنْ سِواكَ مُنْحَرِفاً وَ مِنْكَ خائِفاً مُراقِباً یاذَااْلجَلالِ وَ الْاِكْرامِ؛[20]
معبودا، مرا به نور گرانقدر خویش رسان تا نسبت به تو عارف گردم و از جز تو رخ برتابم و از تو ترسم و فرمانت برم، ای دارنده جلالت و كرامت.
این حالت عالی روحی در اثر تقوای الهی، پرهیز از گناهان و انجام وظایف و پیشرفت در سیر و سلوك اخلاقی پدید می‏ آید چنانكه سالار شهیدان در دعای عرفه از خدا چنین‏ می‏خواهد؛
اَللَّهُمَّ اجْعَلْنی‏ اَخْشاكَ كَاَنّی‏ اَراكَ؛[21]
خدایا مرا در مرتبه ‏ای از خوف از خودت قرار ده كه گویا تو را می‏بینم.
آن امام همام و یاران او آن قدر خود را به خدا نزدیك می‏دیدند كه از همه هستی خویش گذشتند و هر گونه سختی و تلخی را به جان خریدند و هر چه در راه جانبازی و جهاد جلوتر می‏رفتند، آثار شیرین این حالت عرفانی بر ایشان بیشتر جلوه ‏گر می‏شد. در شب عاشورا پس از سخنان امام و اعلام وفاداری اصحاب، امام آنان را دعا كرد، سپس؛
كَشَفَ عَنْ اَبْصارِهِمْ فَرَأَوْا ما حَباهُمُ اللَّهُ مِنْ نَعیمِ الْجِنانِ وَ عَرَّفَهُمْ مَنازِلَهُمْ فیها؛[22]
پرده از چشمانشان برداشت و آنان نعمت های بهشتی را – كه خدا عطایشان كرده بود – دیدند و جایگاه خویش را شناختند.
همچنین پس از نماز ظهر عاشورا به آنان فرمود:
یا كِرامُ هذِهِ الْجَنَّةُ فُتِحَتْ اَبْوابُها وَ اتَّصَلَتْ اَنْهارُها وَ انْبَعَتْ ثِمارُها وَ هَذا رَسُولُ اللَّهِ وَ الشُّهَداءُالَّذینَ قُتِلوُا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ یَتَوَقَّعُونَ قُدُومَكُمْ وَ یَتَباشَروُنَ بِكُمْ فَحاموُا عَنْ دینِ اللَّهِ وَ دینِ نَبیّهِ وَذُبُّوا عَنْ حَرَمِ الرَّسُولِ؛[23]
ای بزرگواران! این بهشت است كه دروازه ‏هایش به رویتان گشوده شده و رودهایش به هم پیوسته و میوه ‏هایش شیرین گشته است و این، رسول خدا(ص) و شهدایی كه در راه خدا كشته شده ‏اند هستند كه منتظر ورود شما هستند تا خوش‏آمدتان گویند، بنابراین از دین خدا و پیامبرش دفاع كنید و از ناموس پیامبر پاسداری نمایید.
حماسه‏ سازان عارف كربلا آنچه را كه دیگران در آینه نمی‏دیدند، در خشت خام می‏دیدند و بصیرت و عرفانشان پرده ‏های زمین و زمان را در نوردیده بود و بر بام دنیا گام نهاده بودند و چنین مقام ارجمندی را در پرتو همراهی با حضرت اباعبداللَّه(ع) به دست آورده بودند:
زهیر بن ‏قین آن‏گاه كه آهنگ میدان كرد، دست بر دوش امام نهاد و گفت؛
اینك راه خویش را به نیكی یافته ‏ام و عارفانه قدم به میدان می‏نهم و یقین دارم كه به ملاقات نیاكان بی‏ نظیر تو – یعنی پیامبر و علی و حسن و جعفر طیار و حمزه «علیهم‏ا السلام» – می‏شتابم. [24]
حضرت علی ‏اكبر(ع) نیز یك بار از میدان برگشت و در ظاهر از امام(ع) طلب آب نمود ولی در واقع آب حیات می‏طلبید، امام(ع) به او فرمود:
پسرم، به میدان باز گرد كه پس از اندكی جنگیدن، جدت – محمد صلی‏ اللَّه علیه و آله – را ملاقات خواهی كرد و او چنان تو را سیراب خواهد كرد كه پس از آن، هرگز تشنه نخواهی شد!
پس از سخنان امام(ع) آن مجاهد عارف به صف دشمن زد و حماسه آفرید، در آن میان ‏منقذ بن ‏عروه، او را هدف قرار داد و بر زمین افكند، علی ‏اكبر در میان خاك و خون، فریاد برآورد:
پدر عزیزم، درود بر تو، این، جدم پیامبر است كه بر تو سلام می‏فرستد و پیام می‏دهد كه هرچه زودتر به سوی ما بشتاب! [25]
راستی در عرفانگاه كربلا چه رخ داده است كه پدر از پسر، پسر از پدر، برادر از برادر و خواهر از برادر به سادگی دل می‏كند و خود را تسلیم امواج بلا می‏نماید؟ جز اینكه جملگی تصمیم گرفته ‏اند از آوردگاه نینوا به بارگاه دَنی فَتَدلَّی پر بكشند و با زبان حال و قال بگویند؛
تَرَكْتُ الْخَلقَ طُرّاً فی‏ رِضاكا وَ اَیْتَمْتُ الْعَیالَ لِكَنی اراكا فَلَوْ قَطَّعْتَنی‏ اِرْباً فَاِربا لَما حَنَّ الْفُؤادُ اِلی‏ سِواكا؟[26]
همه عاشوراییان در واقع، مست رحیق مختوم حسینی شدند كه ختام مسك آن را پیام‏ آور كربلا، حضرت زینب(س)، در كوفه ابراز داشت. وقتی اهل بیت(ع) به عنوان اسرای جنگی وارد مجلس عبیداللَّه شدند، او با نخوت و غرور از حضرت زینب(ع) پرسید: خدا با خاندان تو چه كرد؟ دختر پیامبر با اطمینان و صلابت پاسخ داد:
ما رَأَیْتُ إلاَّ جَمیلاً، هؤُلاءِ قَوْمٌ كَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمُ الْقَتْلَ فَبَرزوُا اِلی‏ مَضاجِعِهِمْ …؛[27]
من جز زیبایی ندیدم! این خیل (شهدا) كسانی هستند كه خدا شهادت را برایشان مقرر كرده بود و آنان به مشهد خویش شتافتند.

4. پرستش و نیایش

دعا و عبادت، زیباترین حالتی است كه انسان پیدا می‏كند و در خلوت انس خدای خویش می‏نشیند و از نظر قرآن مجید، هدف نهایی آفرینش محسوب می‏شود؛
وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاِنْسَ اِلاَّ لِیَعْبُدوُنِ؛[28]
و جن و انسان را نیافریدم جز آنكه مرا بپرستند.
نیایش و پرستش خالصانه از ویژگی‏‌های دایمی امام و یاران فداكار او بود. امام سجاد(ع)فرمود:
پدرم در شبانه ‏روز هزار ركعت نماز می‏خواند. [29]
همین طور آن حضرت، در طول سفر، حتی در صبح و ظهر روز عاشورا نمازهای واجب را همراه اصحابش به جماعت برگزار می‏كرد. عصر تاسوعا نیز وقتی جنب و جوش دشمن را ملاحظه كرد، حضرت عباس(ع) را فرستاد تا از آنان خبر بیاورد، به او گفتند، قصد حمله دارند، امام برای بار دوم برادر را به سوی عمر سعد فرستاد تا از او مهلت بگیرد، جنگ را به فردا موكول كند تا یك شب دیگر را به درگاه خدا عبادت كنند، آنگاه فرمود:
خدا می‏داند كه من نماز، قرائت قرآن و فراوانی دعا و استغفار را دوست‏ دارم. [30]
و شب عاشورا تا صبح، مشغول نماز و دعا و استغفار و مناجات و تلاوت قرآن بودند.[31]
حضرت مسلم(ع) هنگام عزیمت به سوی كوفه، برای وداع به مسجد النبی رفت و دو ركعت نماز به جای آورد.
[32] در باره یكی دیگر از شهدا به نام سوید بن‏ عمر نوشته ‏اند: انسانی شریف و پر نماز بود.
[33] حبیب بن ‏مظاهر عصر تاسوعا خطاب به نیروهای یزید گفت:
چه بد گروهی هستید شما؛ فردای رستاخیز در حالی به پیشگاه خدا حضور می‏یابید كه نسل و عترت پیامبرش را كشته ‏اید، كسانی كه عُبّاد این دیار و نماز شب‏ خوان و ذاكر خدا بودند. [34]
همچنین امام(ع) غلامِ تركی داشت كه قاری قرآن بود، وقتی شهید شد، آن حضرت بر بالینش حاضر شد و صورت بر صورتش نهاد.[35]
شهید بزرگوار، بریر بن‏ خضیر، نیز معلم و قاری قرآن بود. قاتل او كعب بن‏ جابر وقتی از كربلا به خانه خویش بازگشت، همسر او، نوار، گفت:
وای بر تو، در قتل پسر فاطمه(ع) شركت كردی و سیدالقرا – بریر – را كشتی! به خدا سوگند از این پس یك كلمه با تو سخن نخواهم گفت. [36]

5. جانبازی بر سر پیمان

در طول نهضت كربلا، امام حسین(ع) به مناسبت شنیدن خبر شهادت یاران خود، آیه شریف مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ… [37] را تلاوت می‏كرد كه نشان از استواری و پایمردی و وفاداری دلاور مردان كربلا داشت؛ آنان تا آخرین نفس بر عهد و پیمان جانبازی در راه خدا پای فشردند و لحظه ‏ای در ادامه راه، تردید نكردند و هیچ شمشیر و نیزه ‏ای در عزم آهنین آنان رخنه نكرد و تاریخ، كمترین مسامحه‏ ای از ایشان به یاد ندارد.
حضرت مسلم آنگاه كه در چنگال نیروهای عبیداللَّه اسیر شد و او را خلع سلاح كردند، از |129| آینده ناامید شد و اشك در چشمانش حلقه زد و با بغض در گلو گفت:
به خدا سوگند به حال خود گریه نمی‏كنم، من برای حسین و خاندان او می‏گریم كه امروز و فردا روانه این دیار می‏شوند [و از سوی شما مورد حمایت قرار نمی‏گیرند.] و رو به سوی محمدبن ‏اشعث كرد و گفت: اگر امكان دارد كسی را به خدمت ابی ‏عبداللَّه(ع) بفرست تا او را آگاه كند كه به كوفه نیاید و گرنه كشته خواهد شد. [38]
قیس بن ‏مسهّر صیداوی، نام ه‏ای از امام حسین(ع) برای مردم كوفه آورد ولی به دست حصین بن‏ نمیر، فرمانده دژبان عبیداللَّه، دستگیر شد، او پیش از دستگیری، نامه امام را نابود كرد تا به دست دشمن نیفتد. وقتی او را نزد عبیداللَّه آوردند، با صراحت و جرأت از امام و حریم ولایت دفاع كرد و هر چه از سوی عبیداللَّه تحت فشار قرار گرفت، هیچ رازی را فاش نساخت، در نهایت، عبیداللَّه او را وادار ساخت كه بر فراز منبر به امیرمؤمنان(ع) و امام حسین(ع)، بد بگوید، با تعجب حاضران، قیس این پیشنهاد را پذیرفت و بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی و درود بر پیامبر، تا آنجا كه مهلت یافت از اهل بیت به نیكی یاد كرد و پیام امام را به مردم كوفه رساند و بنی‏ امیه‏ و عبیداللَّه و پدرش را لعنت كرد! عبیداللَّه نیز دستور داد او را از بالای‏ قصر دارالاماره به پایین پرتاب كردند و به شهادت رسید، رحمةاللَّه‏ علیه.[39]
عبداللَّه بن‏ی قطر نیز كه حامل نامه‏ ای از امام برای مسلم بود، به دست حصین اسیر شد و سرنوشتی چون قیس پیدا كرد و بر فراز منبر پیام امام را به مردم رساند و از عبیداللَّه بدگویی كرد، او نیز از بالای بام به زمین پرتاب شد و به شهادت رسید.[40]
هلال بن ‏نافع همراه حضرت عباس(ع) و تعدادی از اصحاب امام، خود را به شریعه فرات ‏رساندند، ولی عمرو بن ‏الحجاج و نیروهایش مانع برداشتن آب شدند، عمرو به هلال‏ گفت: تو می‏توانی به اندازه رفع تشنگی آب بنوشی. هلال گفت: وای بر تو، من سیراب گردم در حالی كه امام حسین(ع) و همراهانش عطشانند؟ پس از آن با نیروهای عمرو درگیر شدند، چند تن را كشتند و توانستند مقداری آب با خود به سوی خیمه ‏های امام ببرند.[41]
حضرت عباس و برخی از برادرانش، از سوی مادر با شمر بن‏ ذی ‏الجوشن خویشاوندی داشتند، در شب عاشورا، شمر نزدیك خیمه‏ های اباعبداللَّه(ع) آمد و صدا زد: خواهرزاده ‏های ما كجا هستند؟ حضرت عباس و برادرانش، عثمان و جعفر، به او نزدیك شدند و پرسیدند: چه می‏خواهی؟ گفت: شما خویشان من هستید و من به شما امان می‏دهم‏ [به شرطی كه از اردوگاه حسین(ع) جدا شوید و راه خود گیرید.] آن جوانمردان، چنین امان
ذلت‏ باری را نپذیرفتند و اعلام كردند:
خداوند تو و امان‏ نامه‏ ات را لعنت كند! آیا تو به ما امان می‏دهی و حال آنكه امام ما، پسر پیغمبر، امان ندارد؟! [42]
این وفاداری خالصانه، دو طرفه بود و حضرت سیدالشهدا(ع) همین احساس را نسبت به یاران خود داشت؛ هنگامی كه حرّ بن‏ یزید ریاحی، در نخستین برخورد، تصمیم گرفت با امام(ع) مدارا كند، ولی برخی از یاران امام را كه از كوفه به آن حضرت پیوسته بودند استثنا كرد، امام با قاطعیت فرمود:
اینان یاران من هستند و من، از جان ایشان، همانند جان خود دفاع خواهم كرد. [43]

ب. ویژگی‏‌های یاوه ‏جویان

قلم از ترسیم این بخش، احساس شرمندگی می‏كند چرا كه سیاه‏ كاری‏‌ها و سیاه‏ دلی‌‏های بنی ‏امیه و مزدوران آنها بسیار گسترده است و چهره تاریخ را شرمنده كرده است، عباس محمود العقاد، نویسنده مصری، در باره آنان می‏نویسد:
به طور خلاصه می‏توان گفت: حقیقتاً در اردوگاه یزید، مردی نبود كه در برابر حسین بایستد جز آنكه چشمداشت ثروت داشت و چنان در آزمندی غوطه‏ ور شده بود كه حاضر بود تمام مقدسات را زیر پا نهد … و یاران یزید، دژخیمان و سگ‌های دست ‏آموزی بودند در طلب شكار.
سپس مقایسه ‏ای این ‏چنینی ارائه می‏دهد:
یزید یارانی داشت كه در نهایت می‏توان گفت هر یك جلادی بود كه تیغ و تازیانه را در راه مادیت به كار می‏گرفت و حسین(ع) یارانی داشت كه در آرزوی شهادت آماده بودند همه دنیا را در راه معنویت فدا كنند، بنابراین جنگ كربلا، جنگ میان دژخیمان و شهیدان بود. [44]
آن روی سكه كربلا كه یزیدیان آفریدند چیزی جز جرم و جنایت، ذبح انسانیت، ضدیت با خدا و ارزش های والا نبود و آنچه در كربلا به دست امویان رقم خورد یك تراژدی مخوف انسانی بود كه بیان ابعاد گوناگون آن، تدوین كتاب های متعددی می‏طلبد كه به تناسب حال، برخی از سرفصل های كتاب جنایت اموی را در این مقال به اختصار شماره می‏كنیم.

1. پستی و زبونی

تاریخ بر این نكته تأكید كرده است كه امویان و هواداران آنها كسانی بودند كه از پستی و دنائت، عقده حقارت و كمبود شخصیت رنج می‏برده ‏اند.
زید بن ‏ارقم در مجلس عبیداللَّه بن‏ زیاد حضور یافت، وقتی مشاهده كرد او با چوب بر لب و دندان امام حسین(ع) می‏كوبد، به حالت اعتراض آنجا را ترك كرد و گفت:
برده ‏ای، به برده دیگر امارت بخشیده است، ای مسلمانان از این پس شما نیز چون بردگان خواهید بود. پسر فاطمه را كشتید و پسر مرجانه بدكاره را امیر خویش كرده ‏اید، او خوبان را می‏كشد و بدان را به بردگی می‏گیرد، شما به زبونی تن داده ‏اید و نفرین بر هر كس كه چنین ‏باشد. [45]
پس از بازگشت عمر سعد از كربلا و درخواست حكم فرمانروایی ری، میان او و عبیداللَّه ‏مشاجره لفظی رخ داد، عثمان – برادر عبیداللَّه – با ناراحتی اظهار داشت، به خدا سوگند مایل بودم تا قیامت بر سر و دهان فرزندان زیاد افسار می‏زدند ولی حسین بن‏ علی(ع)كشته نمی‏شد![46]
عقّاد تصریح می‏كند كسانی چون شمر، عبیداللَّه، مسلم بن‏ عقبه و عمر سعد علاوه بر منع سیرت انسانی، برخی از آنها از زشتی صورت و پستی نسب و شرافت ظاهری نیز محروم بودند و با احساس حقارت همه‏ جانبه تلاش می‏كردند با قتل و غارت و جنایت، كیش شخصیت خود را جبران كنند و حاضر بودند ایمان خویش را فدای حقد و كینه و مال و منال دنیا نمایند، به همین دلیل مسلم بن ‏عقبه وقتی به مدینه حمله كرد، حرم پیامبر(ص) را در مدت سه روز برای هر كاری آزاد اعلام كرد، اهل مدینه را قصابی كرد و در آنجا حمام خون جاری ساخت، فرزندان مهاجران و انصار و بدریّون را قتل عام كرد و از همه اصحاب پیامبر و تابعان تعهد گرفت كه برده حلقه به گوش یزید باشند![47]
طبری نیز می‏نویسد: اصحاب عمر سعد نوعاً افرادی فاسق، فاجر و با سوء سابقه بودند.[48]
پس از شهادت سیدالشهدا(ع)، ده نفر داوطلب شدند بر بدن مطهرش اسب بتازند و استخوان هایش را خرد كنند، آنها نزد عبیداللَّه به این عمل ننگین خود افتخار كردند و جایزه ناچیزی دریافت كردند. ابوعمرو زاهر می‏گوید ما در باره این ده نفر تحقیق كردیم، معلوم شد همگی فرزندان نامشروع هستند! [49]
چنانكه سركرده آنان، عبیداللَّه بن‏ زیاد، و پدرش نیز چنین بودند و حضرت اباعبداللَّه(ع)در باره او فرمود:
اَلا وَ اِنَّ الدَّعِیّ ابْنَ الدَعِیّ قَدْ تَرَكَنی‏ بَیْنَ السِلَّةِ وَ الذِلَّةِ وَ هَیْهاتَ لَهُ ذلِكَ؛[50]
آگاه باشید كه ناپاك فرزند ناپاك، مرا میان كشتن و خواری قرار داده و هرگز او به خواسته ‏اش نخواهد رسید.

2. چندچهرگی

ابوسفیان، معاویه و دیگر اعضای خاندان اموی تا سال هشتم بعثت – كه فتح مكه اتفاق افتاد – بر كفر و الحاد خود پای فشردند، در جریان فتح مكه آنان به قدرت اسلام پی بردند و خود را ناتوان ‏تر از آن دیدند كه سد راه پیشرفت اسلام شوند، از این‏ رو در ظاهر به اسلام گرویدند و در واقع، بر كفر خویش باقی ماندند و هرگز ایمان نیاوردند تا اینكه نخست در صفین سر در آوردند و در كربلا پاره جگر اسلام را نیش زدند و زهر خود را ریختند و به تعبیر امام خمینی (قدس سره) به اسم خلافت رسول ‏اللَّه، بر ضد رسول‏ اللَّه قیام كرده بودند، فریادشان لااله‏ الااللَّه بود و بر ضدالوهیت قیام كرده بودند، اعمالشان، رفتارشان، رفتار شیطانی، لكن فریادشان فریاد خلیفه رسول‏ اللَّه! [51] این واقعیت مثل روز روشن بود و از سوی معصومین «علیهم‏ا السلام» نیز به صراحت بیان‏ شده است. در جریان جنگ صفین، امیرمؤمنان «صلوات‏ اللَّه ‏علیه» درباره معاویه و یارانش ‏فرمود:
… ما اَسْلَمُوا وَ لكِنَ اسْتَسْلَموُا وَ اَسَرُّوا الْكُفْرَ فَلَمَّا وَجَدُوا عَلَیْهِ اَعْواناً اَظْهَرُوا؛[52]
اسلام را نپذیرفتند ولی در برابر آن تسلیم شدند و كفر خویش را پنهان داشتند و چون یاورانی یافتند آن را آشكار ساختند.
امام صادق(ع) نیز فرموده است:
اِنَّا وَ آلَ اَبی‏ سُفْیانَ اَهْلُ بَیْتَیْنِ تَعادَیْنا فِی اللَّهِ؛ قُلْنا: صَدَقَ اللَّهُ وَ قالوُا كَذِبَ اللَّهُ؛[53]
ما و دودمان ابوسفیان اهل دو خاندانیم كه به خاطر خدا به دشمنی برخاستیم؛ ما گفتیم خدا راست می‏گوید و آنان گفتند خدا دروغ می‏گوید!
ابوسفیان خود، خطاب به بنی ‏امیه گفته است:
تَلَقَفُّوها تَلَقُّفَ الْكُرَةِ اَما وَ الَّذی‏ یَحْلِفُ بِهِ اَبوُسُفْیانَ لا جَنَّةَ وَ لا نارَ؛[54]
خلافت را چون توپ به یكدیگر پاس دهید؛ سوگند به آن كه ابوسفیان بدان سوگند می‏خورد، نه بهشتی در كار است و نه دوزخی!
در روز عاشورا حضرت سیدالشهدا(ع)، كفر و نفاق حزب اموی را صریحاً به آنان اعلام كرد و فرمود:
لَقَدِ اسْتَحْوَذَ عَلَیْكُمُ الشَّیْطانُ فَاَنساكُمْ ذِكْرَ اللَّهِ فَتَبّاً لَكُمْ وَ لِما تُریدوُنَ … هؤلاءِ قَوْمٌ كَفَرُوا بَعْدَ ایمانِهِمْ فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمینَ؛[55]
شیطان بر شما چیره گشته و یاد خدا را فراموشتان كرده است، نفرین بر شما و هدفتان باد! اینان گروهی هستند كه پس از ایمان، كفر ورزیده ‏اند، پس دوری (از رحمت خدا) بر ستمكاران.

3. حرام‏خواری

روابط نامشروع اقتصادی، نشانه بیماری جامعه و تباهی اخلاقی افراد است و این بیماری به طور آشكار در میان حزب اموی خودنمایی می‏كرد. امام حسین(ع) در روز عاشورا هر چه كوشید تا با نصیحت و موعظه حسنه، سپاه یزید را از انحراف و تبهكاری باز دارد، آنان با غوغا سالاری و جنجال ‏آفرینی مانع شدند و امام به آنان فرمود:
كُلُّكُمْ عاصٍ لِاَمْری‏ غَیْرُ مُسْتَمِعٍ قَوْلی‏ فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرامِ وَ طُبِعَ عَلی‏ قُلُوبِكُمْ، وَیْلَكُمْ اَلا تَنْصِتُونَ؟ اَلا تَسْمَعُونَ؟؛[56]
همه شما فرمان مرا سرپیچی می‏كنید، به سخنم گوش نمی‏دهید؛ زیرا شكم هایتان از حرام‏ پر شده و بر دل هایتان مهر خورده است. وای بر شما چرا ساكت نمی‏شوید؟ چرا نمی‏شنوید؟
نقل است چهار نفر از شیعیان، نزدیك كوفه به امام پیوستند، امام اخبار كوفه را از آنان جویا شد، در پاسخ گفتند: رؤسای قبایل و سرشناسان شهر، رشوه‏ های كلان دریافت كرده ‏اند و به شدت طرفدار بنی‏ امیه شده ‏اند و امید نمی‏رود كه به شما مدد رسانند و مردم عادی نیز گرچه در دل به شما علاقه‏ مندند ولی به روز حادثه به رویتان شمشیر خواهند كشید و چنین نیز شد.[57]
اعصم كوفی می‏نویسد:
عبیداللَّه در مسجد كوفه بسیار از یزید تعریف و تمجید كرد و اعلام داشت یزید چهار هزار دینار و دویست هزار درهم فرستاده كه میان شما پخش كنم تا به جنگ دشمنش – حسین بن‏ علی(ع) – بروید، سپس از منبر فرود آمد و آن مبلغ را میان مردم تقسیم‏ كرد. [58]
همچنین می‏نویسد:
پس از كشتن اباعبداللَّه(ع) یزید یك میلیون درهم به عبیداللَّه جایزه داد. [59]
عبیداللَّه پس از شهادت مسلم و هانی، سرهایشان را از بدن جدا كرد و برای یزید فرستاد، او نیز آنها را بر دروازه دمشق آویخت و به دو نفری كه سرها را حمل كرده بودند، به هر یك ده هزار درهم جایزه داد.[60]

4. فساد و فحشا

ابوسعید خدری گفته است؛ پیامبر(ص) پس از تلاوت آیه 59 سوره مریم فرمود:
شصت سال دیگر، كسانی خواهند آمد كه نماز را تباه كنند و در پی شهوات روند. اینان قرآن را تلاوت می‏كنند، ولی قرآن از حنجره آنان فراتر نمی‏رود. [61]
تاریخ گواه است كه در نیمه دوم قرن اول، بنیان های اخلاقی جامعه به دست حزب اموی ویران شده است چرا كه معاویه در خانه‏ ای به دنیا آمده است كه پیش از اسلام مركز فساد و فحشا بوده و مادر او، هند جگرخوار، از زنان بدنام آن زمان بوده است و معاویه جز ابوسفیان به چهار نفر دیگر منسوب بوده كه با هند زنا كرده بودند.[62]
یزید نیز عاشق زنی شوهردار به نام ارینب، دختر اسحاق، شد و معاویه با مكر و فریب، او را از شوهرش، عبداللَّه بن ‏سلام، جدا كرد تا به وصال فرزندش برساند ولی امام حسین(ع) با درایت از این دزدی ناموسی، جلوگیری كرد.[63]
پر واضح است در حكومتی كه سران آن چنین باشند، عمال و مزدوران آنان حال بهتری نخواهند داشت. به تعبیر رهبر ژرف ‏اندیش انقلاب – حضرت آیت‏ اللَّه خامنه ‏ای مدظله -: هركس كه دنیا طلب‏ تر، شهوت ران‏ تر و برای به دست آوردن منافع شخصی، زرنگ ‏تر و با صدق و راستی بیگانه ‏تر است، سر كار می‏آید؛ آن وقت نتیجه این می‏شود كه امثال عمر بن‏ سعد و شمر و عبیداللَّه بن ‏زیاد می‏شوند رؤسا و مثل حسین بن‏ علی(ع) به مذبح می‏رود و در كربلا به شهادت می‏رسد. [64]

5. بی‏ حرمتی به مقدسات

امام صادق(ع) در سخن نغزی می‏فرماید:
مملكتِ خداوند بزرگ را پنج حریم است؛ حریم پیامبر(ص)، حریم آل پیغمبر، حریم كتاب خدا، حریم كعبه و حریم مؤمن. [65]
حكومت بنی ‏امیه نسبت به همه این مقدسات و فراتر از آنها نیز بی‏ حرمتی روا داشت.
معاویه در جنگ صفین در برابر نیروهای امام علی(ع) تاب نیاورد و در نهایت به استفاده ابزاری از قرآن روی آورد و پانصد قرآن را به نیزه كرد و یاران امام را به داوری قرآن فراخواند، امام وقتی این شگرد معاویه را مشاهده كرد، فرمود:
خدایا تو نیك می‏دانی كه اینان هرگز تمایل به قرآن ندارند. [66]
و با اینكه دوستی آل پیغمبر(ص) در قرآن مجید لازم شمرده شده است، معاویه پس ازجنگ صفین در قنوت نمازش، امام علی، امام حسن، امام حسین «علیهم‏ا السلام» و برخی از یاران امام را نفرین می‏كرد![67]
در رخداد عاشورا بنی‏ امیه و مزدوران آنها بی‏ حرمتی نسبت به امام و اهل بیت را به انتها رساندند و ننگ و عار ابدی را برای خویش به ثبت رساندند.
در میان راه مكه به كوفه در منزلگاه رُهَیمَه ابوهرم كوفی با امام ملاقات كرد و پرسید: ای فرزند رسول خدا، چرا حرم جدت – مدینه – را ترك گفته ‏ای؟ امام در پاسخ فرمود:
ای ابوهرم، بنی ‏امیه، حرمت ما را نادیده گرفتند، اموال ما را به یغما بردند و اینك قصد جانم را كرده ‏اند، به خدا قسم آنان مرا خواهند كشت. [68]
بنی‏ امیه همچنین حرمت نماز را پاس نداشتند و در ظهر عاشورا كه امام و یارانش به نماز ایستادند، امویان حمله را ادامه دادند و یك نفر از یاران امام به نام سعید بن‏ عبداللَّه حنفی – كه از امام حفاظت كرد تا نماز را اقامه نمود – بر اثر حملات دشمن از پای در آمد.
[69]همین‏طور یزید در سال 64 لشكری فرستاد و كعبه مقدس را با منجیق ویران كردند و سپس آتش زدند.[70]

6. پرخاشگری

در این رذیله نیز حزب اموی گوی سبقت را از دیگران ربودند و صفحه سیاه دیگری به سیاه ‏كاری‏ های خویش افزودند؛ آنان طفل شش ماهه امام حسین(ع) را در آغوش پدر به طرز دلخراشی با لب تشنه به شهادت رساندند. همین طور طبری نقل می‏كند كه نافع بن‏ هلال در حین مبارزه در حالی كه دو بازویش شكسته بود به دست شمر اسیر شد و پس از سخنانی كه میان او و عمر سعد رد و بدل شد، به قتل رسید.[71]
آنگاه كه امام بر اثر شدت جراحات، زمین گیر شد، شخصی به نام مالك بن ‏نسر بر بالین امام حاضر شد و با ناسزاگویی شمشیرش را بر سر آن حضرت فرود آورد به گونه ‏ای كه كلاه‏ خود را درید و به سر اصابت كرد و كلاه ‏خود پر از خون شد.[72]
در همان زمان، شمر بن‏ ذی‏ الجوشن به سوی خیمه‏ های امام حسین(ع) هجوم آورد و با نیزه آنها را درید و فریاد زد؛ آتش بیاورید تا اهل این خیمه را بسوزانم. آنان حتی عمامه و لباس و لوازم انفرادی امام را به یغما بردند و بدن مطهر او را عریان در میان خاك و خون |136| رها كردند.[73]
فرماندهان لشكر یزید پس از كشتن امام حسین(ع) و یارانش، سرهای آنان را از بدن جدا كردند و بر نیزه زدند و طبری می‏نویسد، نخستین سری كه بر فراز نیزه زده شد، سر مقدس امام حسین «صلوات ‏اللَّه‏ علیه» بود.
[74] چنان كه عبیداللَّه اهل‏ بیت(ع) را در كوفه زندانی كرد و امام چهارم حضرت زین‏ العابدین(ع) را به غل و زنجیر كشید.[75]
به اسارت بردن و در كوی و برزن گرداندن دختران پیامبر(ص)، بی‏ حرمتی بی‏ سابقه‏ ای بود كه تنها از دست فرزندان هند جگرخوار برآمد و این رخداد آن قدر سوزنده و طاقت‏ فرسا بود كه وقتی دعبل خزاعی در قصیده تائیه خود سرود:
بَناتُ زِیادٍ فیِ الْخُدُورِ مَصُونَةٌ وَ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ فیِ الْفَلَواتِ اَذا وَتَرُوا مَدَّوا اِلی‏ واتِریهِمُ اَكُفّاً عَنِ الْاَوْتارِ مُنْقَبِضاتِ
امام رضا(ع) آن چنان گریست كه سه مرتبه از حال رفت.[76]
چنان كه همه بازماندگان كربلا و امام سجاد(ع) وقتی وارد مجلس یزید شدند، همگی را با طناب بسته بودند، امام سجاد(ع) به یزید فرمود: راستی اگر رسول خدا ما را در چنین حالی ببیند چه خواهد كرد؟! [77]
امویان، خشونت و سنگدلی را به آنجا رساندند كه حتی به بانویی داغدیده كه بر بالین شوهر شهیدش در كربلا حضور یافت رحم نكردند. آن بانوی كلبی از خیمه ‏گاه اباعبداللَّه(ع)خارج شد و به سوی قتلگاه شوهرش رفت، خاك و خون از چهره‏ اش زدود و گفت: بهشت بر تو گوارا باد، در این اثنا شمر به رستم – غلام خویش – دستور داد گرزی بر سر آن بانو زد و سرش شكافت و در كنار شویش به شهادت رسید.[78]

7. بحران هویت

سیاست كلی رهبران اسلامی در این آیه قرآن ترسیم شده است:
اَلَّذینَ اِنْ مَكَنَّاهُمْ فیِ الْاَرْضِ اَقامُوا الصَّلوةَ وَ ءَاتَوُا الزَّكوةَ وَ اَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَللَّهِ عاقِبَةُ الْاُمُورِ. [79]
ولی دستگاه سلطنتی اموی دقیقاً برعكس این سیاست، عمل می‏كرد؛ آنان به جای رویكرد عالمانه به دین و عملكرد عادلانه در جامعه، در ابعاد گوناگون به انهدام فرهنگ دینی و به تعبیر قرآن به استهزای آیات الهی پرداختند، چنان كه حضرت زینب(س) در مجلس یزید با تلاوت آیه ده از سوره روم به همین حقیقت اشاره كرد و اعلام داشت كه بنی ‏امیه و طرفداران آنها در نقض احكام الهی و نادیده گرفتن مقررات اسلامی و بی‏ت قوایی و گناه، به مرز استهزای آیات الهی و كفر و بی‏ هویتی رسیده ‏اند.
[80] آنان با آنكه ادعای جانشینی پیامبر را داشتند و نام خلیفه بر خود نهاده بودند، افكار و كردار و گفتارشان نه تنها شبیه پیامبر نبود بلكه مخالف دین و سنت رسول خدا(ص) بود و امام حسین(ع) در وصفشان فرمود:
اَلا وَ اِنَّ هؤُلاءِ قَدْ لَزِمُوا طاعَةَ الشَّیْطانِ وَ تَرَكُوا طاعَةَ الرَّحْمنِ وَ اَظْهَرُوا الْفَسادَ وَ عَطَّلُوا الْحُدوُدَ وَاسْتَأَثَرُوا بِالْفَی‏ءِ وَ اَحَلُّوا حَرامَ اللَّهِ وَ حَرَّمُوا حَلالَهُ؛[81]
آگاه باشید كه اینان، ملتزم فرمان شیطان شده ‏اند و اطاعت یزدان را ترك گفته ‏اند تباهی را آشكار ساخته و حدود الهی را تعطیل كرده‏ اند، بیت ‏المال را به یغما برده ‏اند و حرام الهی را حلال و حلالش را حرام كرده ‏اند.
و در پاسخ برخی، كه پیشنهاد دادند امام با یزید بیعت كند، فرمود:
اَنَّی اُبایِعُ یَزیدَ وَ یَزیدُ فاسِقٌ مُعْلِنُ الْفِسْقِ یَشْرَبُ الْخَمْرَ وَ یَلْعَبُ بِالْكِلابِ وَ الْفُهُودِ وَ یُبْغِضُ بَقِیَّةَآلِ الرَّسُولِ؛[82]
من چگونه با یزید بیعت كنم در حالی كه یزید، مردی تبهكار است و فسق و فجور را علنی كرده است؛ شراب می‏نوشد و با سگ و یوزپلنگ بازی می‏كند و به بازماندگان خاندان پیامبر دشمنی‏ می‏كند؟!
چنین كارها و خصلت هایی انسان را از هویت انسانی خویش نیز تهی می‏كند تا چه رسد به ‏مسلمانی و رهبری جامعه اسلامی، كه مقامی بس رفیع است و برازنده كسی است كه در عمل و اخلاق به نقطه اوج رسیده باشد و سرآمد نیكان جامعه باشد ولی تاریخ، سوگوارانه گواهی می‏دهد كه در حكومت اموی، حاكمان و محكومان به طور كامل از هویت اسلامی بیگانه شده بودند و به جای نظام اسلامی و برنامه‏ های قرآنی و سنت محمدی «صلی‏ اللَّه ‏علیه ‏وآله» به نظام سلطنتی جاهلی روی آورده بودند كه تنها اسمی از اسلام بر خود نهاده بود و رسم اسلام به كلی به فراموشی سپرده شده بود و چنان در جهل مركب و ناآگاهی كشنده فرو رفته بودند كه كشتن قرآن ناطق و اسلام مجسم، حضرت ابوعبداللَّه(ع)، را عین دیانت خود ساخته می‏پنداشتند و یكی از فرماندهان ارشد آنها به نام عمرو بن‏ حجاج به نیروهای خود می‏گوید:
یا اَهْلَ الْكُوفَة! اِلْزِمُوا طاعَتَكُمْ وَ لا تَرْتابُوا فی‏ قَتْلِ مَنْ مَرَقَ مِنَ الدّینِ وَ خالَفَ الْاِمامَ؛[83]
ای كوفیان! ملتزم فرمان و گروه خویش باشید در كشتن كسی كه از دین خارج شده و مخالف پیشوا (یزید) شده هیچ تردید نكنید!

پی نوشت :

[1]. سوره جمعه، آیه 2 و نیز ر.ك: بقره، 151 و 129 و آل‏ عمران، 164.
[2]. مجمع‏ البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج‏9 – 10، ص‏500، دار المعرفه، بیروت، 1408ق.
[3]. حماسه حسینی، شهید مطهری، ج‏1، ص‏135 – 134، صدرا، 1363.
[4]. شرح نهج ‏البلاغه، ابن ‏ابی ‏الحدید، ج‏3، ص‏249، بیروت.
[5]. مقتل الحسین، ابومخنف، با حاشیه غفاری، ص‏87، علمیه قم، 1364. (به زودی اقدام خواهم كرد و مرگ بر جوانمرد ننگ نیست هرگاه آهنگ حق داشته باشد و در راه عقیده، جهاد كند.)
[6]. همان، ص‏106 – 105.
[7]. بقره، آیه 30 (آیا در زمین، كسی را قرار می‏دهی كه در آن فساد كند و خون بریزد؟)
[8]. مقتل ابومخنف، ص‏109.
[9]. همان، ص‏110 – 109.
[10]. نهج ‏البلاغه، خطبه 150.
[11]. تحف العقول، ابن‏ شعبه، تصحیح علی‏ اكبر غفاری، ص‏249، اسلامیه، 1400ق.
[12]. وَ عَلَی الْاِسْلامِ السَّلامُ اِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْاُمَّةُ بِراعٍ مِثْلِ یَزیدَ. بحارالانوار، ج‏44، ص‏326.
[13]. مقتل ابومخنف، ص‏18.
[14]. الفتوح، ابن‏ اعثم، ص‏101.
[15]. این آیات را مؤمن آل‏ فرعون در مقام دفاع از حضرت موسی و در برابر فرعونیان مطرح كرد.
[16]. تاریخ طبری، ج‏5، ص‏443؛ لهوف، ص‏165 – 164.
[17]. لهوف، سید بن‏ طاووس، تحقیق تبریزیان، ص‏132 – 131، دار الاسوه، قم، 1375.
[18]. نفس المهموم، شیخ عباس قمی، ص‏208، دار المحجة البیضاء، بیروت، 1412ق.
[19]. عرفان و حماسه، آیت ‏اللَّه جوادی آملی، ص‏35، نشر رجاء، 1372، به نقل از نمط نهم اشارات و تنبیهات.
[20]. مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.
[21]. همان، دعای عرفه.
[22]. مقتل الحسین، مقرّم، ص‏261، بصیرتی، قم، 1394ق.
[23]. همان، ص‏304.
[24]. همان، ص‏306.
[25]. لهوف، ص‏166، 167.
[26]. جامع الاسرار و منبع الانوار، سید حیدر آملی، ص‏11 مقدمه، تهران، 1347. (همه مردم را در راه خشنودی تو ترك گفتم، و خانواده ام را رها كردم تا تو را بینم، اگر مرا قطعه قطعه كنی، باز هم دلم به سوی دیگری مشتاق نخواهد شد.)
[27]. نفس المهموم، ص‏371.
[28]. سوره ذاریات، آیه 56.
[29]. بحارالانوار، مجلسی، ج‏44، ص‏196.
[30]. مقتل، ابومخنف، ص‏106.
[31]. همان، ص‏112.
[32]. الفتوح، ص‏53.
[33]. لهوف، ص‏165.
[34]. مقتل، ابومخنف، ص‏105.
[35]. نفس المهموم، ص‏266؛ بحارالانوار، ج‏45، ص‏30.
[36]. مقتل، مقرّم، ص‏310؛ مقتل، ابومخنف، ص‏129.
[37]. سوره احزاب، آیه 23؛ ر.ك: مقتل، ابومخنف، ص‏88؛ لهوف، ص‏161.
[38]. مقتل، ابومخنف، ص‏50.
[39]. نفس المهموم، ص‏161 – 160؛ مقتل، ابومخنف، ص‏72؛ الفتوح، ص‏146.
[40]. مقتل، ابومخنف، ص‏78.
[41]. مقتل، خوارزمی، ج‏1، ص‏347؛ مقتل، ابومخنف، ص‏98. (به جای هلال بن‏ نافع، نافع بن‏ هلال آورده است).
[42]. مقتل، ابومخنف، ص‏104.
[43]. همان، ص‏88.
[44]. ابوالشهداء الحسین بن‏ علی، ص‏75 و 81، شریف رضی.
[45]. تاریخ طبری، ج‏5، ص‏456.
[46]. همان، ص‏467.
[47]. ابوالشهداء الحسین بن‏ علی، ص‏77 – 76.
[48]. تاریخ طبری، ج‏5، ص‏412.
[49]. الملهوف، ص‏183 – 182.
[50]. بحارالانوار، ج‏45، ص‏83.
[51]. صحیفه نور، ج‏7، ص‏230.
[52]. شرح نهج ‏البلاغه، ج‏4، ص‏31.
[53]. بحارالانوار، ج‏33، ص‏165.
[54]. حماسه حسینی، ج‏3، ص‏219.
[55]. بحارالانوار، ج‏45، ص‏6.
[56]. همان، ص‏8.
[57]. تاریخ طبری، ج‏5، ص‏405 و مقتل مقرّم، ص‏221.
[58]. الفتوح، ص‏157.
[59]. همان، ص‏252.
[60]. همان، ص‏109 – 108.
[61]. المیزان، ج‏14، ص‏80.
[62]. شرح نهج ‏البلاغه، ج‏1، ص‏336.
[63]. الامامة و السیاسة، ابن‏ قتیبه دینوری، جزء 1، ص‏173 – 166، دار المنتظر، بیروت.
[64]. انقلاب و عبرت ها (سخنان مقام معظم رهبری در جمع بسیجیان)، ص‏12، تبلیغات و انتشارات سپاه.
[65]. بحارالانوار، ج‏24، ص‏186.
[66]. وقعه صفین، نصر بن‏ مزاحم، ص‏478.
[67]. همان.
[68]. مقتل، مقرّم، ص‏219 – 218.
[69]. همان، ص‏304.
[70]. تاریخ طبری، ج‏5، ص‏498.
[71] همان، ص‏442 – 441.
[72]. الملهوف، ص‏172.
[73]. همان، ص‏174 – 173.
[74]. تاریخ طبری، ج‏5، ص‏394.
[75]. همان، ص‏463 و 460.
[76]. الغدیر، علامه امینی، ج‏2، ص‏350، دار الكتب الاسلامیه، 1366. (دخترا زیاد پرده‏ نشین بودند ولی دختر پیامبر بیابان‏گرد شد چون از این خاندان كسی كشته می‏شد دستی كه به انتقام گشوده می‏شد از ستم بسته می‏گشت.)
[77]. الملهوف، ص‏213.
[78]. تاریخ طبری، ج‏5، ص‏438.
[79]. سوره حج، آیه 41.
[80]. ر.ك: الملهوف، ص‏215.
[81]. مقتل، مقرّم، ص‏218.
[82]. الفتوح، ج‏5، ص‏14.
[83]. تاریخ طبری، ج‏5، ص‏435.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خروج از نسخه موبایل